عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

بررسی تطبیقی ضحاک در گرشاسب‌نامه و شاهنامه

بررسی تطبیقی ضحاک در گرشاسب‌نامه و شاهنامه
آثار حماسی، نمایش فرهنگ و تمدن یک کشور است که قهرمانان آن با گفتار و کردارشان، گوشه‌ای از فرهنگ سرزمین خود را متجلی می‌سازند. کتاب گرشاسب‌نامه، بعد از اثر گران‌سنگ‌ فردوسی‌، شاهنامه، به‌نوعی نمایانگر این امر است. گرشاسب تا قبل از به قدرت رسیدن فریدون، به‌عنوان قهرمان اسدی در خدمت ضحاک به سر می‌بَرَد و برای خوشایند ضحاک، خود و خانواده‌اش از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. در این اثر حماسی، از ظلم و ستم‌های ضحاک‌ خبری نیست و اسدی توسی، ضحاک را تا قبل از به قدرت رسیدن فریدون به پادشاهی با صفت‌هایی همچون «شاه جهاندار، کی‌نامور، شاه زمین و شاه خویش، شهنشاه، و شاه جهانجو» خطاب می‌کند و او را فردی کاملاً معتقد به خداوند می‌داند؛ کسی که فره ایزدی دارد و در برابر او سر بر خاک می‌سایند. فرمان او را فرمان یزدان می‌دانند و بر رکاب اسبش بوسه می‌زنند. تنها، ضحاک را شایسته تخت می‌دانند و او را سایه خداوند. گرشاسب حاضر است بمیرد ولی از فرمان ضحاک، که شاه جهانش می‌خواند، تمرد نکند اما با آغاز پادشاهی فریدون، اسدی توسی به یکباره از به کاربردن القاب مثبت برای او به القاب منفی همچون مارفش، ضحاک ناپاک‌دل، و تخمه اژدها متمایل می‌شود. نگارنده در این مقاله که به شیوه توصیفی و تحلیلی نوشته شده، از منابع کتابخانه‌ای استفاده کرده است. تلاش او بر آن بوده است که علت این دوگانگی در معرفی شخصیت ضحاک از جانب فردوسی و اسدی توسی را بررسی کند. گفته شده است که فردوسی و اسدی از منابع مشترک در سرودن شاهنامه و گرشاسب‌نامه استفاده نموده‌اند ولی به‌نظر می‌رسد اسدی چندان به منابع پایبند نبوده و در بیان برخی از مطالب به شنیده‌های خود استناد کرده است و صفات مثبتی که به ضحاک نسبت می‌دهد، زاییده ذهن وی است.

مقدمه
حکیم ابونصر علی‌بن احمد توسی، سراینده گرشاسب‌نامه از شاعران بزرگ قرن پنجم و از جمله حماسه‌سرایان ایران است. نظم کتاب به استناد ابیات پایانی گرشاسب‌نامه در سال ۴۵۸ به پایان رسید:

شد این داستان بزرگ اسپری
به پیروزی و روز نیک‌اختری
زهجرت بر او بر سپهری که گشت

شده چهارصدسال و پنجاه و هشت
(اسدی، ۴۱۴:۱۳۸۶)

شمار ابیات گرشاسب‌نامه را متعدد ذکر کرده‌اند، اما گرشاسب‌نامه تصحیح حبیب یغمایی ۸۸۴۸ بیت است. مآخذ اسدی در سرودن کتاب، به استناد گرشاسب‌نامه، نامه یادگار مهان، گفته‌های دهقانان باستان و موبدان است:

ز کردار گرشاسب اندر جهان
یکی نامه بُد یادگار از مهان
(همان: ۴۴)

سراینده دهقان موبدنژاد
ز گفت دگر موبدان کرد یاد
(همان: ۴۵)

چنین آمد از گفته باستان
وزآن کآگه از این کهن داستان
(همان: ۶۴)

مرین داستان را سرانجامِ کار
نبشتند هر کس در آن روزگار
(همان: ۸۰)

مغ از هیربدموبدان کهن
زضحاک راندند زین سان سخن
(همان: ۷۵)

او برخی از مباحث خود، از جمله آفرینش خرد و شناخت جهان را به شنیده‌های خود استناد می‌دهد:

شنیدم ز دانش‌پژوهان درست
که تیر و کمان او نهاد از نخست
(همان: ۴۷)

