بیابان پیداست
از داخل یک تونل طولانی رد میشویم؛
تونل سیرچ، که 2050 متر طول دارد. پس از تونل روستای سیرچ پیدا میشود که هیچ اثری
از ویرانی زلزله 1360 در آن نیست. رنگ شکوفههای گیلاس و آلبالو در اطرافمان چشمها
را خیره کرده است. درههای تند با شیبهای زیاد در منطقه فراوان است. تونل سیرچ انگار پل ارتباط کویر
و کوهستان است. سیرچ را که رد میکنیم دوباره سر و کله کویر و نخلهای سوخته در بیابان
پیدا میشود. میافتیم در جاده شهداد که مثل مار در میان کویر در پیچ و تاب است.
بالاخره وارد شهداد میشویم. کنار خیابانها درختان اکالیپتوس و نخلهای سبز
خودنمایی میکنند. یکی از دبیران میگوید شهداد منابع آبی خوبی دارد که از کوههای
جفتان راهی این شهر میشود. بزرگترین گلدانهای کویری را وقتی میبینیم که کمی از
شهر خارج میشویم؛ درختانی که از تپههای خاک که شکل گلدانی بزرگ و گرد دارند بیرون
آمدهاند. اینجا پارک نپکاها است و این گلدانهای طبیعی اثر دست باد هستند. باد خاک
را دور گیاه جمع میکند، گیاه ریشه میدهد و رشد میکند. بعضی از نپکاها کوچکاند
و بعضی هم شبیه گلدانی که چند درخت گز را
در خود جای داده است. باد مداوم میوزد و انگار در حال آفریدن شاهکار دیگری است.
تا برسیم به کلوتها، باید باز هم در جاده تاب خورده در بیابان پیش برویم.
گندمهایی که برشته شدند
«میگویند زمان قدیم کاروانی در حال
عبور از کویر بوده است. کاروانیان در راه میفهمند که جلوتر راهزنان سر راهشان کمین
کردهاند. برای اینکه اموال و داراییشان دست دزدها نیفتد بار گندم خودشان را در
دشت خاک میکنند. بعد از مدتی وقتی برمیگردند تا گندمها را از زیر خاک درآوردند
میبینند که گندمها برشته شده است. از آن زمان نام دشت میشود گندم بریان. اینها
را سعید خادمزاده سرگروه آفرودههایی که منتظر هستند تا ما را به سمت گندم بریان
ببرند میگوید. به ابتدای کلوتهای شهداد رسیدهایم. خادمزاده که از رانندهها و
راهبلدهای محلی است توصیههایی هم میکند:
«باید با مجوز و از مسیرهای مجاز کویر
رفت. چون از زمانی که اینجا مسیر اشرار بوده هنوز مینهایی باقی مانده است؛ مینهایی
که آب جابهجاشان کرده و امکان جمعآوریشان نیست. از طرفی با یک ماشین هم نباید
به بیابان رفت و حتماً باید امکانات لازم را همراه داشت». آسمان صاف است و خورشید
هنوز شروع به قدرتنمایی در کویر نکرده است. بین آفرودها تقسیم میشویم و مسیر
گندم بریان را از وسط کلوتها در پیش میگیریم.
یک دشت با تخممرغهایی که از خاک بیرون
زدهاند. جسمهای نمکی سفیدی که حتی با چکش به راحتی نمیشکنند. گویی همه جای دشت
را گل رزهای نمکی که شکل تخممرغ دارند پر کردهاند و خاک هم حالت هشت ضلعی یا پلیگن
دارند
ساحل دلفینها
در وسط کویر انگار دلفینهایی را میبینیم
که سر از خاک بیرون آورده و در حال شیرجه زدن در خاک خشک شدهاند! مسعود وزیری دبیر
زمینشناسی میگوید: «این دلفینها نوزادهایی هستند پدرانشان کلوتها هستند. در
واقع کلوتها هم مثل هر پدیده دیگری در هستی دوره تولد، بلوغ، جوانی، پیری و نهایتاً
مرگ دارند.» گروه دلفینها هر لحظه انگار میخواهند برگردند زیر خاک و باد هم با
وزیدن بیوقفه در حال کمک به آنهاست. وزیری اضافه میکند: «در دوران نئوتتیس اینجا
دریا بوده، اما به یک باره بیآب یا خشک میشود. بعد فرسایش اتفاق میافتد و خاک این
شکلها را درست میکند.»
