بررسی و تحلیل طنز در دوره مشروطه
۱۳۹۸/۱۱/۰۸
هدف از این تحقیق، بررسی و تحلیل ارتباط موضوعی کاربرد طنز در کتابها و مطبوعات مربوط به یک دوره تاریخی (دوران مشروطه) است. در این تحقیق، سعی شده است بازتاب وقایع تاریخی در آیینه طنز بررسی شود؛ چراکه این آیینه در بیان حقایق اجتماعی و سیاسی، شفافترین وسیله است.
به بیانی دیگر، این پژوهش در زمینه طنز و انواع کاربردهای آن در کتابها و آثار ادبی، به همراه ذکر چگونگی بهرهبرداری نویسندگان، شعرا و مطبوعاتیان دوره مشروطه از طنز در بیان افکار انقلابی خویش است.
در دوره مشروطه با ورود شعر از دربار به عرصه جامعه و تحتتأثیر روزنامههایی که در قفقاز منتشر میشدند شعرا و نویسندگان ایرانی خیلی بیشتر از گذشته از طنز بهره بردند. به عقیده نگارنده، آزادی و وطنپرستی و دفاع از مظلومان از جمله ارزشهای حاکم بر شعر و نثر دوره مشروطه است.
در این مقاله، تعاریف و روشهای طنز، انواع هجو، تاریخچه طنز و لطیفه در ایران، عوامل پیدایش انقلاب مشروطه، علل گرایش شاعران و نویسندگان و حتی روزنامهنگاران ـ به مفهوم امروزی ـ به طنز بررسی میشود و درباره پیشگامان مطرح این سبک از ادبیات معترض یا ادب انتقادی، مانند علی اکبر دهخدا، نسیم شمال و صابر، سخن به میان میآید. در پایان نیز نمونههای طنز از آثار سیداشرفالدین گیلانی، ایرج میرزا، ملکالشعراء بهار، فرخی یزدی، عشقی و ... ارائه میگردد.
در این مقاله پژوهشی، از روشهای کتابخانهای و تحلیل محتوا استفاده شده است.
مقدمه
بحث درباره «مشروطیت» و بررسی «آثار نظم و نثر» این دوره بیداری ادبیات، هر چند تکراری و گاه ملالآور است، تحقیق و تتبع نظری و نگاه تحلیلی در آن همیشه تازگی دارد.
چند سال است که نگارنده در مطبوعات محلی و وبگاههای فضای مجازی، در زمینه طنز مکتوب به سبک ژورنالیستی و ادبی کار میکند. بر این اساس، تصمیم داشت در موضوع «طنز» اطلاعات جامعی کسب کند. پس، فرصتی لازم بود این بررسی و مطالعه صورت گیرد.
ناگفته پیداست که در دادههای گزارشگونه و گاهی مستند و مصور ادبیات دوره مدنظر، سخنها فراوان است و سابقه تحقیق و انتشار کتاب، به وفور مثبوت، لیکن انجام پژوهشی ژرفنگرانه و تحلیلی، محدود و در اقلیت است. بدین منظور، نگارنده با جستوجوی منابع دست اول و مرتبط، اقدام به گردآوری اطلاعات نموده و به لطف خداوند متعال موفق به ارائه این مقاله گردیده است.
ادبیات منظوم و منثور را ـ با توجه به شیوه بیان و القای پیام مورد نظر ـ در دو بخش کلی «جد» و «طنز = هزل» مطرح کردهاند. آثاری که در حوزههای ادبیات اخلاقی، تغزلات، رزمی و بزمی آفریده شدهاند، در بخش جد، نوشتارها و آفرینشهای هجایی، فکاهی، لطیفه، مطایبه، مسخرگی و انتقاد، در بخش طنز طبقهبندی میشوند.
بخش غیرجد (طنز و هجو) را در تاریخ ادبیات ایران میتوان به شمشیری دو لبه مانند کرد که یک لبه آن در جهت برانداختن رذایل اخلاقی و ناهنجاریهای اجتماعی و مبارزه آشکار و نهان با امراض خدعه و ریا و نفاق و دروغ و چاپلوسی، در خدمت اهداف متعالی جامعه اخلاقمحور بوده و لبه دیگرش، درست در جبهه مقابل، به قصد هجای مخالفان و اعتراض به منابع قدرت، برای دریافت یا عدم دریافت صله و انعام است، که شاید کمترین بار اخلاقی و متعهدانه را در برداشته باشد؛ نمونهاش هزلیات متعدد سعدی و سوزنی سمرقندی و ... !
«طنز» را میتوان پویاترین و متعالیترین درجه از نقد ادبی قلمداد کرد؛ آنجا که سمت و سوی آن همان رسالت مبارزه با ریا و تزویر، زاهد نمایی و تقدس، خرافهپرستی و ظلم بر رعیت و ... باشد.
طنز با اسلوب و شیوههای متعارف جدید و نیز آنچه در دوره مشروطه رواج داشته، در ادبیات گذشته ایران سابقه نداشته است. با این وصف، در آثار بزرگانی چون ابوالقاسم فردوسی (هجو سلطان محمود غزنوی)، خیام (سؤال و تردید در چیستی کارگاه خلقت)، کنایههای طنز و هجوآمیز حافظ نسبت به کار محتسب و شکوه از واعظان و زاهدان ریایی، و نیز نقد و اعتراض سنایی و مطالب اخلاقی مولوی، درونمایه هزل و طنز، همه و همه نمونههایی از دو جنبه سطح فاخر و مایه تأسف گذشته است که به قول زرینکوب «قسمتی از انواع هزل و طنز شعر فارسی مایه تأسف است»؛ زیرا مشتمل است بر «هرزگیها و بیبند و باریها که زیاده عفت و اخلاق را لطمه میزند» (زرینکوب، ۱۳۷۲: ۱۶۸).
البته، طنز دوره مورد بحث ما که بیشتر از نثر استفاده میکند، در آثار بزرگانی چون علامه دهخدا، زینالعابدین مراغهای، و جمالزاده دیده میشود. در این میان، از اشعار نسیم شمال، ابوالقاسم حالت و دیگران نیز نباید غافل بود.
در میان ادوار تاریخی ادبیات فارسی، ادبیات مشروطه جایگاهی ویژه دارد. این دوره از ادبیات فارسی، همچون پلی میان ادبیات سنتی و مدرن ایران به حساب میآید. از این رو، در ادبیات مشروطه، هم از ویژگیهای ادبیات سنتی و هم از شاخصههای ادبیات نوین نشانههای فراوانی دیده میشود. بهدلایل متعدد، چون شرایط اجتماعی ـ سیاسی، آشنایی ایرانیان با ادبیات مدرن جهان، ورود به عصر صنعت، و مخاطبان جدید همراه با نیازهای تازه نثر و طنز در ادبیات مشروطه مورد توجه قرار گرفت.
مشروطیت، درخشانترین ورق در تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران است. بزرگترین دستاورد آن برای ایرانیان تحولی است که در ادبیات ایجاد شد؛ زیرا آشنایی با جریانهای اجتماعی غرب از قبیل انقلاب کبیر فرانسه و آشنایی با افکار فلاسفه قرون ۱۷ و ۱۸ انگلیس و فرانسه و مراوده برقرار کردن با اروپا از طریق مسافرت ایرانیان، حتی ناصرالدینشاه، به اروپا و مهمتر از همه، تشنگی جامعه ایران برای ورود چنین مفاهیمی، سبب شد مفاهیم جدیدی که تا آن زمان مطلقاً در ادبیات فارسی نبودند، به ادبیات مشروطه راه یابند و چهره ادبیات را به یکباره دگرگون کنند. مفاهیمی مثل آزادی، قانون و عدالت که در ادبیات به طرفداری از طبقات فرودست جامعه برخاسته بود، به اندازه تمام ادبیات پیش از خودش ارزش دارد و باید گفت از آن زمان تا امروز و چه بسا تا وقتی که ادبیات در ایران باشد، همه بر سر سفره ادبیات مشروطه نشستهاند.