ز دانا دگرسان شنیدم درست
که یزدان خرد آفرید از نخست
(همان: ۱۳۷)

ولیک از دگر ره‌شناسان هند
شنیدم هم از فیلسوفان سند
(همان: ۱۳۸)

هم از گفت ایشان چنین است یاد
که گیتی چنان کآینست از نهاد
(همان: ۱۴۱)

همچنین «مآخذ گرشاسب‌نامه به زبان پهلوی بوده و اسدی مستقیماً از آن نامه کهن استفاده کرده است» (همان، مقدمه:۷). یکی دیگر از مآخذی که مورد استفاده اسدی قرار گرفته، کتاب گرشاسب‌نامه ابوالموید بلخی بوده که صاحب تاریخ سیستان نیز از آن استفاده کرده است.

گرشاسب‌نامه، با ستایش خداوند و نعت رسول‌اکرم(ص) آغاز می‌شود. اسدی به دلیل علاقه‌ای که به حماسه گرشاسب دارد به شرح قهرمانی‌های وی می‌پردازد. او در این اثر حماسی، شرح دلاوری‌های گرشاسب را به نظم کشیده است. این کتاب علاوه بر اینکه یک اثر حماسی است، متضمن پندهای اخلاقی و تربیتی نیز هست. این کتاب بعد از شاهنامه، مهم‌ترین اثر حماسی به‌شمار می‌آید.

حماسه، از ماجرای گریختن جمشید به زابلستان و عاشق شدنش به دختر گورنگ (پادشاه زابلستان) و ازدواج جمشید با او حکایت دارد. پس از مدتی ضحاک از مخفی‌گاه جمشید آگاه می‌شود و در چین او را با اره به دو نیم می‌‌کند و به این ترتیب به حیات جمشید خاتمه می‌دهد.

در این اثر حماسی، گرشاسب فرزند اثرط (=ثریته)، فرزند شم، فرزند طورگ، فرزند جمشید معرفی شده است. جوانی گرشاسب با پادشاهی ضحاک شروع می‌شود. قسمت اعظمی از زندگی گرشاسب در خدمتگزاری ضحاک سپری می‌شود و برای جلب رضایت ضحاک تلاش می‌کند. «خود اسدی نیز می‌دانسته که داستان گرشاسب به تنهایی چنان قابلیتی را ندارد که بتواند جایگاهی همچون شاهنامه در میان مردم بیابد به همین سبب سعی کرده است با افزودن مطالبی از این دست بر جذابیت و زیبایی اثر خود بیفزاید» (صفا، ۲۲۸:۱۳۸۴، با اندکی تلخیص).

در این پژوهش، سعی شده است تا مشخص شود چرا نوع نگاه اسدی توسی به شخصیت ضحاک، با نگاه فردوسی تقریباً متفاوت است. هرچند مرحوم فروزانفر معتقد است: «اسدی قطع نظر از تصرفاتی که شعرا در تصویر مطلوب و ادای آن به افکار و عبارات شاعرانه می‌کنند، سخنی نیفزوده و اصل قصه را تغییر نداده» (فروزانفر، ۴۴۴:۱۳۵۰).

اگر این‌گونه است پس چرا از اوضاع و احوال نابسامان ایران در حکومت ضحاک در شاهنامه اثری می‌توان یافت ولی اسدی در گرشاسب‌نامه به صورت گذرا از کنار آن گذشته است؟ یا چرا اسدی‌توسی صفات مثبتی که به ضحاک می‌دهد در گرشاسب‌نامه به وفور پیدا می‌شود؟ البته مرحوم فروزانفر در جای دیگر اذعان می‌دارد: «برخی قصه‌های آن [گرشاسب] با نظایر خود از شاهنامه جزئی تفاوت دارد، آن هم در شاخ و برگ قصه دست برده است و با تنگی مجال سخن ، به مدد وسعت فکر و طبع ورزیده و روان، درسی تازه به روی سخن‌گویان گشوده و طرزی نو بنیاد نهاده است» (همان: ۴۳۹).

 

پیشینه پژوهش
اهمیت اثر حماسی گرشاسب‌نامه سبب شده است، پژوهشگران علاقه‌مند به آثار حماسی این اثر را از جنبه‌های مختلف، مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند. در میان این پژوهش‌ها، فریدون یونسی در کتاب شرح و شناخت گرشاسب‌نامه اسدی‌توسی به بازتاب برخی از آرا و عقاید اسدی می‌پردازد (ر.ک: یونسی، ۱۸۸:۱۳۹۱ـ۱۶۵).

