عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

سب و لعن

شناخت فضایل و رذایل اخلاقی و سنگرهای جاذبه و دافعه در جبهه‌های اخلاق اسلامی، از واجبات اخلاقی عقیدتی است و باید از معلمان و مربیان متعهد و خودساخته، به نسل نو انتقال یابد. کتاب «دین و زندگی» سال دوم متوسطه به عوامل رشد و شناخت بدی‌ها و بیزاری از آن‌ها پرداخته است و معلمان معارف الهی برای پختن مطلب و تغییر صحیح آن، به منابع قابل اعتماد و تکیه نیاز دارند. این مقاله سعی کرده است خلاصه‌ای از این معارف را به همکاران محترم هدیه کند.

 

سب (فحش)

تعریف: سب در لغت به معنی ستم، بدگویی، ناسزاگویی و بددهانی است (راغب، 1392ق: 225).

فحش در لغت به معنی زشتی است و فحشا به کار زشتی گویند که بدی آن بزرگ است؛ چه کاری باشد یا گفتاری. (همان، ص 387).

فحش در اصطلاح به سخنی گویند که بدی آن از حد فراتر رفته و هرزهگویی شده است. به آن «بذاء» یعنی زشتگویی و یاوهگویی هم میگویند.

فحش دادن از رفتارهای بسیار زشت و زنندهای است که جزو بیماری‌‌های اخلاقی و نفسانی شمرده شده است وپیوندهای عاطفی و معنوی بین انسانها را نابود میسازد.

 

 

نکوهش فحش دادن

زبان یکی از اعضای بدن است که کارهای بزرگی میتواند انجام دهد، اگر چه وزنش کم است. بر همین اساس خوبیها و بدیهای بزرگی دارد و کارهای خارقالعادهای از او سرمیزند.

در دستورات اخلاقی اسلام بر کنترل شدید زبان تأکید شده است. از جمله آمده است:

هیچچیز در جهان برای زندانی شدن، شایستهتر از زبان نیست.

عاقل قبل از هر چیز، زبان خود را مراقبت میکند.

زیاد ساکت باش تا شیطان را ناامید سازی.

و از اینگونه دستورات بسیار آمده است، زیرا خطرات آن بزرگ، آتش فتنهاش پرلهیب و زهرش مؤثر و کاری است. یکی از گناهان زبان فحش دادن و ناسزاگویی است که هم در کتاب خدا و هم در دستورات روایی ما، از آن نهی شده است.

خداوند متعال در قرآن از این کار نهی فرموده و حتی بدگویی از دشمن، گناهکار و بتپرست را نیز روا ندانسته است: «ولاتَسبو اا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدواً بغیر علم» (انعام/ 108):

و معبودانی را که کافران به جای خدا میپرستند، دشنام ندهید که آنان هم از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد.

و همچنین، بدگویی و بدزبانی را صفت دشمنان میداند که لااُبالی هستند و اگر دستشان برسد، هرگونه زشتی مثل بدزبانی را نثارتان میکنند: «اِن یثقفوکم یکونوا لکم اعداءَ و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم ...» (ممتحنه/2): اگر بر شما دست یابند دشمن شما خواهند بود و دست و زبانشان را به بدی در حق شما میگشایند.

قرآن مجید به مؤمنان دستور داده است که با همه مردم به نیکویی سخن بگویند، نه فقط با مؤمنان: «وقولوا للناس حسناً» (بقره/83): و با مردم نیکو سخن بگویید.

جالب این است که ناس معنی جمع و عموم دارد و شامل مؤمن و غیرمؤمن، مسلمان و غیرمسلمان، و همهگونه عقیده میشود؛ حتی انسانهای بیدین در نتیجه قرآن اجازه اسائه ادب و فحاشی حتی به افراد بیدین را نمیدهد.

همچنین در آیاتی دستور به «قول کریم» (سخن نرم و شایسته)، «قول معروف» (سخن پسندیده)، «قول سدید» (سخن درست و استوار)، «قول بلیغ» (سخن رسا)، «قول میسور» (سخن نرم و  امیدوارکننده)، «قول سلیم» (سخن زیبای صلحآمیز) و «قول طیب» (سخن زیبا، شیرین و صادقانه) داده شده است.

در مجموعه معارف دینی، دشنام دادن چه با انگیزه جدی و چه با شوخی، ناروا و حرام است. زیرا گاهی با حالت جدی در عصبانیت و خشم و گاهی با شوخی به معنی مزاح و لطیفهگویی به کار میرود که هر دوی آنها ناپسندند.

از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود: «بدترین مردم کسی است که دیگران از همراهی او به دلیل بددهانیاش، دوری میکنند.»