۱. تعاریف
مرحوم دهخدا، در فرهنگ سترگ خویش، لغتنامه، ذیل واژه طنز مینویسد: «طنز. (ع مص) فسوس کردن. (منتهیالارب) (منتخباللغات). فسوس داشتن. (دهار). افسوس داشتن. (زوزنی). افسوس کردن. (تاجالمصادر)./ برکسی خندیدن/ عیب کردن/ لقب کردن/ سخن به رموز گفتن. (غیاث) (آنندراج).// نمونه. سالها جستم ندیدم زو نشان جز که طنز و تسخر این سرخوشان (مولوی)» (دهخدا، ۱۳۷۷، ج۱۰ : ۱۵۵۳۲ـ۱۵۵۳۱).
در فرهنگ معین نیز در توضیح واژه طنز این موارد آمده است: {ع.} ۱. (مص م.) افسوس کردن. مسخره کردن. ۲. طعنه زدن، سرزنش کردن. ۳. (امص.) مسخره. ۴. طعنه. سرزنش. ۵. (ا.) ناز.» (معین، ۱۳۷۵، ج۲: ۲۲۳۷).
«... آن نوع ادبی است. عبارت از روش ویژهای در نویسندگی است که ضمن دادن تصویر هجوآمیزی از جهات زشت و منفی و «ناجور» زندگی،معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را بهصورتی اغراقآمیز، یعنی زشتتر و بدترکیبتر از آنچه هست، نمایش میدهد تا صفات و مشخصات آنها روشنتر و نمایانتر جلوه کند و تضاد عمیق وضع موجود با اندیشه یک زندگی عالی و مأمول آشکار گردد. بدین ترتیب، قلم طنزنویس با هر چه که مرده و کهنه و واپس مانده است و با هر چه که زندگی را از ترقی و پیشرفت باز میدارد، بیگذشت و اغماض مبارزه میکند» (آرینپور، ۱۳۵۷، ج۲: ۳۶).
در کتاب «طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب»، در بیان اقسام طنز، از نزدیک به دویست واژه بهعنوان زیرمجموعههای طنز نام برده شده است: «اقسام طنز: هجو، مطایبه، لطیفه، ... و اصطلاحات و واژگان ابتذال، اختلاط، اردکپرانی، استخفاف و ... .» (فرجیان، نجفزاده؛ ۱۳۷۰: ۸۰۷).
موارد برشمرده بالا، حکایت از آن دارد که حوزه تعریفی و معنایی و کاربردی طنز و واژگانی که مفهوم نزدیک به آن دارند، تأثیرگذار و البته گسترده است. این نشان از وجود زمینههای لازم برای پیدایش طنزمایههای ادبی نظم و نثر در دورههای مختلف ادبیات دارد.
۱ـ۱ـ گونهها
• طنز
• هجو
• هزل
• فکاهی/ فکاهه
از زیرمجموعههای طنز و مطایبه، ابتدا باید هزل را تعریف کرد: هر سخنی که از آن معنای جدی اراده نشود، «هزل» است. براین اساس، هر نوع شوخی، هزل است. «فکاهه» اصطلاحی است که مفهومی عامتر از گونههای سخن خندهانگیز دارد و هر گونه رفتار، گفتار، نوشتار، یا دیدگاه انسان است که موجب خنده در بیننده، شنونده و خواننده بشود. پس، هدف آن خندهانگیزی است. خود«طنز»، گونهای از سخن مطایبتآمیز است که هدف اصلاح دارد و ساختارها را برای ساختن دوباره آنها میشکند. «هجو»، که هدف آن آزار دادن و خراب کردن است، جنبه شخصی دارد و غیرعادلانه و برخاسته از حسد و کینه است.
بهطور کلی، این چند گونه گاهی در تعریف بسیار به هم نزدیک میشوند و ویژگیهای مشترکی پیدا میکنند و حتی در برابر معادل لاتین هر کدام از آنها اشتباهاتی صورت میگیرد، اما طنز در اصطلاح ادب، به آثاری اطلاق میشود که با تحکّم و طعنه به استهزا و نشان دادن عیبها، زشتیها، نادرستیها و مفاسد جامعه میپردازد. طنز، بهظاهر میخنداند اما در باطن انسان را به تفکر وامیدارد.
۱ـ۲ـ روشهای طنز
طنز دارای روشهای مختلفی است که هر گوینده به اقتضای حال و مقام و به سلیقه خود از آنها استفاده میکند. این شیوهها عبارتاند از:
۱. کوچک کردن موضوع مورد بحث
در این روش، نویسنده شخصی را که میخواهد مورد انتقاد قرار دهد، از تمام ظواهر فریبنده عاری میسازد و او را از هر لحاظ کوچک میکند. این کار میتواند از لحاظ جسمی یا معنوی باشد.
۲. بزرگنمایی
این روش، در مقابلِ کوچک کردن است. در این روش نیز طنزنویس سعی میکند با اغراق و غلو، چیزی یا رفتار شخصی را بزرگتر از آنچه هست نشان دهد. این روش، درکاریکاتور کاربرد زیادی دارد.
۳. تقلید طنزآمیز (حماسه مضحک)
شاعر یا نویسنده، با در نظر گرفتن نوشته یا شعر جدی، با همان سبک و اسلوب، مطلبی طنزآمیز را عنوان میکند.
۴. کنایه طنزآمیز یا نقلقول مستقیم
«برای اجرای این منظور، معمولاً طنزنویس داستانی میآفریند و چند نفر از شخصیتهای موردنظر را در آن قرار میدهد و بهعنوان دیالوگ از سخنان واقعی آن اشخاص استفاده میکند. در بعضی موارد، ممکن است نویسنده نقلقولها را بهطور مضحکی خارج از رشته اصلی کلام بیاورد و یا بعضی از حرفها را خودش بنویسد و یا اصلاً احتیاجی به این کار نباشد و تمامی مطلب عنوان شده و نحوه بیان آن طوری خندهآور باشد که بشود تمامی یا قسمت اعظم آن را بدون دست بردن و تغییر دادن نقل کرد» (جوادی، ۴۲:۱۳۸۴).
۲. تاریخچه طنز
طنز، هم در ادبیات مکتوب و هم در فرهنگ شفاهی ما، سابقهای دیرین دارد اما بهنظر نمیرسد که در قدیم کسی از آن با لفظ طنز یاد کرده باشد یا هویت مستقل ادبی برای آن در نظر گرفته باشد. در ادبیات باستانی ایران یا دستکم براساس آنچه از کهنترین دوران تا غلبه اعراب رسیده، نام و نشانی از هجو دیده نمیشود و با توجه به اینکه هجو در میان اعراب شیوع عام داشته است، به احتمال بسیار ایرانیان آن را از اعراب آموختهاند.
روزگار سامانیان، آغاز هجا در شعر فارسی است و حتی از رودکی اشعار هجوآمیز باقیمانده است. طنز در شاهنامه فردوسی چندان چشمگیر نیست و هر چه هست، بسیار ملایم و شرافتمندانه است. بهطورکلی، در جریان ادبیات ما طنز در ابتدا بسیار ناچیز است و آنچه دیده میشود، هزل و هجو است.