رُز نمکی
یک دشت با تخممرغهایی که از خاک بیرون
زدهاند. جسمهای نمکی سفیدی که حتی با چکش به راحتی نمیشکنند. گویی همه جای دشت
را گل رزهای نمکی که شکل تخممرغ دارند پر کردهاند و خاک هم حالت هشت ضلعی یا پلیگن
دارند. این ترکهای هشت ضلعی بهدلیل وجود رس و نمک در خاک است. همه همراهان ما در
حال گشتوگذار در دشت و بررسی رزهای نمکی هستند. خانم نادری هم حسابی حواسش به جوشهای
نمکی است. از سمتی به سمت دیگر میرود و میگوید: «کسی حق ندارد جوشهای نمکی را
بشکند یا روی آنها پا گذارد». او برای کسانی که در کنارش جمع شدهاند نحوه پیدایش
این رزها یا جوشهای نمکی یا همان تخممرغها را
توضیح میدهد. «اینجا اگر یک متر زمین را بکنیم به آب میرسیم. تا به حال
چراغ فیتیلهای دیدهاید که نفت اطرافش نشت میکند؟ و دایرهوار میسوزد. حفرههایی
اینجا در زمین بوده که از اطرافش آب نمکدار بالا آمده و تبخیر شده و بلور نمک آن
به جا مانده است. مثل خاصیت مویینگی است. مثل کاسه نباتها که از حاشیه رشد میکند
اینها هم از دیواره فیتیله رشد میکند و بسته میشود. گاهی اوقات قبل از اینکه
بسته شود خشک میشود و لبههایش برمیگردد و شبیه یک گل رز میشود.»
کدام دوران؟
حالا پادشاه کویر، خورشید، با تمام قدرت
گرما و نور پخش میکند. در آسمان صاف گاهی ابرهایی جلویش را میگیرند تا برای دقایقی
در گرمای کویر طعم سایه را بچشیم. گرمای اینجا در تابستان و حتی پاییز قابل تحمل نیست.
خاتم نادری میگوید باید زمستان به این منطقه سفر کرد و توضیح میدهد: «یک ماه و نیم
است که انجمن علمی زمینشناسی معدن را تشکیل دادهایم. در اولین مجمع انجمن صد و
ده نفر شرکت کردند. این سفر را هم در کانال انجمن اطلاعرسانی کردیم. هزینه سفر را
هم بین خودمان تقسیم کردهایم. بجز اتوبوس که هزینهاش را آموزشوپرورش تقبل کرده
است.» روبهروی ما دشت گندم بریان پیداست، اما هنوز تا رسیدن به آنجا فاصله داریم.
هر طرف کسی هست که زیر آفتاب دنبال سنگهای داغ عقیق میگردد. کف زمین از سنگهای
مختلف از جمله عقیق پر است. شاید مسنترین زمینشناس حاضر در سفر خانم اورانوس ریاضی
است. او همینطور که پابهپای بقیه افراد آمده و چشمانش دنبال سنگهای باارزش میگردد،
میگوید: «اینها سنگهای آذرین است که
رودخانهها اینجا آوردهاند. میبینید که حالت چرب مثل شمع دارند. ما الان روی
رسوبات دوران سوم زمینشناسی راه میرویم. آتشفشانها هم برای دوران دوم زمینشناسی
در ایران مرکزی هستند. فاصله تشکیل این سنگ روی کوه تا رسیدن به اینجا یک دوران زمینشناسی
است.» اما عباس حسینپور یکی دیگر از معلمان زمینشناسی نظر دیگری دارد. «تشکیل این
سنگها از دوران چهارم زمینشناسی است و حاصل آب و باد است. دانههای ریز را باد میبرد
و دانههای درشت میماند و زمین حالت سنگریزهای پیدا میکند که به آن سنگ فرش بیابانی
یا هاوادا میگویند. اگر باد خیلی شدید باشد دانههای ریز را میبرد و کلاً شما
سطح زمین را سنگفرش میبینید.» او میگوید که این سنگها از خانواده کوارتز هستند
که به آنها اوپال میگوییم و منشاء آذرین دارند ولی خانم ریاضی معتقد است که سنگ
اوپال منشاء رسوبی دارد. بحث علمی با خندههای دو طرف و در حالی که هر یک روی عقاید
خودشان هستند پایان مییابد، طاهره نادری هم نظر حسینی را تأیید میکند: «عقیقها
آتشفشانی نیستند؛ مربوط به سنگهای آذرین مثل گرانیت هستند که کوارتز فراوان داشته
و در محیط رسوبی آبدار شده و اوپال نیز نامیده میشوند.» هنوز عدهای در حال عقیق
جمع کردن هستند و کیسههایشان تقریباً پر از عقیق شده است. حسینی یادآوری میکند:
«البته نامهای عقیق و دُرکوهی و امثال اینها را در جواهرسازی برای این سنگها به
کار میبرند و در علم زمینشناسی کمتر استفاده میشود.»
نه به این شوری شور و ....