و فرمود: «بهشت بر هر فحشدهنده و بدزبانی که بیحیاست و کنترل زبان ندارد، حرام است» (قمی، 1422 ه.ق، ج7: 31). و در آخرین خطبه زندگیاش خطاب به مردم فرمود: «خیر و سعادت برای کسی است که اخلاقش پسندیده و زبانش پاک باشد و حرف زیادی نزند و با مردم نیکو سخن بگوید» (فلسفی 1373، ج 12/ 127).

امام علی (ع) فرمود: «تندی و هتاکی زبانت را در اختیار خود بگیر و خشم خود را آرام کن تا اختیار نفس تو در دستت باشد و بدان که زبان بدگو درندهای است که اگر رهایش کنی، میگزد» (نهجالبلاغه، نامه 53 و ح 60). و فرمود: «من فحاشی و بدزبانی را بر شما ناپسند میدارم. اگرمیخواهید درباره کسی چیزی بگویید، حال و گفتارش را عیناً بگویید، ولی بدگویی نکنید (نهجالبلاغه خطبه 206)

امام صادق (ع) فرمود: «هیچ کس حتی بتها را دشنام ندهید، زیرا آنها نیز به مقدسات شما توهین میکنند» (قمی، 1422هـ . ق، ج 4: 43).

 

 

بعضی پیامدهای خطرناک فحشدادن

1. تحریک دیگران به ناسزاگویی: خداوند فرموده است: «بتهای کفار را فحش ندهید، چرا که آنها نیز در مقابل از روی دشمنی به خدا ناسزا میگویند.» (انعام/ 108).

2. ایجاد دشمنی: رسول خدا (ص) فرمود: «به مردم دشنام ندهید تا دشمنتان نشوند» (حرّ عاملی، 1370، ج 12: 217).

3. نفاق و دورویی: امام صادق(ع) فرمود: «کسی که مردم از روی ترس از زبانش به وی احترام میکنند، شر مردم است و موجب نفاق در جامعه میشود» (تهرانی، 1381: 271).

4. نابودی برکت: امام باقر(ع) فرمود: هر که به مردم ناسزا گوید، خداوند برکت روزی را از او میگیرد و او را به خود واگذار میکند و زندگیاش فاسد میشود» (پیشین).

5. مایه فسق: رسول خدا (ص) فرمود: «دشنامگویی به مردم فسق و زشتی علنی است» (همان، ص 272).

6. اجابت نشدن دعا: امام صادق (ع) فرمود: «مردی از بنیاسرائیل از خدا طلب فرزند میکرد، ولی دعایش مستجاب نمیشد. گفت: پروردگارا! آیا من از تو دورم که صدایم را نمیشنوی؟» یا به من نزدیکی، ولی دعایم را اجابت نمیکنی؟

در خواب دید کسی به او میگوید: تو سه سال است که خدا را بازبانی آلوده به ناسزا و ناراست میخوانی، آیا هنوز گمان داری که دعایت مستجاب شود؟ زبانت را از فحاشی و دلت را از بیتقوایی و انگیزهات را از ظاهرسازی دور کن تا دعایت به هدف برسد. این بکرد و به زودی صاحب فرزند شد (تهرانی، 1381: 272).

7. محروم شدن از بهشت و دچار عذاب شدن.

 

 

سبّ پیامبر (ص)، امامان و مقدسات

اگر چه دشنام و ناسزاگویی به همه انسانها ناروا و ناپسند است، ولی ناسزا به اولیای الهی، پیامبران، امامان معصوم و بزرگان دینی و رهبران آسمانی نارواتر است و جرمی بزرگ و خطرناک محسوب میشود.

خداوند متعال در آیاتی از قرآن مجید پیامبران را میستاید و آنها را رسولان آسمانی و مأموران وحی میشمارد که برای هدایت مردم زحمات زیادی کشیدهاند. در نتیجه نارواگویی به آنها گناهی بزرگ است. بعضی بزرگان ما همین مستند را ـ تمجید خدا از انبیا در قرآن مجید ـ پایه حرام بودن سبّ پیامبران دانستهاند، ضمن اینکه همه مستندات حرام بودن توهین به مؤمنین، شامل انبیا هم میشود.

از جمله آیاتی که در این خصوص میتوان به آنها اشاره کرد، عبارتاند از:

1. «و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل، من الصالحین» (انعام/85).

2. «لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرئً و اصیلا» (فتح/ 9).

3. «یا ایها الذین آمنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوتالنبی و لاتجهروا له با لقول کجهر بعضکم لبعض اَن تحبط اعمالکم» (حجرات/2).

4. «انالذین یغضون اصواتهم عندرسولالله اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقویٰ» (حجرات/ 3).

5. «انالذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فیالدنیا و الآخرئ و اعد لهم عذاباً مهیناً» (احزاب/ 57).