نیمه دوم قرن پنجم و ششم، روزگار گسترش هجو است. برای مثال، سوزنی سمرقندی صاحب گستاخانهترین هزلها و هتاکانهترین هجوهاست. در آثار سنایی علاوه بر انتقادهای اجتماعی با زبان طنز، هزلهای رکیک و هجاهای گزنده کم نیست. اشعار عمر خیام نماینده طنزهای عمیق فلسفی است که به سبب رشد نیافتن فلسفه در جامعه ما مجال رشد نیافت. قرن ششم، رونق بازار هجوگویی است و کمتر گویندهای اشعاری در هجو ندارد. عطار که شاعری مستقل از دربار و در خدمت آرمانهای خویش است، نمونههای درخشانی از طنز دارد. در قرن هفتم، در شعر مولانا اثری از هجو مشاهده نمیشود اما حکایتهای هزلآمیز در مثنوی کم نیست. هزل مولانا در خدمت مبانی اعتقادی اوست. در آثار سعدی، هجو وجود ندارد اما شوخطبعی و ظرافت در سراسر این آثار قابل رؤیت است. قرن هشتم خیزشگاه مهمی در طنز فارسی است. این قرن را میتوان آغاز مستقل طنز فارسی دانست؛ زیرا عبید زاکانی تنها کسی است که آثار مستقلی به طنز در ادبیات ما پدید آورده است. حافظ در طنزآفرینی در بالاترین جایگاه قرار دارد و طنزهای او میراث طنز فلسفی خیام، طبع روان سعدی و انتقادهای کوبنده عبید است. طنزهای حافظ، پوشیدهترین و ظریفترین نمونههای طنز در ادبیات شمرده میشوند. حافظ در شرایط اجتماعی روزگارش، روشنفکرانهترین واکنشها را در برابر فسادها و انحرافها نشان داده است. در آغاز حکومت قاجار، هجویههای معروفی از آقا محمدخان قاجار در دست است. در آثار قائم مقام فراهانی نیز مثنوی طنزآمیز «جلایرنامه» را میبینیم که بعدها سرمشق ایرج میرزا در سرودن «عارفنامه» قرار میگیرد. آثار اینان در گویندگان عصر انقلاب و پس از آن تأثیر گذاشته است. (نبوی، ۱۳۷۸: ۴۸ ـ ۴۲).
۳. چرا طنز؟
برای شکلگیری طنز، سه عامل باید حضور داشته باشند: شوخی، انتقاد و اصلاح. به عقیده فروید، شوخی و لطیفه ساز و کاری مانند رؤیا و خواب دارد. برخی از کامهای سرخورده از هنجارهای اجتماعی، که به ناخودآگاه رانده میشوند، بخشی در خوابهای ما امکان بروز مییابند و بخشی در قالب شوخیها و لطیفهها مطرح میشوند. اثر روانی لطیفه از این نظر اهمیت دارد که انرژی روانی سرکوب شده ذهن را دوباره آزاد میکند و ارضای ذهنی به بار میآورد. براساس نظریه برتریجویی
(superiority)، ما با لطیفه، فرد یا گروهی را که بر ما برتری دارند و از آنها متنفریم، تحقیر میکنیم. هر چه فرد مورد تمسخر منفورتر باشد، لذت حاصل از لطیفه بیشتر است. در دنیای وارونه لطیفه، حاکم و محکوم جایشان را عوض میکنند. انسان ستمکش وقتی این خندهها را سر میدهد که دشمن خود را از نظر اخلاقی و معنوی شکست داده باشد(نبوی، ۱۳۷۸: ۶۳).
از طرفی، طنز مفهومی آرمانخواهانه دارد و اگر در برابر زشتیها میخندد، نشان از آگاه بودن و آگاهی دادن دارد. خنده طنز نه برخاسته از بیدردی یا شادمانی محض بلکه برخاسته از آزردگی، پرخاش و حتی نفرت است؛ خندهای است تلخ و تمسخرآمیز.
۴. شرایط اجتماعی ایران در دوره مشروطه
مهمترین ویژگی این دوره، تحولاتی است که در جهان اتفاق افتاده است؛ از جمله حرکتهای پردامنه و جنبشهایی مثل انقلاب صنعتی و دیگر کشورگشاییهای امپراتوریها و به تبع آن، رقابت قدرتهای استعماری چون انگلیس، روس، فرانسه و عثمانی. در ایران، اولین برخورد ایرانیها با اروپاییان به دوره صفویه برمیگردد. در دوره فتحعلی شاه قاجار، این برخوردها از راه مسائل نظامی و فاقد هر گونه نگرش شعورمدارانه و دارای خصلتهای قرون وسطایی بود.
دغدغه شاهقاجار، داشتن درباری مجلل و ملکالشعرایی مدیحهسرا بود و «تدبیرمنزل» بر «سیاست مدن» ارجحیت داشت. نخستین بار عباس میرزا، نایبالسلطنه، بود که لزوم انجام اصلاحات را با توجه به شرایط حاصل از چند عهدنامه ننگین و شکستهای ایران، احساس کرد و گروهی را برای تحصیل فنون و تخصصهای جدید راهی غرب نمود، که ورود ماشین چاپ به ایران و تأسیس نخستین چاپخانه در ایران ارمغان همین گروه بود. پس از او، قائم مقام فراهانی، که مردی کاردان در امر سیاست بود، پارهای اصلاحات را در مقام وزارت آغاز نمود که با کارشکنیهای بیگانگان و نهادینه نبودن مفهوم اصلاحات، نابخردی شاه و توطئه اطرافیان متوقف شد و خود او ابتدا عزل گردید و سپس به قتل رسید. حکومت محمدشاه نتیجهای جز پریشانی اوضاع و افزایش دخالت بیگانگان نداشت. در دوره ناصرالدین شاه، میرزا تقیخان فراهانی پس از سفر به روسیه و مشاهده پیشرفتهای مردم آن سرزمین، اقدام به اصلاحات گستردهای نمود؛ از جمله، فرونشاندن چند شورش داخلی، اصلاحات نظامی، امور مالیه، تأسیس دارالفنون، انتشار نخستین روزنامه ایران، رسیدگی به بهداشت و سلامت مردم، اصلاح در رفتارهای اجتماعی (مبارزه با رشوهخواری، کاربرد القاب) و کوتاه کردن دست سفارتخانهها. بهدلیل ناسازگاری اقدامات امیرکبیر با ساختار قرون وسطایی و بیمارگونه حکومت قاجار و ناهمسویی با منافع اجانب، از ادامه اصلاحات او جلوگیری شد. امیرکبیر حتی قصد داشت «قانون اساسی» تهیه کند اما حرکت اصلاحطلبانه او به سبب اینکه دور از بنیادهای جامعه و زمینههای مناسب بود، بینتیجه ماند. پس از او، آقاخان نوری به پنبه کردن تمام رشتههای امیرکبیر پرداخت. او که سرسپرده کامل انگلیس بود، در دوره هفت ساله صدارت خود، شاه را به خوشگذرانی کامل متمایل کرد و این دوره همراه با استبداد مطلقه و واگذاری امتیازهای گوناگون به بیگانگان گذشت. حوادث پنجاه سال حکومت ناصری در دوره بعد بسیار مؤثر بود. شاه در سالهای پایانی حکومت خود به هیچگونه تغییری تن در نمیداد. روشن است که در مملکتی که با استبداد پیریزی شده، هر گونه تغییری با منافع منسوبان به دستگاه استبداد مغایر است و تلاش اصلاحطلبانه به نتیجهای نمیرسد. از اصلاحطلبان مهم دیگر، میرزا حسنخان سپهسالار است که با ترغیب ناصرالدین شاه به سفرهای خارجی، سعی در آشنا کردن او با پیشرفتهای ملل دیگر و فراهم آوردن زمینههای ایجاد و اجرای قانون داشت. مظفرالدین شاه نتوانست راه پدر را ادامه دهد، صرفاً وعدههای دل خوشکن میداد و اقداماتی ظاهری مانند بر سر کار آوردن امینالدوله انجام داد. روشنفکران در زمان او، زبان به انتقاد گشودند. در این دوره، روشنفکرانی مثل ملکمخان، آخوندزاده، آقاخان کرمانی، زینالعابدین مراغهای، شیخ احمد روحی و طالبوف به گسترش تفکر مشروطهخواهی پرداختند (حائری، ۱۳۷۵، ج اول: ۹۰ ـ ۸۰).
۴ ـ ۱ـ اثر تحولات بر جامعه
• ورود صنعت چاپ و روزنامهنگاری و گسترش سطح آگاهی مردم آن دوره؛
• تلاش برای جستوجوی علل عقبماندگی؛
• مطرح شدن حقوق مردم؛ برای مثال سلامت و بهداشت، گسترش سواد، لزوم وجود قانون برای احقاق حقوق ملت؛
• انجام گرفتن حرکتهایی مثل جنبش تحریم تنباکو این اعتمادبهنفس را در مردم ایجاد کرد که میشود در برابر تعدی حکومت ایستاد و جسارت انتقاد داشت.