از وسط کویر لوت رودی میگذرد به اسم «رودشور» برای رفتن سمت دشت گندم بریان
باید از رودشور رد شویم. چند متری برای رسیدن کنار رود پایین میرویم. سطح رود گلی
و گچی است و برای عبور از رودخانه پاها را باید روی سطح گچی رودخانه که سفت است
بگذاریم. تصویر آسمان آبی توی رود افتاده و زیباییاش دو برابر شده است. میثم قدمی
از زمینشناسان جوان همراه ما که رئیس انجمن علمی و آموزشی زمینشناسی استان فارس
است میگوید: «رود از آبهای نهبندان، سمت بیرجند، تغذیه میشود و در تمام سال هم
جاری است. آب در مبدأ شیرین است اما در راه به علت نمکی بودن زمین کاملاً شور میشود.»
سعید خادمزاده هم به ما توصیه میکند که هنگام عبور از رود مراقب وسایل الکترونیکی
خود باشیم چون در صورت افتادن در رود دیگر کاربردی نخواهد داشت. عدهای کنار
رودخانه و زیر سایه صخرهها میمانند و قرار نیست با ما تا گندم بریان بیایند. از
آن سمت رود هر طور هست خودمان را از یک شیب دویست متری بالا میکشیم. حالا بین ما
و دشت گندم بریان مانع دیگری نیست. مستقیم راه میافتیم به سمت پستترین نقطه دشت
لوت و یکی از گرمترین مکانهای دنیا.
گندم بریان، خورشید میتازد!
بهصورت پراکنده در حال پیادهروی به سمت
دشت گندم بریان هستیم. عدهای جلو میروند و برخی هم عقب ماندهاند. خورشید گاهی کوتاه
میآید و پشت ابر میرود. آن وقت میشود کمی نشست تا نسیم بهصورت بوزد. با اینکه
هر چه آب داشتیم برداشتهایم حالا آب در حال کمیاب شدن است و تشنگی رو به فزونی
است. دشت از دور سیاه بهنظر میرسد و این
به خاطر سنگهای بازالتی است که سطحش را پوشاندهاند. از طرفی این لایه بازالت مثل
محافظ عمل میکند و اجازه نمیدهد که به راحتی دشت فرسایش پیدا کند. هر جایی که
باد بتواند این گدازههای آتشفشانی را از بین ببرد لایه زیرین را هم از بین میبرد.
خانم نادری در حال پیادهروی تند به سمت گندم بریان درباره علت پیدایش این دشت میگوید:
«در مسیر گسل نایبندان دو قطعه که با هم موازی هستند کشش پیدا کردهاند. این کشش
باعث شده که پوسته زمین نازکتر شود و سه کراتر (دهانه آتشفشانی) تشکیل شود. از یکی
از این کراترهای آتشفشانی گدازه بازالت که خیلی رقیق است یک دسته بادبزن مانند به
وسعت چهارصدو پنجاه کیلومتر مربع کشیده شده است». هر چه به دامنه نزدیکتر میشویم
چیزی که بیشتر به چشم میآید سنگهای سیاه رنگ کوچک و بزرگ بازالت است. قبل از رسیدن
به گندم بریان این بار به جای دلفینها چند کشتی لنگر گرفته را میبینیم. فقط قسمت
جلوی کشتی از خاک بیرون زده است. کشتیها را رد میکنیم و به دامنه دشت میرسیم.
سنگهای سیاه بازالت اطراف ما را پر کردهاند. در مسیر بالا رفتن قدمها آرامتر
شده. اگر آفتاب مجال بدهد میشود کمی روی سنگهای داغ نشست. آقای قدمی جایی چند
لحظه مینشیند اما سریع بلند میشود و میگوید: «همون بهتر که بالا بریم». افرادی
هم از وسط راه برمیگردند کنار حاشیه رودشور. وقتی بالا میرسیم حدود چهل نفر هستیم.
ساعت دو و نیم بعد از ظهر است و خورشید در قویترین حالت خودش قرار دارد. دشت تا
چشم کار میکند مشکی است. شنیده بودیم که در اینجا هیچ موجود زندهای نیست اما
حالا پشهها روی همه شالها و لباسهای سفید دیده میشوند. از طرفی رانندهها که
بومی منطقه بودند هم میگفتند که اینجا «آگامای سروزغی» دیدهاند.
خادمزاده میگفت که من خودم گاوی را اینجا
دیدم که خشک شده بود. این یعنی در این گندم بریان باکتری هم وجود ندارد. هر کس
بالا میرسد برای دقایقی کف دشت داغ دراز میکشد و نفسی تازه میکند. عدهای هم
روی بازالتها نشستهاند و محو تماشای کویر هستند. یکی از همسفران که دبیر ادبیات
است این حال و هوا و بالا آمدن طاقتفرسا تا رسیدن به دشت را به طی هفت شهر عشق
تشبیه میکند و میگوید که ما هم سیمرغ هستیم که به اینجا رسیدهایم.
جاده نفسنفس میزد
پایین رفتن از دشت راحت است، برعکس بالا
آمدن که نباید پا روی رملها میگذاشتیم. حالا میپریم روی رملها و با پوتینهایمان
شروع میکنیم به اسکی کردن. هنوز آفتاب از تابیدن و باد از وزیدن خسته نشدهاند.