اما خطرناک بودن سب پیامبران، دلیل عقلی هم دارد نظام صحیح عقیدتی و دینی اسلام که موجب رفاه بشر است، متوقف بر شخصیت پیامبران و احترام آنها نزد مردم است. بنابراین، اهانت به آنها معنایش آن است که پایههای رفاه و اعتقادات بشری فرو ریزد و این کار بدتر از کشتن دیگری است. زیرا کشتن یک فرد فقط سعادت همان فرد را متزلزل میکند، ولی اهانت به پیامبران شروع نابودی سعادت کل بشر است (زراعت، 1392: 302).

حس بن علی و شاء گوید: «از امام کاظم (ع) شنیدم که میفرمود: در زمان پدرم حضرت جعفر بن محمد (ع) کسی در مدینه پیامبر (ص) را علناً دشنام داد. مردم او را گرفتند و نزد استاندار و حاکم مدینه آوردند، ولی قاضی و استاندار نمیدانستند که باید چه کنند. پس بزرگان مدینه را جمع کردند و هر کس درباره این جسارت چیزی گفت.

امام صادق(ع) در حالیکه بیمار بود و ردایی بر دوش انداخته بود نیز آمد. حاکم مدینه گفت: «من که به رأی کسی نمیتوانم عمل کنم، پس شما نظر نهایی را بدهید. امام صادق(ع) فرمود: قطعاً بین پیامبر(ص) و سایر مردم تفاوتی است. اما از پدرم شنیدم که میفرمود: رسول خدا فرمود: هرکس بشنود که کسی مرا بدگویی میکند و ناسزا میگوید، بر او واجب است که دشنامدهنده را بکشد و نیازی به مراجعه به حاکم نیست.

پس زیادبنعبیدالله، حاکم مدینه، براساس این رأی قاطع امام (ع) دستور داد او را بکشند» (کلینی، بیتا، ج 2: 303).

محمدبنمسلم گوید: «از امام باقر (ع) پرسیدم: من شنیدهام که در زمان رسول خدا (ص) کسی از یکی از قبایل بیرون مدینه، پیامبر (ص) را دشنام داده بود. خبر به آن حضرت رسید، رسول خدا (ص) بلافاصله دو نفر را فرستاد و او را در خانهاش بدون معطلی کشتند. آیا این خبر و این کار درست است؟

امام باقر (ع) فرمود: بله درست است، تو نیز هرگاه چنین صحنه ای را دیدی، اگر از جانت بیمناک نیستی، دشنامدهنده را بکش و حکم خدا را جاری کن (پیشین).

در قرآن مجید اذیت و آزار پیامبر (ص) ممنوع و حرام شمرده شده و ناسزا به آن حضرت نیز آزار رساندن به اوست: «ان الذین یؤذون الله و رسولَه لعنهم الله فیالدنیا و الآخره و اعدلهم عذاباً مهیناً (احزاب/ 57): آنان که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان کرده و برایشان عذابی دردناک و عظیم فراهم آورده است.

علامه طباطبایی در معنی این آیه نکته قابلتوجهی آورده است و مینویسد: «معلوم است که مخلوقات نمیتوانند آزاری به خدا برسانند، زیرا او جسم ندارد و حتی آزار روحی هم به او نمیرسد و آزار دیدن نشانه نقص و محدودیت است. اما اینکه الله و رسول را در کنار هم ذکر کرده و رسول را به تشریف الله آورده، برای آن است که آزار و اهانت به رسول، اهانت به خدا محسوب میشود و آزار پیامبر، آزار خداست.

بدیهی است که او رسول خداست و فرستاده او. پس اذیت او اذیت پروردگار است (طباطبایی، بیتا، ج 16: 338).

بر همین اساس در قوانین مجازات اسلامی، ماده 513 و مواد دیگر، توهینکننده به مقدسات دینی، انبیا، امامان معصوم و حضرت زهرا (سلام الله علیهم) و اصول اعتقادی را مجرم دانستهاند و مستحق مجازات معرفی میکنند.

همچنین اصل 167 قانون اساسی دستگاه قضایی را به رسیدگی به این جرم موظف کرده است.

ماده 214 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب نیز به نوع رسیدگی به این جرم بزرگ پرداخته است.

بهطور خلاصه باید گفت، دشنام به پیامبر (ص)، دشنام به خدا و ناسزا به مؤمنین و به همه مقدسات اسلامی است.

همانگونه که دشنام به انبیا و پیامبر اسلام (ص) جرم و گناه بزرگی است، دشنام به امامان نیز نارواست. دستهای پنهان و آشکاری از ابتدای اسلام در کار بودهاند تا به امامان و رهبران آسمانی توهین کنند و حرمت ایشان را بشکنند. یکی از کسانی که بهطور آشکار و وسیع دستور سب امام علی و فرزندانش، حسن و حسین(علیهماالسلام) را در خطبهها، سخنرانیها و منابر داده، معاویه پسر ابوسفیان است.