• اعتراضهای مردم در واقعه مسیونوز و پس از آن، دو تحصن علما، زمینه درخواست مشروطه را فراهم کرد.
• مطرح شدن مفهوم ملت وطن.
۵. طنز در مشروطه
«ای قلم، پنداشتی هنگامه دانشوری است
دوره علم آمده هر کس به عرفان مشتری است
تو نفهمیدی که اوضاع جهان خر تو خری است
خر همان است و عوض گردیده پالان، ای قلم
نیستی آزاد در ایران ویران، ای قلم»
(قزوینی، ۱۳۸۵: ۳۰۱)
... ادبیات ایران ریشهای کهن دارد اما این ادبیات پس از نهضت مشروطیت چنان متحول شد که حتی شکست مشروطه در سالهای پس از نهضت نتوانست در روند تغییر و تحولات آن مانعی ایجاد کند.
نهضت مشروطه یک جنبش فکری بود که در عمق اندیشه و افکار سخنوران اثر کرد. افکاری که در اثر نهضت مشروطه در ایران پیدا شد، ادبیاتی نو و سبکی تازه پدید آورد که هدف و آرمان آن با ادبیات پیش از مشروطه فرق کلی داشت. هدف ادبیات دوره مشروطه یا سبک مشروطه، بهطور کلی بیداری مردم و برانگیختن احساسات مذهبی و ملی و ترویج آزادیهای فردی و اجتماعی، پیکار با بیگانه و بیگانهخواهی، انتقاد سخت و بیرحم از نابسامانی و آشنا کردن مردم با حدود و حقوق انسانیشان بود.
قبل از مشروطه، طنزنویسی نوع خاص و جداگانهای در ادب فارسی به شمار نمیرفت و مطالب طنزآمیز در لابهلای متون دیگر میآمد اما پس از مشروطه، طنز فارسی به صورتی کاملاً آگاهانه دارای مقام و مرتبهای خاص شد. در این دوره، طنز گسترش قابل ملاحظهای پیدا کرد.
نویسندگان و شاعرانی مثل بهار و عشقی و عارف و دهخدا و ایرج میرزا، با اشعار طنزآمیزشان به ستم حاکمان زمان و استبداد و قراردادهای آن چنانی میتازند. در واقع، از دوره مشروطه نوعی طنز آگاهانه شکل میگیرد و هزل و هجو کمتر میشود.
طنز اجتماعی ـ سیاسی در ایران، از دوران مشروطه شکوفا شد و این به معنای حضور طنزسرایان با گرایشهای ایدئولوژیک ـ سیاسی و در واقع طبقاتی مختلف در عرصه ادبیات و مبارزه فرهنگی بر زمینه وقوع یک جنبش گسترده اجتماعی بود. از این دوره به بعد میتوان ردپای طرفداران رهایی زحمتکشان و مخالفان سرسخت تحمیق مذهبی و خرافه و سلطه ستم و استثمار را در طنزنویسی و طنزسرایی ایران پیدا کرد.
یکی از مهمترین طنزپردازان این دوره، علیاکبر دهخدا بود. او پس از حدود شش ماه کار در اداره راه شوسه خراسان، با عنوان نویسنده و سردبیر، میرزا جهانگیرخان شیرازی با عنوان گرداننده امور و میرزاقاسمخان صوراسرافیل با عنوان صاحب سرمایه و مدیر به تأسیس روزنامهای به نام «صوراسرافیل» مبادرت ورزیدند.
روزنامهای که در دوران انقلاب مشروطیت ایران مقامی پرارج داشت. این روزنامه بیشتر به نثر و مقالات روی میآورد و ستون مقالات «چرند و پرند» دهخدا از پرخوانندهترین بخشهای آن بود (بهزادی، ۱۳۸۳: ۲۳).
۵ـ ۱ـ تغییرات ادبیات در این دوره
مشروطه در ادبیات تحول ایجاد کرد و خود از آن تأثیر پذیرفت. در دوره جدید، روشنفکران ایرانی با فضای نوزایی و روشنگری اروپا آشنا شدند. تکیه بر عقلانیت جدید نقادی به اصول کهن حیات اجتماعی شد. نقد ادبی به ادبیات گذشته از جهت محتوا (دروغ، غیرواقعی، چاپلوسانه، خالی از مفهوم انسان معاصر و وطن)، از جهت صورت (ابهام، بیتوجهی به زبان توده و سادهنویسی)، بیدارگری و نشان دادن نابسامانی اوضاع جامعه.
۲ـ۵. مطبوعات مشروطه
جایگاه مطبوعات در انقلاب مشروطه به دو صورت قابل بررسی است: نخست نقش مطبوعات در وقوع مشروطه و سپس تأثیر انقلاب مشروطه بر مطبوعات.
از زمان تأسیس «کاغذ اخبار» بهعنوان اولین روزنامه در ایران و بیش از ده سال بعد از آن «وقایع اتفاقیه» ـ با انتشاری منظمتر ـ بخش عمده اطلاعرسانی، بر عهده روزنامهها قرار گرفت؛ چرا که در غالب کشورهای آن زمان قسمت عمده وظایف امروز وسایل ارتباط جمعی را روزنامهها بر عهده داشتند. در ایران روزنامهها، که انتشارشان تحتتأثیر مطبوعات خارجی و به تقلید از آنها آغاز شده بود، در ابتدا تنها جنبه خبری داشتند.
در دوره ناصرالدین شاه روزنامههایی دولتی نظیر «ایران» و «اطلاع» منتشر میشد که مطالب آنها چیزی فراتر از شرح شکار شاه و اخبار دربار و نظایر آنها نبود. درواقع روزنامههای داخلی عهد ناصری خارج از محدوده نظریه استبدادی مطبوعات نبودند. شاه نظارت کاملی بر مطبوعات داشت و در دوره او تشکیلات گستردهای به منظور نظارت بر مطبوعات و جراید ایجاد شد.
به دنبال این محدودیتها بود که از اواخر حکومت ناصرالدین شاه روشنفکران ایرانی در خارج از ایران شروع به چاپ روزنامههای فارسیزبان کردند. در مقابل مطبوعات دولتی، این روزنامههای ملی فارغ از نظارت و دستگاه سانسور دربار، از آن سوی مرزها مردم را که قرنها به سکوت در برابر ظلم و استبداد عادت کرده بودند، با افکار انقلابی آشتی میدادند.
بنابراین در بررسی نقش مطبوعات در انقلاب مشروطه منشأ این تأثیرگذاری را باید از سوی این روزنامهها دانست نه از روزنامههای فرمایشی که کارشان صرفاً تعریف و تمجید از شاه و حکومت، مثبت جلوه دادن اوضاع نابسامان جامعه و مشتی اخبار بیفایده از سایر ملل بود. در ابتدا این روزنامههای چاپ خارج بودند که توسط روشنفکران و آزادیخواهان و با دغدغه اصلاح ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران شروع به فعالیت کردند و به قدری بر افکار عمومی تأثیر گذاردند که میتوان آنها را هسته اولیه آشنایی ایرانیان با مشروطیت دانست (مراقبی، ۱۳۷۲: ۵۸).
این روزنامهها با مضامینی چون قانون، آزادی و عدالت، زمینهساز انقلاب مشروطه شدند. یکی از آنها «اختر» بود که چاپ آن از سال ۱۲۹۲ ه .ق در استانبول آغاز شد. مندرجات این روزنامه در بیداری افکار و پیدایش مشروطیت نقش عمدهای داشت؛ به طوری که «ادوارد براون» آن را تنها جریده قابل مطالعه در دوره تیره و تار استبداد دانسته است که مردم را با اوضاع کشورهای درگیر انقلاب و اصلاحات آشنا میساخت. ضمناً «میرزا حسن رشدیه» ـ به گفته خود ـ با تأثیر از این روزنامه، دبستانی به شیوه نوین و با اصلاحاتی در نظام آموزشی تأسیس کرد.