مرتضی جعفری در مقاله «بررسی روایت و تصویرگری در گرشاسب‌نامه» به بررسی صنایع ادبی در گرشاسب‌نامه و مقایسه آن با شاهنامه می‌پردازد. همچنین به کیفیت روایت و تصویرگری در این اثر حماسی پرداخته است و از نوع نگاه اسدی به ضحاک مطلبی بیان نکرده است (ر.ک: جعفری، ۶۶:۱۳۹۲ـ۶۵).

همچنین صالحی مازندرانی در مقاله «بازشناسی و ارزیابی گرشاسب‌نامه اسدی‌توسی براساس نگارش‌های سبکی» از جنبه‌های زبانی، ادبی و محتوایی به بررسی این اثر پرداخته است (ر.ک: صالحی‌مازندرانی و رسول کردی، ۳۷۹:۱۳۹۶ـ۳۷۶).

خدایارمختاری در مقاله «تصویر گرشاسب در گرشاسب‌نامه اسدی‌طوسی» شخصیت ضحاک را بررسی نمی‌کند و به «خلاصه تصویر اسطوره‌ای گرشاسب» می‌پردازد (ر.ک: مختاری، ۵۵:۱۳۸۷ـ۳۱) نگارندگان پژوهش حاضر، شخصیت ضحاک و برخی از القابی را که اسدی‌توسی در این منظومه به ضحاک می‌دهد با القابی که فردوسی به ضحاک می‌دهد، مقایسه و با شواهد بیان می‌کنند.

 

ضحاک
در لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه ضحاک آمده است «بیوراسب، اژی‌دهاک، اژدها، اژدهافش، اژدهادوش». همچنین در کتاب مجمل التوارخ و القصص به نقل از لغت‌نامه دهخدا آمده است: «پارسیان، ده ‌آک گفتندی از جهت آنکه ده آفت و رسم زشت در جهان آورد از عذاب و آویختن و فعل‌های پلید، و آک را معنی زشتی و آفت است و...».

در اوستا نیز ضحاک این‌گونه معرفی می‌شود «اژدی‌هاک، اژدهایی است با سه کله، سه پوزه و شش چشم، که می‌خواهد جهان را از مردمان تهی کند و ظاهراً تا حدی این کار را انجام می‌دهد و بر زمین چیره می‌شود اما فریدون سرانجام بر او پیروز می‌شود و با وی نبرد می‌کند و از میانش برمی‌دارد» (بهار، ۱۹۰:۱۳۸۷).

لازم است یادآوری شود «در اوستا از اژی‌دهاک به‌عنوان پادشاه ذکری به میان نرفته است» (آموزگار، ۵۱:۱۳۷۶). همچنین «در ادبیات پهلوی او مردی است تازی که به ایران می‌تازد، بر جمشید فایق می‌شود و پس از یک هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست می‌خورد و به دست وی در کوه دنباوند (دماوند) زندانی می‌شود و در پایان جهان از بند رها می‌گردد و به نابودی جهان دست می‌برد و آنگاه گرشاسب او را از میان برمی‌دارد» (بهار، ۱۹۱:۱۳۸۷).

در مورد شخصیت ضحاک، اقوال متفاوت وجود دارد. طبق نوشته‌های کتزیاس، تاریخ‌نگار یونانی «آستیاژ پادشاه ماد، همان ضحاک یا اژدی‌هاک است» (زنجانی، ۶۸۲:۱۳۷۲). گروهی نیز ضحاک را عرب می‌دانند «گمان می‌رود که تازی شمردن ضحاک از بیزاری ایرانیان از فتح کشورشان به دست اعراب و چیرگی اعراب بر آن‌ها سرچشمه گرفته باشد» (سرخوش، ۳۸:۱۳۷۳).