تاریخ صراحتاً شهادت میدهد که معاویه رسماً به فرمانداران و حاکمان تحت فرمانش دستور داده بود که در خطبههایشان امام علی و فرزندانش را لعنت کنند و دشنام دهند.

ابنابیالحدید،دانشمند نامدار اهل سنت، در شرح نهجالبلاغه خود مینویسد: «و قد لعن معاویه علیبنابیطالب و اِبنیه حسناً و حسیناً و هم احیاءٌ یُرزقون بالعراق و هو یلعنهم بالشام علیالناس و یقنتُ علیهم فی الصلوات ...» (ابنابیالحدید، 1385 هـ . ق، ج 20: 17).

و خلاصه مطلب این است که معاویه دستور داده بود که مردم و خطبا، علی و فرزندانش را لعن و دشنام گویند و به این وسیله کینه حقد و دشمنی اهل بیت پیامبر (ص) را در دلهای مردم قرار داد. کار به جایی رسید که بعضیها نام علی (ع) را زیر کفشهایشان حک میکردند و روی آن راه میرفتند و به آن حضرت اهانت میکردند.

عامربنسعدبنابیوقاص گوید: «معاویه آشکارا به پدرم گفت که علی را ناسزا گوید و سب کند، اما پدرم سرپیچی کرد. معاویه اصرار کرد و گفت: چرا علی را ناسزا نمیگویی؟

پدرم گفت: زیرا در علی (ع) سه فضیلت است که من دوست داشتم فقط یکی از آنها را داشته باشم، ولی ندارم: اول آنکه در جنگ «تبوک» رسول خدا (ص)، علی را جانشین خود در مدینه قرار داد و فرمود: «اما ترضی اَن تکون منی بمنزلئ هارون من موسی الاّ اَنّهُ لانبیّ بعدی.»

دوم آنکه در جنگ «خیبر» فرمود: سوگند به خدا، فردا پرچم نبرد را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. ما منتظر ماندیم و فردا پرچم را به دست علی (ع) داد.

سوم آنکه براساس آیه 61 سوره آلعمران، آنگاه که قرار شد پیامبر (ص) فرزند و زنان و جان خویش را به صحنه آورد و با مسیحیان نجران نفرین کند، حسن، حسین، فاطمه و علی (علیهمالسلام) را با خود آورد و بدینسان علی را جان خویش معرفی فرمود.»

دودمــــان امویـــان رسم توهیــــن و سبّ علیبنابیطالب (ع) را بنیان گذاشت. براین اساس درمساجد، خطبا میباید رسماً  در مقابل مردم به علی (ع) توهین میکردند.

این کار ابتدا بهدستور رسمی معاویه آغاز شد. او در این باره بخشنامهای رسمی به استانداران و فرمانداران نوشت و آنها را به این کار زشت و خلاف شرع مکلف کرد.

منابع اولیه تاریخی، مثل «تاریخ طبری»  از این رسم زشت سخن به میان آوردهاند. طبری به نقل ازمحمدبنعبیدمحاربی داستان فوق را نقل میکند و میافزاید که این رسم تا زمان خلافت عمربنعبدالعزیز، یعنی حدود 70 سال ادامه یافت. (طبری: 1387 هـ . ق، ج 3: 88).

با آنکه امام حسن مجتبی (ع) در جریان آتشبس خود با معاویه در یکی از قراردادهای رسمی نوشت که از این به بعد سب علی در منابر رسماً ممنوع شود و معاویه نیز آن را پذیرفت و امضا کرد، ولی هیچگاه عملی نشد و سب علی در میان مسلمین به اصرار بنیامیه و بنیمروان ادامه یافت.

طبری ادامه میدهد: «معاویه در سال 41 هـ .ق ـ پس از شهادت امام علی (ع) ـ به فرماندار کوفه، مغیرئبنشعبه، نوشت: هیچگاه این مطلب را فراموش نکن که همواره باید به علی ناسزا و فحش بگویی و ابوتراب را نزد مردم خوار و حقیر کنی.

معاویه از مردم عراق بیعت گرفت و بلافاصله در اولین سخنرانیاش، لب به ناسزاگویی و فحش به علی (ع) گشود و به حسن بنعلی (ع) زخم زبان زد.

تاریخ از مروانیان بهخصوص مروانبنحکم نیز همین سیره را بیان کرده است» (همان، ص90).

در روایات شیعه از امامان معصوم (ع) آمده که سب پیامبر، امام علی (ع) و امامان مسلمین کفر است.

 

 

تعریف لعن

لعن در لغت به معنای خوار کردن، راندن و دور کردن از روی خشم و غضب است و در اصطلاح علم اخلاق، طلب و درخواست دور شدن شخص از رحمت خداست. وقتی انسان شخصی را لعن میکند، میخواهد که او از درگاه لطف و رحمت خدا دور شود. در نتیجه، «ملعون» به کسی ميگویند که از رحمت خدا دور است (تهرانی، 1381: 234).