علاوه بر این، روزنامههای دیگری چون قانون «میرزا ملکم خان» در لندن و حبلالمتین «مؤیدالاسلام» در کلکته به چاپ میرسید که در ایران، هندوستان، مصر و روسیه نمایندگی داشت. مدیران این جراید معتقد بودند ایران نیاز شدیدی به انقلاب دارد و تنها جراید میتوانند زمینه چنین انقلابی را فراهم سازند. روزنامه دیگر عُروئالوثقی بود که توسط «سیدجمالالدین» به زبان عربی در پاریس منتشر شد. او در این روزنامه با انتقاد از حکومتهای استبدادی ایران، عثمانی و مصر در جراید و مطبوعات اروپایی بسیار شهرت کسب کرد.
در دوره مظفرالدین شاه مطبوعات از آزادی بیشتری برخوردار شد. در این دوره، علاوه بر روزنامههای چاپ خارج که اینک آزادانهتر به فعالیت میپرداختند، دهها نشریه هفتگی، ماهانه و روزانه داخلی نیز منتشر شد. در این دوره دو دسته روزنامه به چاپ میرسید: روزنامههای دولتی که وزارت انطباعات آنها را منتشر میکرد و روزنامههای غیردولتی که آنها نیز با اجازه وزارت انطباعات چاپ میشد.
به دنبال گسترش مطبوعات، انجمنهایی که از مدتها قبل توسط اصلاحطلبان برپا شده بود، با نشر روزنامهای مختص خود گزارشی از افکار و عملکردهای خود ارائه میدادند. انجمنها مرکز تهیه مقالات انقلابی روزنامهها و همچنین مجمعی برای تفسیر و تعبیر نوشتههای مطبوعات بودند. در مقابل، روزنامهها نیز وسیله ترویج و توسعه انجمنهای سری به شمار میرفتند.
در این دوره، که افکار عمومی آماده مبارزه با ظلم و استبداد شده بود، مطبوعات همچنان در کنار سایر نیروها به مبارزه فکری خود ادامه دادند تا آن را به جنبشی ملی تبدیل کردند. نقش مطبوعات در این امر، آنقدر اهمیت داشت که رکن چهارم مشروطه لقب گرفت. در تمام مدتی که انقلابیون در تحصن به سر میبردند، روزنامهها همچنان رکن اصلی و مهمِ ارتباط انقلابیون و آزادیخواهان بودند و در نتیجه اتحاد و هماهنگی آنها با روحانیون و روشنفکران، سرانجام مبارزات به ثمر نشست و فرمان مشروطه صادر شد.
در زمان صدور فرمان مشروطه، در تهران نشریههای «ایران، اطلاع، تربیت، ادب، شاهنشاهی و مجموعه اخلاق»، در تبریز «حدید و کمال» و در بوشهر «مظفری» منتشر میشد. اما یک سال پس از اعلام حکومت مشروطه، در سال ۱۳۲۵ ه . ق این تعداد به ۸۴ روزنامه رسید که اوج انتشار روزنامهها در ایران بود. آنها نهتنها در تهران، بلکه در شهرستانهایی چون تبریز، رشت، اصفهان، مشهد و بوشهر نیز چاپ میشدند.
در تهران نخستین روزنامه پس از مشروطه، مجلس بود که توسط «میرزا محمدصادق طباطبایی» به چاپ میرسید. برای اولین بار، این روزنامه در زیر عنوان خود عبارت «به کلی این روزنامه مطلق و آزاد است» را داشت. روزنامه مجلس چنانکه از نامش پیداست، به انتشار مذاکرات و اخبار مجلس میپرداخت. مجلس اولین روزنامهای بود که هیچگاه برای بازبینی و بازرسی به وزارت انطباعات نرفت. این از دستاوردهای انقلاب مشروطه بود که نوید از شکلگیری روزنامهنگاری آزاد، هرچند برای مدتی کوتاه، میداد.
روزنامههای دیگری پس از آن همچون «وطن، مساوات، حبلالمتین، نسیم شمال، آینه غیبنما، آدمیت، عروئالوثقی، کوکب درّی، نامه حقیقت و روحالقدس به چاپ رسیدند. یکی دیگر از روزنامههای مهم، صوراسرافیل به مدیریت «میرزا جهانگیرخان شیرازی» بود. بخش طنز این روزنامه که توسط «میرزا علیاکبرخان دهخدا»، در ستون «چرند و پرند» نوشته میشد، بین مردم بسیار محبوبیت داشت (مراقبی، ۱۳۷۲: ۷۴ ـ ۸۰).
پس از پیروزی مشروطیت، رویکرد جدید روزنامهنویسی، برخلاف ظاهر خوشایندش، تأثیر مطلوبی بر اوضاع جامعه نگذاشت. اقبال گستردهای که به چاپ روزنامه شده بود، الزاماً در این زمینه همراه با دانش و تجربه کافی نبود. این روزنامهها چنان پا از حد خود فراتر گذاشتند که مجلس نیز به اعتراض درآمد. یکی از نمایندگان آن دوره در مجلس در نقد این روزنامهها چنین گفت: «فواید روزنامه خیلی زیاد است مادامی که به وظایف خود رفتار نماید و اگر خارج شد البته به همان اندازه ضرر دارد».
پدید آمدن این روزنامهها بهعنوان پیامد سکوت چندین قرنه در برابر ظلم و استبداد، سر برآوردن عقدهای دیرینه بود که نهایتاً به ضرر مملکت و مطبوعات انجامید. این روزنامهها، در ایجاد دودستگی و نفاق بین مشروطهخواهان و تشدید اختلاف میان مجلس و دربار بیتأثیر نبودند. آنها طی مطالبی تند و صریح علیه شاه، فراتر از رویکردی انتقادی، وی را به باد فحش و ناسزا میگرفتند. به این ترتیب کینه دیرینهای در دل شاه و درباریان، ریشه دوانید که قطعاً با در پیش گرفتن روشی درست و منطقی، کار به آنجا نمیکشید و جامعه در سایه آرامش و امنیت، میتوانست با سرعت بیشتری به مقاصد خود نائل شود.
در مقابل این اقدامات، محمدعلی شاه نیز پس از به توپ بستن مجلس در سال ۱۳۲۶ ه . ق مطبوعات را توقیف و دستور حبس، تبعید و حتی قتل برخی روزنامهنگاران را صادر کرد. البته گاه او و درباریان، با اطلاع از اینکه روزنامهها رکن مهم مبارزات و شکلدهنده افکار عمومی هستند، سعی در نفوذ میان نویسندگان روزنامهها داشتند. آنها توانستند در تهران و تبریز نظر مساعد برخی روزنامهنگاران را برای چاپ روزنامههای سلطنتطلب و ضدمشروطه جلب کنند. روزنامههایی چون اتحاد، آدمیت، هدایت، قاجاریه و اقیانوس با این هدف چاپ شد اما توفیقی میان مردم کسب نکردند.
سیاست دیگر درباریان البته در مقابله با روزنامههای تندرو، بدنام کردن آنها و بهایی و بیدین جلوه دادنشان بود. پس از سقوط محمدعلی شاه، رونقی در عرصه روزنامهنگاری پدید آمد؛ روزنامهنگاران مهاجر به کشور بازگشتند و نشریاتی دیگر چون نجات، شرق و ایران نو در سال ۱۳۲۷ ه . ق منتشر شدند (مراقبی، ۱۳۷۲: ۸۲).
مسئله دیگری که باعث شد مطبوعات دوره مشروطه، حمایت عامه مردم را به دست آورد سبک نگارش جدید و نثر روان آنها بود. رشد ادبیات سیاسی متأثر از مشروطه بر مطبوعات نیز تأثیر مطلوب گذاشت. چرا که آنها را با استقبال گستردهتری از سوی مردم روبهرو ساخت. ادبیات کهنه و سنتی رایج در دوران قبل از مشروطه، در سیاحتنامه مورد انتقاد زینالعابدین مراغهای قرار گرفت. اما این اوضاع پس از مشروطه به دنبال رشد سیاسی، بهبود یافت و تا حدی با تأثیرپذیری از مشروطیت و پس از آن با گسترش مطبوعات، سبک ادبی جدید و نثری ساده و روان رواج یافت.