در شاهنامه نیز ضحاک، فرزند مرداس و فرمانروای دشت نیزه‌وران است که بعد از کشتن پدر، بر اریکه سلطنت می‌نشیند، بعد از ستم‌های جمشید و جدا شدن فره ایزدی، پادشاه ایران می‌شود. ابلیس با بوسه زدن بر شانه‌های وی دو مار، بیرون می‌جهد و به دستور ابلیس، روزانه مغز دو جوان ایرانی را خوراک ماران می‌کنند و به این ترتیب، آغاز ظلم و فساد او بر ایران آغاز می‌شود. شخصیت ضحاک در شاهنامه، سراسر کژی و ناراستی، جادویی و گزند رساندن به مردم است:

نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز
(فردوسی، ۷۸:۱۳۸۵)

با دقت در شاهنامه، در می‌یابیم، فردوسی حتی در به‌کاربردن صفت‌ها و القاب ضحاک نیز دقت فراوان داشته است. در واقع «هیچ اثر حماسی نبوغ ملت خود را با چنین دقت و صحتی منعکس نکرده» (رزمجو، حسین، ۱۸۳:۱۳۷۷، نقل از هنری ماسه)

فرومایه ضحاک بیدادگر
بدین چاره بگرفت گاه پدر
(همان: ۷۳)

کیْ‌یِ اژدهافش بیامد چو باد
به ایران‌زمین تاج بر سر نهاد
(همان: ۷۶)

نهان بود چند از دمِ اژدها
به فرجام هم زو نیابد رها
(همان: ۷۷)

به ایوان ضحاک بردندشان
بدان اژدها فش سپردندشان
بپروردشان از ره بد خویی
بیاموختشان تنبل و جادویی
بدین بود بنیاد ضحاک شوم
جهان شد مر او را چو یک مهره موم
(همان: ۷۸)

بکشتی و مغزش برون آختی
مرآن اژدها را خورش ساختی
(همان: ۷۹)

پس آیین ضحاک واژونه خو
چنان بد که می‌بایدش آرزو
(همان: ۷۹)

بپیچید ضحاک بیدادگر
بدریدش از هول گفتی جگر
(همان: ۸۱)

شه بدمنش را خوش آمد سَخُن
که آن سروِ سیمین ‌برافکند بن
(همان: ۸۲)

بدو گفت ضحاک ناپاکدین
چرا بندَدَم؟ با منش چیست کین؟
(همان: ۸۳)

خبر شد به ضحاک بد روزگار
از آن بیشه و گاو و آن مرغزار
(همان: ۸۶)

تو شاهی و گر اژدها پیکری
بباید بدین داستان داوری
(همان: ۹۰)

نخواهیم برگاه ضحاک را
مرآن اژدها دوش ناپاک را
(همان: ۱۰۳)

فردوسی، حضور ضحاک را از پایان پادشاهی جمشید تا به قدرت رسیدن و ستم‌هایی وی به دقت به تصویر کشیده است. از روییدن مارها بر شانه ضحاک، خوراندن مغز جوانان ایرانی و ستم‌هایی که او بر ایرانیان روا داشته تا قیام کاوه آهنگر و دستگیری و بند کردن ضحاک در البرزکوه همه و همه را با هنرمندی بیان کرده است.

با مطالعه کتاب گرشاسب‌نامه، خواننده با دو دیدگاه و نگرش تقریباً متفاوت، به شخصیت ضحاک روبه‌رو می‌شود و آن یکی نبودن شخصیت ضحاک گرشاسب‌نامه با شخصیت ضحاک شاهنامه است. هرچند به قول رزمجو‌ «مضامین این کتاب از منابعی گرفته شده که به‌طور مسلم همانند کارمایه‌های فردوسی است» (رزمجو، ۱۱۶:۱۳۸۱).

ژول مول نیز در مورد این منظومه می‌گوید: «این منظومه، کاملاً‌ حماسی و دارای خصایص منظومه‌های پهلوانی‌ست. منابع آن نیز با منابعی که فردوسی از آن‌ها استفاده کرده همسان است و تنها در این اثر، عده‌ای از حکایات غریب راه یافته» (صفا، ۲۸۶:۱۳۸۴). یا به اعتقاد فروزانفر: «اسدی، قطع نظر از تصرفاتی که شعرا در تصویر مطلوب و ادای آن به افکار و عبارات شاعرانه می‌کنند، سخنی نیفزوده و اصل قصه را تغییر نداده» (فروزانفر، ۴۴۳:۱۳۵۰).

اسدی توسی، روایات مربوط به پادشاهی ضحاک را از منبعی مشترک با فردوسی نگرفته است. زیرا خواننده، آن دیدگاه منفی را که نسبت به ضحاک در شاهنامه دارد در گرشاسب‌نامه ندارد، همچنین از فسادها و ظلم و ستم‌های او تا قبل از به قدرت رسیدن فریدون اثری نمی‌بیند. جنگ‌های که گرشاسب به دستور ضحاک انجام می‌دهد در خارج از ایران رخ می‌دهد.