البته لعن از سوی خداوند به این معناست که کسی را از درگاه رحمت خویش دور سازد و در آخرت بهصورت عقوبت و کیفر نمایان میشود. بعضیها لعن و نفرین را هممعنی دانستهاند، ولی گروهی دیگر نفرین را دارای معنایی شاملتر و عمومیتر از لعن میدانند و میگویند:

«نفرین به معنی درخواست هرگونه بدی و شر از سوی خدا برای دیگران است؛ حال چه درخواست دوری از رحمت، و چه امر ناخوشایند دیگری باشد.»

پس نفرین شاملتر از لعن است. هر لعنی نفرین است، ولی هر نفرینی لعن نیست (پیشین).

 

 

انواع لعن

لعن از راه اِخبار

یعنی انسان خبر دهد و حکم کند که فلانی از رحمت خدا دور است. مثل آنکه آیه کریمه 44 سوره «اعراف» را بخواند و اهل جهنم را که قرآن، آنها را ستمکار معرفی کرده است، از رحمت خدا دور کند: «فاذّن موذّنٌ بینهم اَن لعنئُالله علی الظالمین.»

 

 

لعن از راه انشا

یعنی انسان لعن را ایجاد کند و بگوید خدا لعنتش کند. یعنی به جای خبر دادن، چیزی را تقاضا میکند. این نیز به دو صورت انجام میشود:

 

الف) لعن فرد یا افراد معین: مثل آنکه رسول خدا (ص) ابوسفیان را صریحاً و در مقابل مردم لعن کرد؛ آن هنگام که خطاب به مردم میگفت:

ـ أنا شانیء محمد الابتر ... فقال رسول الله (ص): اللهم انّی لا اقول الشعر و لاینبغی لی اللهم العنه بکل حرفِ الفَ لعنئ. خدایا! من شعر نمیگویم امّا ... او را در برابر هر حرف شعرش هزار بار لعن کن (ابن ابی الحدید، 1385 هـ . ق، ج 6: 291).

 

 

ب) لعن فرد یا افراد نامعین: مثل لعنئُ الله علی الکافرین (بقره/ 89).

دلایل لعن

بزرگان علم اخلاق برای لعن ریشههایی درونی نام بردهاند که منشأ لعن محسوب میشوند:

کار خلاف: جرمی که به حق موجب لعن میشود؛ مثل: «... قوماً کفروا بعد ایمانهم ... جزائهم انّ علیهم لعنئالله و الملائکئَ و الناس ...» (آل عمران 87/ 86): آنان که بعد از ایمان آوردنشان کافر شدند، جزایشان آن است که لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد.

خشم: زمانی که آتش خشم در انسان زبانه میکشد و از سلطه انسان خارج میشود، لعن میکند. و از اینگونه لعنها در زندگی روزمره انسانها بسیار دیده میشود.

حسد: گاه لعن دیگران به سبب حسادت به موقعیت، مرتبه، مال، زیبایی و ... دیگران است.

در این حال انسان حسود به جای به دست آوردن مراتب کمال یا شأن یا دارایی، صاحبان آن را لعن میکند.

 

 

لعن در فرهنگ قرآن

در قرآن مجید افراد یا گروههایی مورد لعن قرار گرفتهاند. بعضی از این لعنها عبارت‌‌اند از:

لعن کافران: که در قرآن بارها تکرار شده است؛ مثل: «و هم کفار اولئک علیهم لعنئ الله» (بقره/ 161).

لعن مشرکان: که در قرآن بارها تکرار شده است، مثل: «والمشرکین و المشرکات ... غضب الله علیهم و لعنهم» (فتح/ 6)

• لعن مرتدها: کسانی که ایمان آوردند و سپس به کفر خود بازگشتند؛ مثل: «کیف یهدیالله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جائهم البینات ... جزائهم ان علیهم لعنئ الله و الملائکئ و الناس اجمعین» (آل عمران 86 و 87).

• لعن منافقین: مثل وعدالله المنافقین و المنافقات الکفار نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم و لعنهم الله و لهم عذابٌ مقیم» (توبه/ 68).

توجه: از این کریمه استفاده میشود که لعن منافق رواست و از صریح قرآن برمیآید که بعضی از مردم زمان پیامبر (ص) منافق بودهاند و با آنکه به ظاهر آن حضرت را درک کردهاند، ولی مورد لعن خدا قرار دارند و لعن آنها مجاز است.

• لعن ستمگران: مثل: «الا لعنئ الله علی الظالمین» (هود/18)

• لعن مفسدین و بدکاران: مثل: «یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنئ و لهم سوء الدار» (رعد/ 25).