۶. چهرههای طنزپرداز مشروطه
طنزپردازان در دوره مشروطه، بیشتر از طریق روزنامهها و مجلات، مطالب طنزآمیز خود را ارائه میدادند. در این دوران، روزنامهها و مجلات طنزآمیز، از قبیلِ صوراسرافیل، نسیم شمال، ملانصرالدین، کشکول، تنبیه، حشراتالارض، بهلول، شیدا و شیخ چغندر تنوع و کثرت پیدا کرد، به طوری که اغلب آنها خوشمزه و ظریف و قابل مطالعه بودند.
در عین حال، وقتی صحبت از دوره بیداری است و آزادی و وطن و مبارزه با نابرابری و قیام در مقابل بیعدالتیها مطرح است، هر صاحب قلم و ادیبی در این زمینه اثری دارد. بهطور کلی، فعالان این عرصه به این ترتیب ذکر میشود و در نهایت به معرفی چند چهره ممتاز بسنده میگردد: «ادیبالممالک فراهانی، محمدتقی بهار، ایرجمیرزا، علامه علیاکبر دهخدا، ادیب نیشابوری، سیداشرفالدین گیلانی، میرزا علیاکبر طاهرزاده (صابر)، ابوالقاسم عارف قزوینی، میرزاده عشقی، محمد فرخی یزدی و ابوالقاسم الهامی (لاهوتی)» (یاحقی، ۱۳۷۵: ۲۴ ـ ۷۴).
و اینک، معروفترین طنزپردازان این دوره
۱ـ۶. علیاکبر دهخدا
دهخدا مقالات طنزآمیز خود را در روزنامه صوراسرافیل با امضای مستعار دخو، سگ حسن دله، خرمگس و ... به چاپ میرساند.
«با انتشار صوراسرافیل، معنا و جهت تازهای در طنزنویسی پیدا میشود. از جمله میرزا علیاکبرخان دهخدا با مطالب خود تحت عنوان «چرند و پرند»، نثر طنزآمیز را به مرحله تازهای میبرد. این روزنامه صورتی دیگر از طنز پیش رو مینهد که تا آن روزگار سابقه ندارد. روی سخن چرند و پرند با مردم است. از زبان آنها وام میگیرد. مضامین دستآموز زندگی را پرورش میدهد و معنایی تازه به آنها میبخشد و کلیت هم تافتهای پدید میآورد و به طنزی تازهنفس بدل میکند» (آژند، ۱۳۸۵: ۲۴۹).
خرافات مذهبی، صبر و تسلیم به قضا و قدر و گوشهگیری، موهومات و تعصبات، مستبدخویی و فساد دستگاه قدرت و خیانت و خباثت مشتی ستمپیشه و ریاکاری آنها و ...، درونمایهها و مضامینی هستند که در فحوای کلام طنزآمیز دهخدا سرریز میشوند و با عبارات ساده و قویترین نظم و اسلوب بیان میگردند.
«این شعر طنزآمیز را دهخدا خطاب به محمدعلیشاه قاجار سرود و در روزنامه صوراسرافیل مورخه ۲۰ نوامبر ۱۹۰۷ به چاپ رسانید. با کلمه ریشخند آکبلای، محمدعلیشاه را مردود خلق و خدا میشمارد و خیانتها و ظلمهای او را به یادش میآورد:
مردود خدا رانده هر بنده آکبلای
از دلقک معروف نماینده آکبلای
با شوخی و با مسخره و خنده آکبلای
نز مرده گذشتی و از زنده آکبلای
هستی تو چه یکپهلو و یکدنده آکبلای ...»
(بهزادی، ۱۳۷۸: ۵۸۰)
۲ـ۶. ایرجمیرزا
شعر مشروطه، گاهی از طعنه و ریشخند به پرخاش و هتاکی میرسد و مستقیم و سرراست در موضوع غلیان میکند و خشم و انزجار عمومی را بیان میدارد. اینگونه خشم، اغلب به هجو تنزل مییابد و بدل به ناسزا میشود. در این قلمرو، اشعار ایرج مثالزدنی است.
«اگر در شعر مشروطه در پی بازیابی همآمیزی جد و طنز و هجو باشیم، باید در ایستگاه شعر ایرجمیرزا دمی تأمل کنیم و به شعر او و طرز طنز وی نظری بیفکنیم. میدانیم که شعر ایرج، ساده و روشن و بدون تقید است و طنز او نیز از این قاعده مستثنی نیست و در نهایت سادگی جریان دارد. ویژگی دیگر شعر او، طنز سیاسی است که در مسامات شعرش حکمفرماست ... . او شوخطبعی و نکتهسنجی را با سادهگویی میآمیزد و در ابراز اندیشه و گفتارش هم دلیری نشان میدهد. شاید نمونه والای آن را «عارفنامه» بدانیم که در آن به سادگی با بذله و هزل هرچه در دل دارد به زبان میآورد و طنز و هزل را در هم میآمیزد و ولوله در شهر میاندازد و شعرش بر سر زبانها میافتد» (آژند، ۱۳۸۵: ۲۶۳).
«عارفنامه» که به سبک «جلایرنامه» قائممقام فراهانی سروده شده است، ضمن شکایت از اوضاع و احوال مردم و کشور در آن روزگار، حکایتها دارد. این اثر به هر دلیلی که سروده شده باشد، طنز و ظرافت و هجو و هزل را به تمامی در خود دارد. از هجو شخصی شروع و به طنز اجتماعی ختم میشود و تجدّددوستی را برای عارف به ارمغان میآورد:
انقلاب ادبی محکم شد
فارسی با عربی توأم شد
درِ تجدید و تجدّد وا شد
ادبیات شَلَم شوربا شد
میکنم قافیهها را پس و پیش
تا شوم نابغه دوره خویش
همه گویند که من استادم
در سخن داد تجدّد دادم
۳ـ۶. اشرفالدین گیلانی
روزنامه نسیم شمال، که غالباً حاوی سرودهها و نوشتههای خود او بود که به طنز بیان میکرد، هر هفته توسط سیداشرفالدین منتشر میشد. روزنامه وی به قدری در میان مردم مشهور و محبوب بود که برای خواندن آن لحظهشماری میکردند و خود سیداشرف را هم آقای نسیم شمال مینامیدند. او یکی از مهمترین طنزپردازان این دوره محسوب میشود.
«طنز نسیم شمال، طنز تفسیری است و گاه مستقیم و سرراست با نگرشی هزلآمیز، نظرگاه بذلهپرداز دارد، با روحی لطیف در پسِ پشت آن» (آژند، ۱۳۸۵: ۲۴۶).
چرخشهای ذهنی سیداشرف، ساحتهای مختلفی را در برمیگیرد. او تفسیرکننده عادتها و انگارهای زمانه به شیوه طنز و بذله است. انبان روزنامه او انباشته از مضامین پوشیده و پنهان و نکتههای روشن و ناروشن اجتماعی ـ سیاسی است. قلمش تلخ و گزنده است و حکایت از بیخبری ما دارد. طنز او، نوعی دهنکجی به واقعیت است:
«ای قلم پنداشتی هنگامه دانشوری است
دوره علم آمده هرکس به عرفان مشتری است
تو نفهمیدی که اوضاع جهان خر تو خری است
خر همان است و عوض گردیده پالان ای قلم
نیستی آزاد در ایرانِ ویران ای قلم»
(قزوینی، ۱۳۸۵: ۳۰۱)
نسیم شمال، علاوه بر اشعار جدی خود، با استفاده از شگردها و ساختارهای گوناگون طنزساز، با شعار شوخطبعانه به انتقاد از ستمگران و زورمداران و متحجران و تمام عوامل و عناصر عقبماندگی ملت پرداخت و با کنار هم قرار دادن کلمات عناصر و مفاهیم نامتجانس و گاهی متضاد و متناقض در آثار شعری خود فضایی طنزآمیز به وجود میآورد.
اشرفالدین گیلانی در این شعر از قول خرابعلی میرزا، که یک نفر مستبدپسند و مرتجع خیالی است، مشروطهخواهی را ریشخند میکند:
اشرف از این بیش جسارت مکن
در سر مشروطه لجاجت مکن
با همه خلق منم خصم و ضد
من نشوم با احدی متحد
مستبدم مستبدم مستبد
(بهزادی، ۱۳۸۳: ۵۸۱)
کنایه، نوعی دیگر از طنز در شعر نسیم شمال است. همچنین با استفاده از تضاد، تشبیه، تلمیح، تشخیص و ساختن عبارات و کلمات و اسامی غیرمتعارف و امثال آنها ساختار سخن طنزآمیز خود را مستحکم نمود. او با این ساختار طنزآمیز به نقد و بررسی مضامین مهم سیاسی میپرداخت، از جمله انتقاد از شاه، وزیران، وکیلان مجلس، حکام محلی، بیگانگان و بیگانهپرستان و همچنین انتقاد از مسائل فرهنگی اجتماعی و ویژگیهای آنها، فقر و بدبختی، رواج نیرنگ و فریب، مشکلات زنان، آداب و رسوم تحمیلی و خرافی و امثال آنها.
۴ـ۶. محمدتقی بهار
بهار، کمتر در عالم طنز و هزل جولان میدهد؛ اما گاهی که با کاروان سیاست همراه میشود، شوخطبعی خود را به حیطه افعال و کلمات میکشاند. او در ترجیعبند «دوز و کلک انتخابات»، هنرمندی و نازککاریهای بسیار هوشمندانه دارد:
«ماه مشروطه در این مُلک طلوعیدن کرد
انتخابات دگر بار شروعیدن کرد
شیخ در منبر و محراب خشوعیدن کرد
حقه و دوز و کلک باز شروعیدن کرد
وقت جنگ و جدل و نوبت فحش و کتک است
انتخابات شد و اول دوز و کلک است
صاحب الرأیا رو صبحنشین روی خرک
رأیها پیش نه و داد بزنهای جگرک
پوت قند آید از بهر تو و توپ پرک
میدود پیشتر و میدهدت بیشترک
هرکه عقلش کم و فضل و خردش کمترک است
انتخابات شد و اول دوز و کلک است»
(حائری، ۱۳۷۵: ۱۶۸ ـ ۱۶۹)
«یکی از اشعار سیاسی و طنزآمیز بهار «نوش جانت» نام دارد، درباره سرتیپ محمدخان درگاهی رئیس شهربانی که مردی ظالم بود و بعد مورد غضب شاه واقع شد و به زندان افتاد:
ای محمد خان به دژبانی فتادی نوش جانت
آبروی تازه را از دست دادی نوش جانت
در حضور پهلوی اردنگ خوردی مزد شستت
هی کتک خوردی و هی بالا نهادی نوش جانت ...»
(جوادی، ۱۳۸۴: ۲۲۲)
۵ـ۶. فرخی یزدی
«از جمله شاعران عمده این دوره، که مانند بهار گاهی شعر طنزآمیز سروده است، فرخی یزدی و میرزاده عشقی است. جالب اینکه هر دو تا پایان زندگی دست از اعتقادات سیاسی خود برنداشتند و در این راه جان باختند. وجود شعر طنزآمیز در دوران این دو به این معنی نیست که آنها شاعران طنزنویسی بودند. اشعار سیاسی و انتقادی هر دو شاعر بیشتر بهصورت انتقاد مستقیم بود».
«فرخی از عشقی زبانی عفیفتر و دید سیاسی وسیعتری داشت، ولی اشعار طنزآمیز او نیز کم است. فرخی مانند لاهوتی شاعری رئالیست و سوسیالیست بود. وی در قالبِ کلاسیک شعر فارسی مطالب سیاسی و اجتماعی مینوشت و کمتر دور مزاح و طنز میگشت. شعر زیر یکی از معدود اشعار طنزآمیز اوست که در دیوانش آمده است. شعر اوضاع داخله، مربوط به ربیعالثانی ۱۳۴۰ قمری است. در این تاریخ وزارت کشور اخبار داخله را به روزنامه طوفان، که فرخی آن را چاپ میکرد، نفرستاده بود و این روزنامه نیز قسمت مربوط به اخبار داخله را سفید گذاشته و متذکر شده بود که اخبار داخله توسط وزارت کشور سانسور شده است؛ ولی مخبر این روزنامه «خبر از غیب گرفته» است و اخبار داخله را با وجود سانسور وزارت کشور در شماره بعد درج خواهد کرد. اخبار مزبور در شماره بعد طوفان به شکل این شعر آورده شد:
لِله الحمد که تهران بود آزرم بهشت
ملت از هر جهت آسوده چه زیبا و چه زشت
اغنیا مشفق و باعاطفه و پاکسرشت
فقرا را نبود بستر و بالین از خشت
... این اشعار برای چند شهر به همین نحو سروده شده بود»
(جوادی، ۱۳۸۴: ۲۲۴)
۶ـ۶. عشقی
عشقی که اشعار او لبریز است از اعتراض و عصیان در برابر بیعدالتی و نیز علاقه و دلسوزی به حال بینوایان و بغض و کینه شدید به اغنیا و ثروتمندان، در مبارزات سیاسی خود بیش از همه نیش قلمش متوجه وثوقالدوله نخستوزیر وقت و عاقد قرارداد منحوس ایران و انگلیس است. در نتیجه این امر بود که وثوقالدوله او را به زندان انداخت.
عشقی علاوه بر «نامه عشقی»، که در همان زمان چاپ میکرد، مدتی انتشار روزنامه قرن بیستم را بر عهده داشت و به سبب بعضی از مقالات و اشعارش در شمارههای آخر این روزنامه بود که جان خود را از دست داد. وقتی حرف جمهوری به میان آمد، عشقی که از کم و کیف آن اطلاع داشت، آن را «جمهوری قلابی» نامید و در داستان «کاکا عابدین و یاسی» دست یاسی یعنی انگلیس را در آن دید و مقالات و اشعار تندی مبتنی بر هزل و هجو در مورد جمهوری انتشار داد.
«فصلی که تحت عنوان هزلیات در کلیات عشقی چاپ شده است، اشعاری مانند «آبروی ملت»، «خرنامه»، «در هجو وحید دستگردی»، «در هجو خلخالی» و غیر آنها جنبه طنزآمیز ندارند و به بدگویی مستقیم میانجامند ... . «مستزاد مجلس چهارم» را میتوان بهعنوان نمونهای از هزلیات او ذکر کرد که با این ابیات شروع میشود:
این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود
دیدی چه خبر بود
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود
دیدی چه خبر بود ...»
(همان: ۲۲۳)
طنز عشقی از شدت خشم گاهی تبدیل به هزل میشود. قطعات «آبروی دولت»، «پست عالی»، «چه معامله باید کرد»، «خر تو خر»، «دوش شنیدم»، «شعر و شکر»، «مجلس چهارم» و ...، همه از این دست شعر هستند.
«در بیشتر طنزهای عشقی، حس سیاه بدبینی بر سایر حواس او افزونی دارد و طنز او را به طنز سیاه بدل میکند؛ بهویژه هنگامی که نام این و آن را در شعر خود میآورد، شعرش را از طنز به در میبرد و به هجو نزدیک میکند» (آژند، ۱۳۸۵: ۲۷۲).
نتیجهگیری
از آنچه گذشت، میتوان چنین استنباط کرد که در آثار گذشته ادبیات فارسی، انتقاد از اوضاع زمان یا نکوهش رقیب و رقیبان ـ اگرچه در قالب مطایبه (طنز و هجو و هزل) بیان شدهاند، لکن نگاهشان به این مفاهیم، بهعنوان یک نوع مستقل ادبی نبوده است، مگر در مواردی استثنا، از جمله آثار سوزنی سمرقندی و انوری و ناصرخسرو و عبید زاکانی، که شواهدی هستند مبنی بر تیزی قلم و تندگویی و هتاکی جدی آنها.
این موضوع، در دوران معاصر، بهویژه در دوره مورد تتبع و تحلیل این مقاله (دوره مشروطه) پربارتر و فاخرتر و هدفمندتر است. در طنز این دوره، ضمن اینکه «شوخی و خنده» رواست، «انتقاد» جای خود را دارد؛ جنبه «اصلاحگر» آن نیز شدیداً مد نظر است. در چنین دورهای است که میبینیم لبه تیز طنز، متوجه خرافات و جهالت و حماقت و خیلی وقتها خودکامگیها و طغیان حکمرانان است و ضمن بیدارسازی عوام و خواص، بر هشدار باش قوای حاکم نیز عنایت دارد.
به بیانی سادهتر «طنز» برای طنزپرداز، عرصهای است برای طرح مباحثی جدی و از طرفی برترین خواسته طنزآفرین، که ورود به حصارهای ممنوع و عرصه تابو (تابوهای سیاسی و عقیدتی) از این راه محقق میشود. طنزپرداز، به آنچه دور از دسترس اوست نزدیک میگردد. طنز بهترین وسیله برای هدف قرار دادن خصلتهای ناپسند اجتماعی و اخلاقی است که میتواند شامل روابط سیاسی حاکم هم باشد.
همانطور که ذکر شد، تا پیش از مشروطه این نوع طنز بسیار کمیاب بود. با مشروطه مطایبه جهت خدمت به مفاهیم اجتماعی و انسانی و گسترش آگاهی بهکار گرفته شد و تأثیر قاطع خود را اثبات کرد. تا پیش از این دوره، طنز اهمیت تاریخی اجتماعی چندانی نداشت و قادر به حرکتآفرینی اجتماعی نبود. در دوره مشروطه، موج تازهای از گرایش به طنز و انتقاد میبینیم؛ طوری که اکثر گویندگان آن عصر، به طرق مختلف از آن بهره جستهاند.
اگر اسامی چهرههای شاخص ادبی مشروطه مثل دهخدا، سیداشرفالدین گیلانی، ایرجمیرزا، عارف قزوینی، بهار، لاهوتی، فرخی یزدی و میرزاده عشقی، هنوز هم در بین مردم ایران زمزمه میشود یا اشعار و افکار و مقالاتشان در حافظه بلندمدت خیل عظیم دوستداران فرهنگ و ادب باقی است، دلیلی جز رسوخ و نفوذ فراباور طنز و مطایبات ادبی آنها در دل مردم ندارد.
بنابراین، میبینیم چه براساس اقتضای زمان و چه براساس ذائقه مخاطب، نوع و قالب نگارشی طنز، بهترین نوع ادبی برای پیشبرد اهداف مورد نظر نویسندگان و شعرای مشروطه بوده است؛ که گستردگی و حساسیت این امر، اقدام به پژوهشهای آتی را میطلبد. امید هست پویندگان دانش و محققین ادبیات انتقادی، با جستارها و تفحصات دقیقتر و عمیقتر، به یافتههای جدید دیگری برسند.
منابع
۱. آرینپور، یحیی (۱۳۵۷). از صبا تا نیما (تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی)، ج ۲، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی (چاپ پنجم).
۲. آژند، یعقوب (۱۳۸۵)، تجدّد ادبی دوره مشروطه، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
۳. اصلانی، محمدرضا (۱۳۸۵)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، تهران: کاروان.
۴. باقری، ساعد (۱۳۸۹)، ایرج شیرینسخن (گزیده شعر ایرجمیرزا)، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
۵. بهزادی، حسین (۱۳۷۸)، طنز و طنزپردازی در ایران، تهران: نشر صدوق.
۶. ــــــــ (۱۳۸۳)، طنزپردازان ایران از آغاز تا پایان دوره قاجار، تهران: دستان.
۷. جوادی، حسن (۱۳۸۴)، تاریخ طنز در ادبیات فارسی، تهران: کاروان.
۸. حائری، سیدهادی (۱۳۷۵)، میلاد بهار (دوره دوجلدی)، ج اول، تهران: نشر حدیث.
۹. حلبی، علیاصغر (۱۳۶۴)، مقدمهای بر طنز و شوخطبعی در ایران، تهران: نشر پیک.
۱۰. ـــــــ (۱۳۷۷)، طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلام، تهران: بهبهانی.
۱۱. دهخدا، علیاکبر (۱۳۲۶)، چرند و پرند، تهران: کتابخانه معرفت.
۱۲. ـــــــــ (۱۳۷۷)، لغتنامه (۱۵ جلدی)، ج ۱۰، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران (چاپ دوم از دوره جدید).
۱۳. رفیع، جلال (۱۳۷۶)، نجفزاده بارفروش، محمدباقر، طنزنویسان ایران از مشروطه تا امروز، تهران: خانواده.
۱۴. ریاضی، غلامرضا (۱۳۴۲)، ایرج و نخبه آثارش، تهران: ابنسینا.
۱۵. زاکانی، خواجه نظامالدین عبید (۱۳۸۳)، رساله دلگشا، به کوشش علیاصغر حلبی، تهران: اساطیر.
۱۶. زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۷۲)، شعر بیدروغ شعر بینقاب، تهران: علمی (چاپ هفتم).
۱۷. سپانلو، محمدعلی (۱۳۶۶)، نویسندگان پیشرو ایران، تهران: نگاه.
۱۸. ــــــــ (۱۳۷۶)، شهر شعر ایرج، تهران: ثالث.
۱۹. صابر، میرزا علیاکبرخان (۱۹۶۵)، هوپهوپنامه، باکو.
۲۰. طاهرزاده صابر، علیاکبر (۱۳۸۱)، هوپهوپنامه، گردآورنده رسول اسماعیلزاده، اردبیل: شیخصفیالدین (چاپ اول).
۲۱. فتوحی، محمود (۱۳۸۹)، آیین نگارش مقاله پژوهشی، تهران: سخن.
۲۲. فرجیان، مرتضی؛ نجفزاده بارفروش، محمدباقر (۱۳۷۰)، طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، تهران: بنیاد (چاپ اول).
۲۳. قزوینی، سیداشرفالدین (۱۳۸۵)، جاودانه نسیم شمال، به کوشش حسین نمینی، تهران: اساطیر (چاپ دوم).
۲۴. قشمی، محسن (۱۳۸۰)، جاودانه عبید زاکانی، تهران: نشر ثالث.
۲۵. کسروی تبریزی، احمد (۱۳۸۵)، تاریخ مشروطه ایران، تهران: میلاد (چاپ اول).
۲۶. مراقبی، غلامحسین (۱۳۷۲)، نخستین کاربرد گسترده طنزسرایی در مطبوعات ایران، تهران: آزاد.
۲۷. معین، محمد (۱۳۷۵)، فرهنگ معین (۶ جلدی)، ج ۲، تهران: امیرکبیر (چاپ نهم).
۲۸. مؤتمن، زینالعابدین (۱۳۶۲)، تحول شعر فارسی، تهران: کتابفروشی حافظ.
۲۹. نبوی، سیدابراهیم (۱۳۷۸)، کاوشی در طنز ایران، ج اول، تهران: جامعه ایرانیان (چاپ سوم).
۳۰. نمینی، حسین (۱۳۶۳)، جاودانه سیداشرافالدین، تهران: کتاب فرزان.
۳۱. وزینپور، نادر (۱۳۷۴)، مدح، داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی، تهران: معین (چاپ اول)
۳۲. یاحقی، محمدجعفر (۱۳۷۵)، چون سبوی تشنه، تهران: جامی (چاپ دوم).
۴۶۸۴
کلیدواژه (keyword):
ادبیات انتقادی,طنز,خرافات,هجو,اصلاح,مشروطه,