خواننده اگر ذهنیت منفی خود را، که از ضحاک در شاهنامه دارد، کنار بگذارد و به ضحاک گرشاسب‌نامه، بدون هیچ نوع پیش‌داوری بنگرد نمی‌تواند تصویری منفی از او، تا قبل از به قدرت رسیدن فریدون داشته باشد. قهرمان اسدی به همراه خانواده، مطیع دستورهای ضحاک‌اند و برای خوشایند خاطر ضحاک، حاضرند جان فدا کنند.

اسدی، تا قبل از به قدرت رسیدن فریدون، تنها در سه بیت به‌صورت گذرا از ضحاک به بدی یاد می‌کند، آن هم از زبان یکی از موبدان و دیگری از زبان یکی از فرماندهان هندی:

مغ از هیربد موبدان کهن
ز ضحاک راندند زین‌سان سخن
که بی‌جادویی روز نگذاشتی
ز بابل بسی جاودان داشتی
(اسدی، ۷۵:۱۳۸۶)

ز ضحاک جز جادویی پیشه چیست
همین رزم ایرانیان جادویی‌ست
(همان: ۹۹)

کنم جای ضحاک جادو تهی
گرم هفت کشور به شاهنشهی
(همان: ۱۰۷)

در ابتدای ورود ضحاک به داستان، او را فردی کاملاً معتقد به خداوند می‌بینیم. در نامه‌ای که به اثرط ـ پدر گرشاسب ـ می‌نویسد، این‌گونه آغاز می‌کند:

سرِ نامه نام جهانبان نوشت
خدایی که او ساخت هر خوب و زشت
سرایی چنین پرنگار آفرید
تن و روزی و روزگار آفرید
به یک بند هفت آسمان بسته کرد
بدین گوهران کار پیوسته کرد
زمین ایستاده به باد سپهر
همی گرد گردان شده ماه و مهر
دگر گفت کز گشتِ چرخیم شاد
که بر ما درِ شادکامی گشاد
به فرمان ما گشت تاج و نگین
همان شاهی هفت کشور زمین
چنان کهتری دادمان نیکبخت
سپر کرده تن پیش هرکار سخت
(همان: ۸۱)

یا زمانی که می‌خواهد گرشاسب را برای نبرد با دشمن بفرستد، نام خداوند را به زبان جاری می‌کند و می‌گوید:

تویی گفت از ایزد دلم را امید
هم از بخت تو فرخی را نوید
(همان: ۲۴۷)

گاه، ضحاک را در لباس یک انسان خیرخواه می‌بینیم که به اثرط سفارش می‌کند تا گرشاسب را داماد کند:

دگر گفت خواهم کز این پهلوان
بود تخمه و نام تا جاودان...
(همان: ۱۹۷)

یا در هیئت یک مرد کامل ظاهر می‌شود که سخنان پندآموز به زبان می‌آورد:

هنر هرچه در مرد والا بود
به چهرش بر از دور پیدا بود
چو گوهر میان گهردار سنگ
که بیرون پدیدار باشد ز رنگ
(همان: ۷۱)

شاه، برای اینکه مشروعیت شاهی پیدا کند، باید فره ایزدی داشته باشد: «فر، نیروی اهورایی است که اورمزد به بندگان شایسته خود می‌بخشد. فرد یا افرادی که دارای این فر هستند اگر راه ناسپاسی و بیدادگری را در پیش گیرند. فر، از آن‌ها جدا می‌شود و آن‌ها را به عذاب و سختیِ ابدی می‌کشاند» (رسولی، ۲۲۲:۱۳۸۷). اما می‌بینیم گرشاسب، ضحاک را دارنده فر می‌داند. هرچند می‌دانیم: «در ایران در پی گناهی که جمشید کرد فر از وی گریخت ولی به ضحاک تبهکار نپیوست» (بهار، ۱۶۹:۱۳۸۶):

چنین گفت گرشاسب کز فر شاه
ببندم بر اهریمن تیره راه
(همان: ۷۱)

همی آفتاب فلک فر و تاب
ز تاج تو گیرد چو مه آفتاب
زمان بنده کردار رنجور توست
زمین گنج و خورشید گنجور توست
ز سیصد چو افریقی و منهراس
به فرت نیارد دل من هراس
(همان: ۲۴۷)

شاه، در حماسه‌های ایرانی بعد از خداوند، بالاترین مقام و منصب را دارد. «شاه، پاسخ‌گوی خداوند در حفظ مردم، سرزمین و آبادانی آن بود و تنها در برابر خداوند مسئول به‌شمار می‌آمد. به یاری این فره شاهی موفق بود و اگر خداوند فره را از او باز می‌گرفت سرنگون می‌شد» (بهار، ۱۶۴:۱۳۸۶). حال، چگونه ضحاک می‌تواند دارنده فره ایزدی باشد؟

با توجه به اینکه گرشاسب «سرچشمه اژدها‌کشی‌ها در اسطوره‌ها و حماسه‌های ایرانی است، چه در ادبیات ایران باستان و چه در ادبیات فارسی» (اکبری مفاخر، ۱۰:۱۳۸۵). با وجود این اسدی، چنان ضحاک را بزرگ می‌شمارد که زمین در برابر وی بوسه می‌زند:
ببوسید از آن پس زمین پیش شاه
غو کوس و نای اندر آمد به ماه
(اسدی‌توسی، ۷۴:۱۳۷۶)

پدر نیز چون پسر، با ورود ضحاک به زابل در مقابل وی سر بر خاک می‌نهد:
ستود «اثرط» از پیش ضحاک را
به رخساره ببسود مرخاک را
(همان: ۷۱)

همچنین وقتی ضحاک برای دیدن گرشاسب به سیستان می‌آید، گرشاسب رکاب اسب او را بوسه می‌زند:

چوشه را بدید آمد از پیل زیر
گرفتش به بر شاه و پرسید دیر
سپهبد رکابش ببوسید و جست
به دندان پیل اندر آویخت دست
(همان: ۲۴۵)

اثرط نیز بساط نشاط شاه را فراهم می‌کند و به خوش‌گذرانی می‌پردازند:

هم اثرط ز زاول شد آراسته
بسی ساخته هدیه و خواسته
چون یک هفته گرد گلستان و رود
ببودند با بزم و رود و سرود...
(همان: ۲۴۶)

قهرمان اسدی‌توسی، تنها ضحاک را شایسته پادشاهی می‌داند:
کس ار دیدمی من سزای شهی
از این مارفش کردمی جا تهی
(همان: ۸۲)

او ضحاک را سایه خداوند می‌داند:
ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست
به هر روی که را زمه چاره نیست
بود پادشاه سایه کردگار
بی او پادشاهی نیاید به کار
(همان: ۸۲)

اثرط، فرزند خود ـ گرشاسب ـ را نصیحت می‌کند وقتی که می‌خواهد به درگاه ضحاک برود، مطیع محض پادشاه باشد:
بر این جهان داد ده پادشاست
دگر مردم پاک دانای راست....
چو رفتی بر شه پرستنده باش
کمر بسته فرمانش را بنده باش...
اگر چه نداری گنه نزد شاه
چنان باش پیشش که مرد گناه...
اگر چند گستاخ داردت پیش
چنان ترس ازو کز بداندیش خویش...
منه پیش او در گه خشم، پای
چو خشم از تو دارد تو پوزش نمای...
همه خوی و کردار او را ستای
همان دشمنش را نکوهش فزای
(همان: ۸۳)

گرشاسب برای نابودی پهلوان هندی، به سرزمین هند حمله می‌کند، «بهو» و تعدادی از سپاهیان او ورا به خاطر تمرد از فرمان ضحاک اسیر می‌کند و در آتش می‌سوزاند. گرشاسب خطاب به «بهو» می‌گوید:

تو شاه جهان را بیاشفته‌ای
فراوان مر او را بدی گفته‌ای
مرا گفت رو با تو پیکار کن
بگیرش، نگون زنده بر دار کن
گمانی که من چون توام ناسپاس
چو گرگ دژآگه ناحق‌شناس
به زنهار شه گر بیابی کنون
به خواهش بخواهم تورا زو به خون
(همان: ۱۰۸)

قهرمان گرشاسب‌نامه حاضر نمی‌شود از فرمان ضحاک، که شاه جهانش می‌خواند، سربتابد:

نهم دیده در پای پیل ژیان
نپیچم سر از رأی شاه جهان
بر ما چه برگشتن از شاه خویش
چه برگشتن از راه یزدان و کیش
(همان: ۱۰۹)