• لعن ابلیس: در قرآن ابلیس و لشکریانش، یعنی شیاطین، بارها لعن شده و با آنکه او هم کافر است و هم مفسد و خدا کفار و مفسدین را لعن کرده، ولی ابلیس و سربازانش را جداگانه و خاصه لعن و از رحمتش دور فرموده است؛ مثل: «و ان علیک لعنتی الی یومالدین» (ص/ 78).

• لعن آزار دهندگان خدا و پیامبر: مثل: «انّ الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فیالدنیا و الآخرئ» (احزاب/ 57).

• لعن بر دروغگویان: مثل: «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنئالله علی الکاذبین» (آل عمران/ 61).

• لعن به تهمتزنندگان به زنان پاکدامن: مثل: «ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فیالدنیا و الآخرئ و لهم عذاب عظیم» (نور/ 23).

• لعن بر قاتل مؤمن: مثل: «و من یقتل مؤمنا متعمدّاً فجزائه جهنم خالداً فیها و غضبالله علیه و لعنََه» (نساء/ 93).

 • لعن بر تحریفکنندگان حقایق الهی: مثل: «ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فیالکتاب اولئک یلعنهم الله» (بقره/ 159).

• لعن بر نسبت ناروادهندگان به خدا: مثل «و قالت الیهود یدالله مغلولئٌ غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا» (مائده/ 64).

• لعن بر معاندین و لجاجتکنندگان: مثل: «او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت» (نسا/ 47).

و منظور از اصحاب «سبت» گروهی از بنی اسرائیل بودند که خداوند آنها را از ماهیگیری در روزهای شنبه نهی فرمود، ولی آنها با نیرنگی ویژه، امر خدا را زیر پا گذاشتند و خداوند در کریمه 163 تا 166 سوره اعراف، حال آنها را بیان فرموده است.

«ان الذین کفروا و ماتوا وهم کفار اولئک علیهم لعنئ الله» (بقره/ 161).

• لعن بر تجاوزکنندگان و نافرمانان: مثل: «لعُن الذین کفروا من بنیاسرائیل علیلسان داود و عیسیبن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون» (مائده/ 78).

• لعن بر پیمانشکنان: مثل: «فبما نقضهم میثاقَهم لعنا هُم و جعلنا قلوبهم قاسیئ» (مائده/ 13)

چنانچه در آیات فوق ملاحظه کردیم، خداوند گروههایی را لعن میکند و مردم را نیز به لعن آنها فرمان میدهد. در نتیجه باید بگوییم، آنچه خدا و رسول و انبیا و اولیای الهی لعن کردهاند، لعن ممدوح و جایز است و آنچه ما از روی خشم و غضب، حسادت و ... لعن میکنیم، نارواست و ریشه نفسانی و شیطانی دارد و حساب این دو لعن از هم جداست.

بدیهی است، کسی که خدا و رسولش او را لعن میکنند، مورد عذاب الهی است و بد جایگاهی دارد: «قل هل انبئکم بشرٍ من ذلک مثوبئ عندالله من لعنه الله و غضب علیه» (مائده/ 60).

 

 

لعن در روایات اسلامی.

رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع) بعضی از کسانی را که شایسته لعن بودند، از رحمت خدا دور دانستهاند. دانشمند حدیثشناس، مرحوم محدث قمی، در جلد 7 «سفینه» بعضی از این روایات را جمع کرده است؛ از جمله:

الف) روایت مشهور پیامبر (ص) که همه فرقههای مسلمان نقل کرده و به آن استناد کردهاند که فرمود: خدا چند گروه را لعن کرد و من نیز لعن میکنم:

• واسطه فحشاء و لواط.

• کسی که خود را در اختیار دیگران قرار میدهد تا از او لذت ببرند.

• کسی که دیگران را به غیر پدر و مادرشان نسبت دهد.

• زنانی که در ظاهر و لباسشان به مردان شباهت دارند و مردانی که دوست دارند مثل زنان باشند و مثل آنها لباس بپوشند.

• بدعت گذارندگان در اسلام که کاری را جزو دین معرفی میکنند، در حالیکه از دین خدا نیست.

• کسی که ستمکننده به خود را پیدا نکند و تقاص خود را از دیگری بگیرد.

 

 

فلان قبیله که مرا بسیار آزردند!

عرض کردند: «یا رسولالله! همه مردم آن قبیله بدکار نیستند و در میان آنها یک نفر مؤمن است.»

فرمود: «لعن ما و ملائکه به مؤمن نمیرسد» [قمی، 1422هـ . ق، جلد 7: 598].

ب) روایت مشهور امام حسن مجتبی (ع) درباره عمرو بنالعاص که زشتیها و نقاق او را بر میشمرد و میفرماید: «لعنت به تو باد! که تا توانستی رسول خدا (ص) را بدگفتی و او را مسخره کردی. پیامبر (ص) نیز دربارهات فرمود: خدایا! به تعداد حروف و کلماتی که با آنها مرا بد گفت، لعنتش کن (همان، ص 599).

ج) روایت مشهور امام کاظم (ع) و لعن به آزاردهندگان حیوانات. امام (ع) فرمود: «جدّم رسول خدا (ص) بر مردمی گذشت که نشسته بودند، خروسی را به ستونی بسته بودند و او را از راه دور هدف سنگ و گلولههای خود قرار میدادند و به اینگونه تیراندازی خود را میآزمودند.

پیامبر (ص) سخت ناراحت و متغیر شد و آنها را نهی و سپس لعنت کرد.»

د) روایت امام صادق (ع) که فرمود:

•«لعنت خدا و ما اهل بیت بر کسی که پول و مال را بپرستد و در حد پرستیدن، آن را دوست داشته باشد.

• لعنت بر کسی که با حیوانی در آمیزد.

• لعنت بر کسی که در مقامی نشسته است که با بیان خود، مردم را از دین خدا به گمراهی میکشاند.

• لعنت بر کسی که برادر و خواهر دینی خود را به ناحق متهم کند.

• لعنت بر کسی که مردم را فریب دهد.

• لعنت بر کسی که میتواند گمراه را برهاند، ولی اقدام نمیکند.

• «لعنت بر غیبتکنندگان» (همان، ص 600).

تذکر: امام صادق (ع) فرمود: «هر که بهطور مستقیم نمیتواند ما اهل بیت را یاری کند و معذور است، پس برای یاری ما پس از هر نماز دشمنان ما را لعنت کند و از آنها بیزاری جوید، تا خدا صدایش را از زمین تا آسمانها ببرد و خدا نیز آنها را لعن کند.

هر گاه دیدید یکی از محبین ما، دشمنان ما را لعن میکند، پس او را یاری رسانید و لعن را تکرار کنید. زیرا جدم رسول خدا فرمود: بر در بهشت نوشته شده است: لاالهالاالله، محمد حبیبُ الله، علیٌ ولیالله، فاطمئُ آیتالله، الحسن و الحسین صفوئالله، علیمبغضیهم لعنئُ الله» (شیرازی، 1386، ج5: 66).

 

 

فرق سبّ و لعن

سب یا ناسزاگویی بهطور مطلق نکوهیده و ناپسند است و از آن نهی شده، ولی لعن در همه جا بد نیست، بلکه در بعضی جاها پسندیده و در بعضی امور ناپسند است. در نتیجه ما به هیچ عنوان حق دشنام دادن به کسی یا حتی به چیزی را نداریم، ولی در بعضی جاها حق لعن بدکاران را داریم.

دانایان این علم معتقدند، خوبان در هیچ صورتی زبان به دشنام دادن باز نمیکنند، اما برای حفظ موضع برائت از دشمنان و بدکاران، زبان نفرین یا لعنت را باز میکنند.

«مؤمن» به کسی میگویند که هم در جاذبه و هم در دافعه قدرتمند باشد، و هم اشداّء علیالکفار و رُحماءُ بینهم. در مقابل دوستان و همفکرانش مورد اعتماد و بامحبت و در مقابل دشمنان خدا خشن و سخت باشد.

یعنی جایی که باید خط فکریاش را از دشمن جدا کند، قدرتمندانه و صریح این کار را انجام دهد و اگر لازم باشد، با مشت گره کرده اندیشه معقول، دشمن را لعن کند؛ یعنی خط فکریاش را از او جدا سازد.

 

 

آیا لعن لازم است؟

این سؤال مهمی است که: آیا لازم است ما افراد را لعن و نفرین کنیم؟ آیا بهتر نیست به جای لعن، برای افراد مغفرت طلب کنیم؟

اولین و ابتداییترین جوابی که به ذهن انسان میرسد این است که اگر خداوند در قرآن تعداد زیادی از افراد و گروهها را لعن کرده، پس ما هم لازم است همان کار را بکنیم و مجاز هستیم. خداوند حکیم است. حکیم کار بیهوده نمیکند و کارش هدفمند است.

ابوحامد عبدالحمید، فرزند هبئالله معروف به «ابنابیالحدید معتزلی»، از دانشمندان نامدار اهل سنت گوید: «در سال 611 ق در بغداد به حضور ابوجعفر نقیب رسیدم. جماعتی نزد او بودند و یکی از آنان کتاب الأغانی ابوالفرج را میخواند.

سخن از مغیرئ بنشعبه پیش آمد و آن جماعت درباره او به گفتوگو پرداختند. برخی او را نکوهش کردند و برخی ستایش. گروهی دیگر نیز لب فرو بستند و چیزی دربارهاش نگفتند!

یکی از دانشمندان کلامی اشعری گفت: «لازم نیست ما درباره او چیزی بگوییم. ابوالمعالی جوینی گفته که رسول خدا (ص)  ما را از گفتوگو درباره او و دیگران نهی کرده است و فرموده: بهترین شما مردم قرنی هستند که من در آنم. سپس مردم قرن بعد و قرن بعدی. شما چه میدانید؟ شاید خدا او را آمرزیده و از خطاهایش درگذشته!

وانگهی احوال کامل او و امثالش از ما پنهان است و شایسته نیست که دربارهاش گفتوگو کنیم.

اصلاً، چه ثوابی در لعنت و بیزاری نهفته است؟ خدا در قیامت به هیچکس نمیگوید: چرا لعن نکردی؟ بلکه میگوید: چرا لعن کردی؟

اگر انسانی در همه عمرش ابلیس را لعن نکند، نافرمان نیست و اگر به جای لعن استغفار کند، برایش بهتر است! اصولاً چگونه برای ما رواست که درباره بزرگانی چون او سخن بگوییم؟ آنچه شعبه درباره او نقل میکند، ثابت نیست و ما به سخن شعبه اعتماد نداریم!

سخن که به اینجا رسید، ابوجعفر گفت: من مدتی پیش درباره نظرات ابوالمعالی جوینی مطالبی نوشتم. اگر میخواهید بدهم تا در جمع بخوانید.

من پیش آمدم و جزوه را گرفتم و شروع به خواندن آن کردم. خلاصهاش این بود:

خداوند دشمنی با دشمنان خود را مانند دوستی با دوستانش واجب کرده است.

لفظ لعن چیزی است که خود خداوند به آن دستور داده و آن را واجب کرده است: «اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» (بقره/ 159).

این جمله خبری است و معنای امر دارد؛ مانند «المطلقات یتربّصن با نفسهّن ثلاثئ قروء» (بقره/ 228): و زنان طلاق داده شده سه پاکی عده نگه میدارند، که معنایش امر است؛ یعنی باید عده نگه دارند.

همچنین گناهکاران، آزاردهندگان پیامبر، کافران، بدکاران، ابلیس و ... را خودش لعن کرده است.

اما اینکه کسی گوید: چه ثوابی در لعن نهفته است؟ یا استغفار بهتر از آن است، میگویم: لعنت فرستادن، خود نوعی طاعت است و طاعت موجب ثواب و پاداش است، به شرطی که همانگونه که باید، انجام شود، نه از روی تعصب و هوای نفس!

در نتیجه، هر گاه خدا کسی را بستاید ما نیز او را میستاییم و اگر لعن کند، لعن میکنیم. با این همه آیه لعن در صریح قرآن، چگونه کسی میتواند بگوید که خداوند در قیامت میگوید:

چرا لعن کردی؟

و اگر کسی بگوید استغفار بهتر از لعن است، میگویم اگر کسی استغفار کند، بدون آنکه در جای خود لعن نماید، استغفار برایش سودی نخواهد داشت.

زیرا نسبت به خدا عاصی است و آن را که خدا لعن کرده، لعن نکرده است. (ابن ابیالحدید، 1385 هـ . ق، ج 20: 10).

 

 

 

منابع

1. قرآن مجید.

2. نهجالبلاغه

3. ابنابیالحدید، عبدالحمید بنهبئ الله (1385 هـ . ق).

شرح نهجالبلاغه. دارالتراث العربی. بیروت. چاپ دوم.

4. تهرانی، مجتبی (1381). اخلاق الهی. فرهنگ و اندیشه. تهران. چاپ اول.

5. حرّ عاملی، محمدبنحسن (1370). وسایلالشیعه. آلالبیت (ع). چاپ دوم.

6. راغب اصفهانی، حسینبنمحمد (1392 هـ . ق). موذات. مکتبه مرتضویه. تهران. چاپ اول.

7. زراعت، عباس (1392). شرح مبسوط قانون مجازات اسلامی. جنگل جاودانه. تهران. چاپ اول.

8. شیرازی، سید محمد (1386). من فقه الزهرا (2). رشید. قم. چاپ اول.

9. طباطبایی، سیدمحمدحسین (بیتا). المیزان (عربی). جامعه مدرسین قم. چاپ اول.

10. طبری، محمدبنجریر (1387 هـ . ق). تاریخ الامُم و الملوک، (تحقیق ابراهیم محمد). دارالتراث العربی. بیروت. چاپ دوم.

11. فلسفی، محمدتقی (1373). الحدیث. دفتر نشر فرهنگ اسلامی. تهران. چاپ هشتم.

12. قمی، عباس (1422 هـ ق). سفینئالبحار. دارلاُسوه. قم. 1422 ق، سوم.

13. کلینی، محمد (بیتا). کافی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت. چاپ اول.

 

۲۲۱۸
کلیدواژه (keyword): سب، فحش، لعن و نفرین، سب النبی، سب الامام،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید