برپا! تمامی دانشآموزان به احترام معلم از جای خود بلند شدند. معلم ولی در فکر بود! چگونه با دست خالی میتوانست قانون پاسکال و افزایش نیرو را به دانشآموزان نشان دهد؟ جرقهای در ذهنش ایجاد شد. خوشحال از فکری که کرده بود، به بچهها گفت بفرمایید.
داوودی را فرستاد تا از دفتر مدرسه چسب نواری و یک کیسه پلاستیکی بیاورد. حسینی را هم به حیاط فرستاد تا یک تکه شیلنگ آب را که در گوشهای از انباری مدرسه دیده بود، به کلاس بیاورد. وسایل را روی میز گذاشت (تصویر ۱).
از بچهها پرسید: با این وسایل چه کاری میتوان انجام داد؟ هر یک از دانشآموزان نظر خود را توضیح داد. جالب اینجا بود که با همین چند وسیله ساده، توجه همه به موضوع جلب شده بود. معلم هم همین را میخواست.
حدسهای دانشآموزان هم جالب بود؛ از هوا کردن بالن تا اندازهگیری دمای هوا. دانشآموزان درخواست راهنمایی کردند. معلم گفت، این کار با ترمزهای کامیون پر از بار مرتبط است. اشتیاقها بیشتر شد.
کلاس به وجد آمده بود و انتظار حرکت بعدی معلم را میکشید. معلم از معینی خواست به کمکش بیاید تا سر شیلنگ را که درون کیسه پلاستیکی قرار داده بود، محکم نگه دارد تا با چسب آن را محکم کنند. محل اتصال سرشیلنگ به کیسه حسابی چسبکاری شد؛ طوری که هوایی نتواند از آنجا خارج شود (تصویر ۲).
در همین حین، دوباره از دانشآموزان سؤال کرد: با این وسیله چه کارهایی میتوان انجام داد؟
دانشآموزان در تکاپوی یافتن جواب بودند که معلم از آنان خواست کتابهای درسی و دفترهای خود را درآورند و روی میز او قرار دهند. در این مرحله، دانشآموزان را به سکوت فراخواند و پرسید چه کسی میتواند این کتابها را فقط با فوت کردن از جای خود حرکت دهد؟
کلاس ساکت شد. همه به فکر فرو رفتند. از صدرا که نسبت به بقیه بچهها قویتر بود، خواست همه کتابها و دفترهای روی میز را روی کیسه پلاستیکی بگذارد (تصویر ۳).
این بار یکی از ریز جثههای کلاس را به کمک طلبید. به او گفت: «حالا وقت بلند کردن این کتاب است. آن هم با یک فوت. به دانشآموز ریزنقشش گفت که در انتهای آزاد شیلنگ بدمد. تا دانشآموز در شیلنگ دمید، کیسه پلاستیکی باد کرد و کتابهای روی آن کج شدند. در واقع، یک سمت از کتابها به هوا بلند شد (تصویر ۴).
دانشآموزان به وجد آمدند! دست زدند و هورا کشیدند! پرسشگرانه و با هیجان به صورت معلم چشم دوختند و مشتاقانه منتظر توضیح او شدند. حال، معلم، برای کلاسی که آماده تدریس بود و انگیزه لازم را داشت، شروع به صحبت کرد؛ «اصل پاسکال» اصلی استکه... .