اسدی‌توسی، ضحاک را با نام‌های (شاه جهاندار، شاه زمین، ضحاک شاه، شه، پادشاه، جهاندار، کی‌نامور، شاه جهان، شاه خویش، شهنشاه، شاه جهانجو) معرفی می‌کند:

به فر تو شاه جهاندار گفت
چنان‌است کش در هنر نیست جفت
(همان: ۷۱)

کس ار هست بدخواه شاه زمین
فرستش بر وی به پرخاش و کین
(همان: ۷۱)

به صحرا برون چرمش آکنده کاه
نهادند تا دید ضحاک شاه
(همان: ۸۰. نیز صص ۱۸۹، ۱۹۲، ۲۴۵، ۲۴۹، ۲۹۰، ۲۹۱)

بدو گفت گرشاسب مندیش هیچ
تو از بهر شه بزم و رامش بسیج
(همان: ۷۲ نیز صص: ۷۴، ۸۲، ۸۵، ۸۷، ۱۰۸، ۱۹۲، ۱۹۳، ۱۹۴، ۱۹۵، ۱۹۶، ۲۴۵، ۲۴۶، ۲۴۶، ۲۴۷، ۲۴۹، ۲۹۱)

گرفت آفرین هر کس از دل بر اوی
جهاندار چشمش ببوسید و روی
(همان: ۷۱، ۷۴)

کی نامور گفت کای جنگ‌جوی
بدین لشکر آنجا شدن نیست روی
(همان: ۸۶)

نهم دیده در پای پیل ژیان
نپیچم سر از رای شاه جهان
(همان: ۱۰۸، ۱۰۹)

بر ما چه برگشتن از شاه خویش
چه برگشتن از راه یزدان و کیش
(همان: ۱۰۹)

دگر زنده پیلی دژآگاه بود
که ویژه نشست شهنشاه بود
(همان: ۱۰۹)

چو شد پیش شه دید شیروی را
همی گفت شاه جهان‌جوی را
(همان: ۱۹۵)

با آغاز داستان فریدون، نگاه اسدی به یکبار، از به کاربردن القاب مثبت به القاب منفی (همچون مارفش، ضحاک ناپاک دل و...) متمایل می‌شود و خواننده تیزبین چرخش یکباره این موضوع را احساس می‌کند:
چو ضحاک ناپاکدل شاه بود
جهان را بداندش و بدخواه بود
ز بهرش به پیکار هر مرز و بوم
به هم برزدی خاور و هند و روم
(همان: ۲۹۴)

بریدم پی تخمه اژدها
جهان گشت از جادویی‌ها رها
(همان: ۲۹۴)

سپهبد کجا شد همی مژده داد
ز فرخ فریدون با فر و داد
که بستد ز ضحاک شاهنشهی
جهان شد ز بیداد و از بد تهی
(همان: ۲۹۹)

همه ساله بدخواه ضحاک بود
که ضحاک خونریز و ناپاک بود
(همان: ۳۰۲)

ز ضحاک ناپاک بستد شهی
برای فریدون با فرهی
(همان: ۳۰۳)

به فر کیی و اختر خوب و بخت
ز ضحاک تازی ستد تاج و تخت
برآمد به مه دین یزدان پاک
سر جادویی‌ها فروشد به خاک
(همان: ۳۰۴)

به دل کیش ضحاک را دشمن است
به نزدش چه اوی و چه اهریمن است
(همان: ۳۰۴)

که آن شه که بر شهر کابل سرست
ز خویشان ضحاک بدگوهرست
(همان: ۳۷۶)

 

نتیجه‌گیری
اسدی‌توسی در کتاب گرشاسب‌نامه تا قبل از پادشاهی فریدون، ضحاک را با صفت‌هایی همچون شاه جهان، شاه جهاندار، شاه زمین، ضحاک‌شاه، کی نامور و ... یاد می‌کند. در حالی که فردوسی او را با صفت‌هایی همچون فرومایه ضحاک، اژدهافش، اژدها، ضحاک شوم، ضحاک واژونه‌خو، ضحاک بیدادگر و... نام می‌برد. با آغاز پادشاهی فریدون، اسدی‌توسی صفت‌هایی همچون مارفش، ضحاک ناپاک دل، تخمه اژدها و... به‌کار می‌برد.

خواننده با مطالعه داستان ضحاک در گرشاسب‌نامه، احساس غرور ملی نمی‌کند، زیرا پهلوانان ایران، مطیع فرمان‌های ضحاک‌اند و فرمان او را فرمان یزدان می‌دانند. در این اثر حماسی چون ضحاک دارنده فره ایزدی است گرشاسب و خانواده‌اش در برابرش سربرخاک می‌سایند.

ضحاک در گرشاسب‌نامه به خداوند اعتقاد دارد و امیدوار. او را پادشاهی می‌بینیم که پندهای حکیمانه می‌دهد. آغاز نامه‌هایش با نام خدای یکتا شروع می‌شود و.... بنابراین خواننده، آن نگاه منفی که از ضحاک در شاهنامه دارد در گرشاسب‌نامه ندارد.

ظاهراً صفاتی که اسدی به ضحاک نسبت می‌دهد بیشتر زاییده ذهن وی باشد و به‌نظر می‌رسد وی چندان به مآخذ پایبند نبوده است و به استناد گفته‌هایش، بعضی از مباحث را به شنیده‌های خود استناد می‌دهد.

به هر حال این اثر حماسی بعد از شاهنامه فردوسی، مهم‌ترین اثر حماسی محسوب می‌شود. برای شناساندن هرچه بهتر این اثر حماسی، به پژوهش‌های بیشتری نیاز است، از جمله اینکه چرا دشمنان ایران در گرشاسب‌نامه، هندی‌ها هستند نه تورانیان؟

 

 

منابع
الف. کتاب‌ها
۱. آموزگار، ژاله، تاریخ‌ اساطیری ایران، چاپ دوم، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۶.
۲. اسدی‌توسی، ابونصرعلی‌بن احمد، گرشاسب‌نامه تصحیح حبیب یغمایی، چاپ اول، تهران، انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۸۶.
۳. بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، چاپ پنجم، تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۶.
۴. ـــــــــــــــــــــ ، پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ هفتم، تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۷۸.
۵. دبیرسیاقی، محمد، داستان‌های نامورنامه باستان شناهنامه فردوسی، ج۱، چاپ اول، تهران، انتشارات قطره، ۱۳۸۵.
۶. دهخدا، علی‌اکبر، فرهنگ دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲.
۷. رسولی، جواد و رهبرنیا، زهرا، زرتشت، پیامبر سرزمین جاوید، چاپ اول، مشهد، انتشارات آهنگ قلم، ۱۳۸۷.
۸. رزمجو، حسین، قلمرو ادبیات حماسی، ج۲، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷.
۹. زنجانی، محمود، فرهنگ جامع شاهنامه، چاپ اول، تهران، انتشارات عطایی، ۱۳۷۲.
۱۰. سرخوش کرتیس، وستا، اسطوره‌های ایرانی، مترجم عباس‌ مخبر، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۳.
۱۱. صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، چاپ هفتم، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴.
۱۲. فروزانفر، بدیع‌الزمان، سخن و سخنوران، چاپ اول، تهران، انتشارت خوارزمی، ۱۳۵۰.
۱۳. یونسی، فریدون، شرح و شناخت گرشاسب‌نامه اسدی‌توسی، چاپ اول، تهران، انتشارات کتاب کوله‌پشتی، ۱۳۹۱.

 
ب. مقالات
۱. اکبری‌مفاخر، صفدر(آرش)، «روان‌ گرشاسب»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم‌انسانی کرمان، شماره ۲۰، پیاپی ۱۷.
۲. جعفری، مرتضی، «بررسی روایت و تصویرگری در گرشاسب‌نامه اسدی» فصلنامه پژوهش‌های ادبی و بلاغی، دوره ۱، شماره ۳.
۳. مختاری، خدایار، «تصویر گرشاسب در گرشاسب‌نامه اسدی‌طوسی»، مجله علمی پژوهشی، دانشکده ادبیات و علوم‌انسانی، دانشکده اصفهان، دوره دوم، شماره ۵۲.
۴. صالحی‌مازندرانی، محمدرضا و رسول کردی،  مجموعه مقالات پنجمین کنفرانس بین‌المللی زبان و ادبیات فارسی (فلسفه و عرفان) جعفر حیدری، ۱۳۹۶، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، نشر الکترونیکی، صص ۳۹۶ـ۳۷۵.

۱۲۵۳
کلیدواژه (keyword): ضحاک، گرشاسبنامه، شاهنامه، حماسه
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید