بیان مسئله
از آنجایی که امروزه خانواده در معرض آسیبهای بزرگی قرار گرفته است اختلالات رفتاری و خشونت و رفتارهای ناشایست در مناسبات خانوادگی رو به فزونی است و میزان طلاق بسیار چشمگیر شده و خانوادههای فراوانی فروپاشیده است.
نگارنده براساس رسالت شغلی خود بهعنوان معلم، سعی دارد با مداقه در آثار ادبی، ارزشها و عقایدی را که پدران و متقدمان ما بهعنوان ملاکهای یک زندگی موفق میدانستهاند، استخراج و دستهبندی کند تا در اختیار نسل جوان قرار گیرد؛ نسلی که مورد هجمه وسیع فرهنگ غربی است و هدف اصلی این تهاجم از بین بردن نظام خانواده سنتی و اعتقادی ایرانی و تبدیل آن به شکل خانواده فروپاشیده غرب مدرن است.
در حال حاضر از یکسو بر اثر تبلیغات سوء، ما خواسته یا ناخواسته از شیوه و سبک زندگی پدران خود بسیار فاصله گرفتهایم و رو به فراموشی است.
از سوی دیگر آثار ادبی ما بهدلیل کهنگی زبان قابل بهرهگیری برای نسل کنونی و آیندگان نیست. باید در یک حرکت ملی، با دعوت از تمام صاحبان قلم، اعم از شاعر، نویسنده، تولیدکنندگان عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون به بازنویسی و بازآفرینی این تجربیات ارزشمند نهفته در عمق آثار ادبی بازنویسی و بازآفرینی شوند تا در اختیار نسلهای کنونی و آینده قرار گیرد. هدف اصلی نگارنده در این پژوهش، یافتن میراثهای اجتماعی و دینی مرتبط با خانواده در آثار ارزشمند ادبی است و اینکه چگونه میتوانیم آنها را به نسل کنونی و به نسلهای آینده انتقال دهیم.
اهمیت و ضرورت پژوهش
بهنظر نگارنده ضروری است نسل جوان ما، در زمینه شناخت سبک زندگی ایرانی- اسلامی تعلیم لازم را ببیند. زیرا آثار ادبی ماهیتی تأثیرگذارتر از سایر شیوههای رسمی تعلیموتربیت دارد و احساسات مخاطب را نسبت به موضوع برمیانگیزد.
علاوه بر این، میتواند تعقل انسان را نیز اقناع کند و برای اصلاح کنشهای فردی و جمعی جامعه، ابزار مناسبی است. پیش شایسته است در این زمینه بازکاویهای گسترده علمی و دقیقی به وسیله گروهی از محققان صورت گیرد تا از ژرفای این آثار ارزشمند و بینظیر، چارچوبهای اصلی و لازم و متناسب با نیازهای امروز جوانان، استخراج و با زبانی نو و تازه بیان گردد و در اختیار معاصران و آیندگان گذاشته شود.
در این پژوهش، نگارنده برخود فرض دید که جوانان را با آنچه صاحبنظران این حوزه در کشور به آن دست یافتهاند آشنا سازد. زیرا توفیق گذشتگان در حفظ و نگهداری ارکان خانواده از توفیق نسلهای کنونی به مراتب بیشتر بوده است.
اهداف پژوهش
هدف کلی: بررسی الگوهای ایرانی- اسلامی خانواده در متون ادبی فارسی.
هدف جزئی: بررسی مناسبات و روابط خانوادگی و کارکردهای خانواده در متون ادبی فارسی.
سوابق پژوهش
با این عنوان در جستوجوهای اینترنتی دقیقاً موردی یافته نشد. ولی با توجه به محدودیت محور تحقیق، تنها به چند مورد زیر دست یافتم: زن در شعر فارسی، اثر زینب یزدانی، خانواده و مناسبات خانوادگی در دیوان پروین اعتصامی و خانواده در قابوسنامه از دکتر مریمالسادات اسعدی. اما با مقالهای شامل بررسی متون مختلف با موضوع انتخاب شده برخورد نکردم.
شیوه پژوهش: در این پژوهش از شیوه توصیفی- تحلیلی، با استناد به منابع کتابخانهای استفاده شده است.
مقدمه
آثار ادبی کشور عزیزمان ایران، خصوصاً شعر فارسی از جهت ساختار، ارزشهای هنری، محتوا، پیامهای اصیل و والای انسانی، سرآمد ادبیات جهان است. لذا جا دارد بهمنظور شناخت بهتر و عمیقتر و بهرهمندی از این آثار تلاش روزافزون صورت گیرد و پیامهای ارزشمند و مطالب کاربردی آنها استخراج و دستهبندی گردد و در آموزش رسمی کشور با منظری متفاوت نسبت به اکنون به کار گرفته شود.
هر اثر ادبی ما، نسخهای است از تمامی آداب، سنن، فرهنگ، ارزشهای انسانی و قومیت ایرانی و برخاسته از ژرفای هویت ملی ماست. هنرمندان ما، اعم از شاعر یا نویسنده، در طرح مسائل اجتماعی و بیان راهکارها و چارهجوییها بسیار تیزبینتر و دقیقتر از هر اندیشمند علوم اجتماعی و جامعهشناسی عمل کرده و واقعیت را به زبان حسی و عاطفی شرح دادهاند.
نگارنده در این مقاله سعی دارد سبک زندگی ایرانی را که در آن احترام به بزرگترها، گوش دادن به پند و نصایح آنها، بها دادن به تجربیاتشان، احترام به علم و صاحبان آن، حرفهآموزی، سازگاری مرد و زن، مکمل هم بودن زن و شوهر، تحمل رنجهای زندگی و نکتههای آموزنده دیگر در آن مشهود است، از میان متون ادبی بیابد و به دیگران یادآوری کند.
در این جستار، پژوهنده به نکات ارزنده بسیاری دست یافته است که ضمن اشاره به آنها، مستقیم یا غیرمستقیم به آسیبشناسی نظام کنونی خانواده نیز پرداخته است.
هر چند در ادبیات ما به دلیل مردسالار بودن، مطالب غث و سمین زیادی وجود دارد، ولی نگارنده سعی کرده است، فقط نیمه پر لیوان را ببیند و نمونههای بینقص را انتخاب کند. نمونههایی که با معیارهای اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی و نیازهای کنونی سازگار باشد. بهطور مثال از بیان دیدگاههای غلط در مورد شخصیت زن و موقعیت دختر در خانواده یا مسائل غیراخلاقی و ناپسند، خودداری کرده است. در پایان نیز چند پیشنهاد و راهکار مطرح گردیده است.
تعریف خانواده
تعاریف متعددی از خانواده و با دیدگاههای متفاوت بیان شده است اما همه آنها بر این متفقالقولاند که خانواده یک نهاد اجتماعی است و اولین و مهمترین بافت اجتماعی را برای رشد انسان فراهم میسازد. این نهاد بیشترین تأثیر را در روند جامعهپذیری و فرهنگپذیری انسان دارد و رکن اساسی فرهنگ جامعه است.
خانواده یک گروه خویشاوندی است که در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی نیازهای بنیادی دیگر مسئولیت اصلی را بر عهده دارد. خانواده مرکب از گروهی از افراد است که از طریق خون، ازدواج یا فرزندخواندگی به یکدیگر منسوب میشوند و برای مدتی طولانی و نامشخص با هم زندگی میکنند (کوئن، ۱۳۸۳: ۱۷۳).
جامعهشناسان خانواده را هسته اولیه جامعه میدانند و معتقدند خانواده مبدأ تشکیل سازمانهای اجتماعی بوده است. بهنظر میرسد که اولین واحد اجتماعی، خانواده بوده و به تدریج توسعه یافته و به شکل واحدهای بزرگتری چون قبیله، طایفه، جامعه روستایی، جامعه شهری و بالاخره جامعه ملی درآمده است (وثوقی و خلق، ۱۳۷۴: ۱۶۵).
خانواده پناهگاهی است که نخستین تجربه انسان برای اجتماعی زیستن در آن صورت میگیرد (ستوده و شهبازی، ۱۳۸۶: ۱۳۵). بقای خانواده سبب بقا و رشد و انسجام جامعه خواهد شد (اعزازی، ۱۳۸۷: ۱۱ مقدمه). خوشبختانه در ایران نگرش مثبتی نسبت به خانواده وجود دارد. آن را بهترین مکان برای زندگی افراد میدانند و تدابیری جهت پایداری و حفظ آن میاندیشند. این نگرش مثبت، عمومی و مطلوب است (همان، ۵).
ما همین نگرش را در متون متقدمان به شکلهای گوناگون میبینیم و این آثار نشان میدهد که پدران ما به اهمیت و تأثیر نهاد خانواده بر افراد و جامعه، وقوف کامل داشتهاند و بخش عمدهای از آثار ارزشمندشان را به نحوه شکلگیری این نهاد و تداوم و بقای کارکردها، مناسبات و روابط آن اختصاص دادهاند.
کارکردها و مسئولیتهای خانواده
۱. تنظیم رفتارهای جنسی افراد؛
۲. نشاندن یک نسل به جای نسل دیگر از طریق تولید مثل،
۳. اجتماعی بار آوردن کودکان؛
۴. مراقبت و حمایت از کودکان و سالمندان و معلولین،
۵. تثبیت جایگاه اجتماعی و پایگاه فردی از طریق میراثهای اجتماعی؛
۶. تأمین اقتصاد خانواده (کوئن، ۱۳۸۳: ۱۵۶-۱۵۷).
۱. تنظیم رفتارهای جنسی افراد
اولین کارکرد خانواده تنظیم نیازهای جنسی است. این امر با ازدواج شکل میگیرد که در دین مبین اسلام ارزش فراوان دارد. در خصوص ازدواج، نخستین مسئله مهم، انتخاب همسر مناسب و شایسته است. در متون گذشته، چه در نظم و چه در نثر، معیارهای جالبتوجهی برای انتخاب آمده است. عنصرالمعالی در قابوسنامه به پسر خود در انتخاب همسر مناسب، اینگونه اطلاعات میدهد و یاری میرساند:
و چون زن خواستی ای پسر، حرمت خود را نیکودار که چون زن کنی طلب مال زن مکن و طلب غایت نیکویی زن مکن که به نیکویی معشوقه گیرند. زن، پاکروی و پاکدین باید و کدبانو، شوی دوست و پارسا و شرمناک و کوتاهدست و کوتاهزبان و چیز نگاهدارنده باید که باشد که نیک بُوَد که گفتهاند که زن نیک، عافیتِ زندگانی است. زن محتشمتر از خود مخواه و تا دوشیزهیابی شویکرده مخواه تا در دل تو جز مهر تو مهر کسی دیگر نباشد و پندارد که همه مردان یک گونه باشند و طمع مرد دیگرش نباشد و از دست زنِ باددست و زفاندار و ناکدبانو بگریز و زن از خاندان بصلاح باید خواست و نباید دخترکی خواست که زن بهر کدبانویی باید خواست نه از بهر طبع. باید زنی رسیده و تمام و عاقله باشد. کدبانویی و کدخدایی مادر و پدر دیده باشد تا چنین زنی یابی در خواستن او هیچ تقصیر مکن و جهد کن تا وی را بخواهی (عنصرالمعالی، ۱۳۶۸: ۱۳).
چنان که خواندید عنصرالمعالی عمده صفات یک همسر خوب را، فهرستوار، این چنین دانسته است:
۱. فرمانبردار همسر خویش باشد.
۲. مهربان باشد.
۳. شایستگیهای لازم را دارا باشد.
۴. پاکدین و پاکنهاد باشد.
۵. پاکروی باشد.
۶. کدبانو باشد.
۷. شوهر دوست باشد.
۸. پارسا و دیندار باشد.
۹. با شرم و حیا باشد.
۱۰. امانتدار اموال شوهر باشد.
۱۱. زبان دراز نباشد.
۱۲. زیبایی نسبی داشته باشد.
۳. خوشاخلاق باشد.
۱۴. خانوادهدار باشد.
۱۵. زیر دست پدر و مادر خود بزرگ شده باشد.
۱۶. مسرف نباشد.
۱۷. دوشیزه باشد.
۱۸. از مرد ثروتمندتر نباشد.
۱۹. وفادار باشد.
۲۰. دانا و باتدبیر باشد.
سعدی در این باره گفته است:
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشاه
برو پنج نوبت بزن بر درت
چه یاری موافق بود بر درت
همه روز اگر غمخوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود بر کنار
کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست
چه مستور باشد زن خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی...
چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی
دلارام باشد زن نیکخواه
ولیکن زن بد خدا را پناه...
سر اندر جهان نه به آوارگی
و گرنه بنه دل به بیچارگی
تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ
به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره
در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند
(سعدی، بوستان، ۱۳۶۹: ۱۶۳- ۱۶۴).
جامعهشناسی و مردمشناسی و ژرفاندیشی سعدی سبب شده است که دریابد زن در خانواده نقش بسیار مهمی برعهده دارد. اگر زنی سازگار نصیب مرد گردد مرد درویش به پادشاهی بدل خواهد شد و مردی که زنی موافق یابد کامروایی او کمتر از یک پادشاه نیست و دولت با او یار است و خداوند به نظر رحمت به چنان مردی نگریسته است. اگر مرد در تمام طول روز با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کند ولی شب همسری غمگسار در کنار او باشد، نباید هیچ غصهای به دل راه دهد. کسی که زنش با او یکدل است، کامرواست. زیبایی ظاهری زن ملاک مناسبی برای گزینش زن نیست. جالب است که در متون برعکس این توصیه شده و گفتهاند داماد زیبا انتخاب کنید. آنچه مهم است خوش خلق بودن زن، همراهی او با همسر در تمام طول زندگی است. زن باید اخلاق تند شوهر را تحمل کند و سازگار باشد. چون اگر زن سازگار نباشد، آوارگی و دربهدری برای مرد بهتر است تا در خانهای بماند که یار موافقی در آن ندارد و زندان برای مرد خوشتر از خانهای است که زن او را آزار دهد و از خانهای که صدای داد و فریاد زن بلند است، هرگز خوشی و خرمی برنخیزد.
پروین درباره نقش زن در خانواده در قطعه «فرشته انس» میگوید:
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد، مرده است روان...
زن از نخست بُوَد رکن خانه هستی
که ساخت خانه بیپای بست و بیبنیان؟
زن ار به راه مصائب نمیگداخت چو شمع
نمیشناخت کس این راه تیره را پایان
چو مهر گر که نمیتافت زن به کوه وجود
نداشت گوهری عشق گوهر اندر کان...
اگر فلاطُن و سقراط بودهاند بزرگ
بزرگ بوده پرستارِ خردی ایشان
به گاهواره مادر به کودکی بس خفت
سپس به مکتب حِکمت حکیم شد لقمان...
همیشه دختر امروز مادر فرداست
ز مادرست میسر بزرگی پسران...
زن نکوی نه بانوی خانه تنها بود
طبیب بود و پرستار و شِحنه و دربان...
ز بیش و کم زن دانا نکرد روی تُرُش
به حرف زشت نیالود نیکمرد دهان...
چه زن چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا
که داشت میوهای از باغ علم در دامان...
(اعتصامی، ۱۳۸۰: ۳۱۵-۳۱۶).
شاید به جرئت بتوان گفت زیباترین شعر درباره نقش و کارکرد زن در خانواده را پروین سروده است. او میگوید، زن مایه آرامش و آسایش در خانه و قلب تپنده زندگی است. زن نباشد زندگی بیروح است. در هیچ جای دین نیامده که زن نسبت به مرد دارای کم و کاستی است.
او اساس خانه هستی است و پایانبخش تیرگیهای زندگی. او عشق را به انسان هدیه کرده و چون فرشتهای مهربان است. اگر مردی بزرگ است قطعاً مادر بزرگی داشته است. زن در زندگی مسئولیتهای متعددی دارد. پس باید اهل تحمل باشد و ترشرویی نکند. زنی کامرواست که علم بیاموزد.
جالب اینکه در بیشتر متون کلاسیک دو خصوصیت در انتخاب زنان بیشتر مورد توجه و ستایش گذشتگان ما بوده است: یکی پاکدامنی و پارسایی و دیگری دانایی و تدبیر.
چنانکه در الهینامه عطار داستان معروف زن صالحه را میبینیم. زنی که بسیار صاحب جمال است و بسیار پاکدامن و عفیف. زمانی که شوهرش به زیارت خانه خدا میرود، او را به برادر کوچکتر خود میسپارد. برادر به طور تصادفی جمال زن برادر را میبیند و بر او دل میبندد و از او تقاضای نامشروع میکند. این زن عفیف که سمبل پاکدامنی زنان ایرانی است در مقابل این درخواست نامشروع میایستد و برای حفظ پاکدامنی خود تن به اتهام ناروای برادر شوهر میدهد و سنگسار شدن به ناحق خود را میپذیرد.
- همین پاکدامنی سبب میشود خداوند او را زنده نگه دارد و در مدت غیبت همسر از آسیب نامحرمان محفوظ بماند و در پاسخ اعتراضآمیز زن به خداوند- در آخرین باری که جمعی مردان قصد تعرض به او را دارند- که خدایا جز اینکه نمیخواهم آلوده گناه شوم چه بدی کردهام که مستحق این همه رنجم؟ خداوند او را به مقام مستجاب الدعوگی میرساند و همه آن مردان به نفرین او نابود میشوند.
در نهایت خداوند کاری میکند که شوهر زن با گوش خود با زبان برادر و سایر مردان هوسبازی که خواهان مراوده با زنش بودند. اعترافاتشان را بشنود و بر پاکدامنی زن خود اطمینان حاصل کند. (ر.ک عطار، الهینامه، ۱۳۸۸: ۱۳۱- ۱۴۴).
دومین ویژگی که متقدمان مکرر به آن اشاره نمودهاند- همانطور که اشاره شد- دانایی و تدبیر زن است در قصه زن هنبوی نامی در مرزباننامه میبینیم که ضحاک، شوهر، پسر و برادر او را اسیر میکند تا خوراک ماران خود سازد و این زن شجاع در برخورد با ضحاک چنان تدبیر میکند که ضحاک هر سه تن را بر او میبخشد. حکایت چنین است:
زنی بود هنبوی نام، روزی قرعه قضای بد بر پسر و شوهر و برادر او آمد. هر سه را باز داشتند تا آن بیداد معهود بر ایشان برانند. زن به درگاه ضحاک رفت خاک تظلم بر سرکنان، نوحه دردآمیز در گرفته که رسم هر روز از خانهای مردی بود. امروز بر خانه من چند مرد متوجه، چگونه آمد؟
آو از فریاد او در ایوان ضحاک افتاد. بشنید و از آن حال پرسید. واقعه چنانکه بود؛ اِنها کردند. فرمود که او را مخیر کنند تا یکی از سهگانه که او خواهد، معاف بگذارند و بدو باز دارند.
هنبوی را به در زندان سرای بردند. اول چشمش بر شوهر افتاد. مهر مؤالفت و موافقت در نهاد او بجنبید و شفقت ازدواج در ضمیر او اختلاج کرد. خواست او را اختیار کند. باز نظرش بر پسر افتاد. نزدیک بود که دست در جگر خویش برد و به جای پسر، جگرگوشه خویشتن را در مِخلب عِقاب آفت اندازد و او را به سلامت بیرون برد.
همی ناگاه برادر را دید. در همان قید اِسار گرفتار، سر در پیش افکند خوناب حسرت بر رخسار ریزان. با خود اندیشید که هر چند در ورطه حیرت فرو ماندهام نمیدانم که از نور دیده و آرامش دل و آرایش زندگانی، کدام اختیار کنم؟ و دل بیقرار را بر چه قرار دهم؟ اما چه کنم که قطع پیوند برادری به هیچ تأویل رخصت نمیدهد. زنی جوانم شوهری دیگر توانم کرد و تواند بود که از او فرزند آید ولیکن ممکن نیست که مرا از آن مادر و پدر که گذشتند؛ برادری دیگر آید تا مهر بر او افکنم. ناکام و ناچار دست برادر را برداشت و از زندان به در آمد و وقتی ضحاک از علت این انتخاب زن آگاه شد شوهر و پسرش را نیز به او بخشید. درایت زن سبب نجات کل اعضای خانواده شد (وراوینی، ۱۳۷۵: ۵۰-۵۳).
یا در شاهنامه اندرز کتایون به اسفندیار جلوهای دیگر از خردمندی زنانه است:
کتایون چو بشنید شد پر ز خشم
به پیش پسر شد پر از آب چشم
چنین گفت با فرخ اسفندیار
که ای از کیان جهان یادگار
ز بهمن شنیدم که از گلسِتان
همی رفت خواهی به زابلِستان
ز گیتی همی پند مادر نیوش
چنین تیز مشتاب و چندین مکوش
سواری که باشد به نیروی پیل
ز خون راند، اندر زمین جوی نیل
بدرد جگرگاه دیو سپید
ز شمشیر او گم کند- راه شید...
مده از پی تاج سر را به باد
که با تاج، شاهی ز مادر نزاد
(فردوسی، ۱۳۷۶: ۲۲۷ ج ۶ و ۷)
یا در قصه طیطوی (مرغ دریا) در کلیله و دمنه نیز دانایی زن مثال زدنی است. آنجایی که طیطوی ماده تخم مینهد و از شوی خود طلب جای امن برای جوجههای خود میکند و مرد با نادانی و غرور کاذب به او میگوید همین کنار بهترین و امنترین جاست. دریا جرئت ندارد بچههای من را ببرد. جواب زن بسیار حکیمانه است به او میگوید: خویشتنشناسی امری نیکوست تو به چه قدرت و نیرویی میخواهی با دریا مقابله کنی؟ از این افکار بیهود بگذر و جای امنی برای جوجهها بیاب. اما مرد باز حرف خود را زد و زن را مجبور کرد همانجا بماند. سرانجام نیز آب جوجههای آنها را برد (ر.ک. منشی، ۱۳۷۱: ۹۷-۹۹).
۱-۱ همسرگزینی بر پایه عشق و علاقه دو طرف
متقدمان ما بر این باور بودهاند که ازدواج باید مبتنی بر عشق و علاقه طرفین باشد و پسر یا دختر نباید از طرف والدین جهت ازدواج تحمیلی تحت فشار باشند. در مرزباننامه داستان خنیاگر و داماد، این گونه آمده است:
روزی شخصی با زنی نژاده ازدواج کرد. جشن عروسی برپا شد. نوازندهای چیرهدست در همسایگی آنها بود. کسی فرستادند تا نوازنده را بیاورد. مرد از فرستاده پرسید که داماد خود این زن را انتخاب کرده یا پدر و مادرش برای او در نظر گرفتهاند؟ فرستاده پاسخی نداد و گفت تو چه کار به این کارها داری؟ نوازنده گفت چرا اتفاقاً به من مربوط است. زیرا اگر مرد خود عاشق شده و زن گرفته است آواز من او را به وجد آورد و شور عشق در سرش افزون کند و برای من فایدهها دارد در دادنِ اِنعام. در غیر این صورت فایده ندارد به این عروسی بیایم (وراوینی، ۱۳۷۵: ۴۴۰). یا باز در همین کتاب داستان زاغ بچه را میخوانیم که اینگونه آمده است:
زاغی بود که دختری بس صاحب جمال داشت که خواستگاران فراوان داشت، از طاووس گرفته تا طوطی و هدهد و کبوتر طوقدار و ...، اما مادر رضایت نمیداد تا اینکه جغدی دلاله فرستاد تا دختر را از مادرش خواستگاری کند. مادر دختر را فرا خواند و گفت: دلبندم بزرگان زیادی به خواستگاری تو آمدهاند و بر سر تو نزاع دارند ولی من میخواهم تو را به کسی دهم که زیردست و مطیع تو باشد و پای از گلیم خود درازتر نکند. امروز جغدی به خواستگاری تو آمده اگر تو راضی باشی، او از نظر من از بقیه لایقتر است چون هر ناکامی که از تو بیند تسلیم است و زیر فرمان توست. مثل؛ فاخته نیست که به طوق معطر خود بنازد و چون هدهد نیست که به تاج مرصع خود افتخار کند و چون کبوتر نیست که به بزرگی نژاد خود بنازد و چون همای نیست که همگان را محتاج سایه خود بداند. اگر با او بسازی، سپاسگزار است و اگر نسازی، قدرت شکایت ندارد. زاغ بچه گفت: ای مادر خوب است که به فکر آسایش و راحتی من هستی اما شوهری که من بتوانم او را بزنم و از خود دور کنم در میان پرندگان چه ارزشی دارد؟ چون شوهر چنین باشد مرا میان مردم و همانندان چه سربلندی باشد؟ بهمنظور خوشی خود و فرومایگی شوهر چگونه شایسته دارم که زنِ چنان کسی شوم؟ (همان ۳۹۴-۳۹۶).
در گلستان قصه پیرمردی آمده که دختر جوانی را بدون رضایتش به زنی گرفته است و هر چه به او لطف و مهربانی میکرد بیفایده بود. مرد علت را پرسید. زن گفت: دایهای داشتم که همیشه به من میگفت: زن جوان را اگر تیر در پهلو نشیند به که پیری در کنار. سپس سعدی میگوید:
زن کز برِ مرد بیرضا خیزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا خیزد
(سعدی، گلستان، ۱۳۸۴: ۱۵۰).
۲-۱ تناسب سنی زوجین
در ازدواج تناسب سنی زوجین نیز مورد توجه متقدمان ما بوده و اهمیت آن درک شده است. در باب ششم گلستان در اینباره آمده است: پیرمردی را گفتند: چرا زن نکنی؟ گفت با پیر زنانم عیشی نیست. گفتند: جوانی بخواه. گفت: مرا که پیرم با پیر زنان الفتی نیست، پس او را که جوان باشد با من که پیر، چه دوستی صورت بندد؟ (همان، ۱۵۳)
در الهینامه عطار نیز در همین خصوص داستانی آمده و این کار را امری وارونه دانسته است. آنگاه قصه پیرمردی را ذکر میکند که زن جوانی میگیرد و زن به او میگوید الان وقت مردن توست نه زن خواستن (عطار، ۱۳۸۸: ۳۳۰).
۳-۱ دوری از روابط ناسالم پیش از ازدواج و توصیه به ازدواج
سعدی میگوید:
خرابت کند شاهد خانه کن
برو خانه آبادگردان به زن
نشاید هوس باختن با گلی
که هر بامدادش بود بلبلی
چو خود را به هر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد
در او دم چو غنچه دمی از وفا
که از خنده افتد چو گل در قفا
مبین دل فریبش چو حور بهشت
کزان روی دیگر چو غول است زشت
گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک باشی نداند سپاس
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم دهی
(سعدی، ۱۳۶۹: ۱۶۵- ۱۶۶):
سعدی بسیار هنرمندانه و خردمندانه به آسیبشناسی این روابط میپردازد. و توصیه میکند به جای هوسبازی، ازدواج کنید و چقدر زیباتر از هر روانشناسی آسیبهای احتمالی اینگونه روابط را متذکر میشود و میگوید اینگونه روابط را متذکر شود و میگوید اینگونه روابط خارج از چارچوب خانواده، باعث ویرانی نظام خانواده میشود. کسی که هر روز با دلبری به سر میبرد؛ گزینه درستی انتخاب نکرده است، زیرا وفادار نخواهد بود. فریب ظاهر زیبای او را نخور، زیرا از درون غولی زشت است. هر کاری برای او بکنی ناسپاسی خواهد کرد. ادامه چنان رابطهای هم مغزت را خالی میکند هم جیبت را.
و در غزلی به جوانان توصیه میکند به هر کسی برای ازدواج و ایجاد رابطه اعتماد نکنند:
هر که هر بامداد پیش کسی است
هر شبانگاه در سرش هوسی است
دل منه بر وفای صحبت او
کانچنان را حریفِ چون تو بسی است
مهربانی و دوستی ورزد
تا تو را مکنتی و دسترسی است
گوید اندر جهان تویی امروز
گر مرا مونسی و همنفسی است،
باز با دیگری همین گوید
کاین جهان بیتو بر دلم قفسی است،
همچو زنبور در به در پویان
هر کجا طعمهای بود مگسی است
همه دعوی و فارغ از معنی
راست گویی میان تهی جرسی است
هر کجا بینی اینچنین کس را
التفاتش مکن که هیچکسی است (حمیدیان، ۱۳۸۳: ۱۰۶)
این ابیات امروز نیز شرح حال دختران جوان ماست که فریب عشق دروغین عاشق نمایان روباه صفتی را میخورند که به آنها وعده ازدواج میدهند. و رؤیاها در ذهن آنها میسازند و سرانجام آنها را رها میکنند. و این دخترکان معصوم وقتی به خود میآیند که عمری را بر سر این کار تلف کردهاند.
۴-۱ دوری از فساد اخلاقی
سعدی در بیتی دیگر میگوید: هر عملی عکسالعملی دارد. مطمئن باش اگر نظر ناپاک به فرزند مردم کنی، فرزندت به تباهی میرسد و عاقبت بهخیر نخواهد شد.
مکن بد به فرزند مردم نگاه
که فرزند خویشت برآید تباه
(سعدی، بوستان، ۱۳۶۹ :۱۶۶).
۵-۱ وظایف مرد در برابر همسرش
باز در بحث ازدواج، از مسائل مهمی که در اغلب آثار به آنها توجه شده ویژگیهایی است که مرد نسبت به همسرش باید داشته باشد، از جمله:۱. داشتن غیرت در برابر ناموس و خانواده ۲. مهربان بودن با زن و تحمل کردن خوی بد زن ۳. صادق بودن ۴. وفادار بودن ۵. حرفه و شغل داشتن.
عنصرالمعالی به پسر خود میگوید: با زن خویش دو کیسه نباش. بدانچه خدای تعالی تو را داده اگر وی را نیکو داری از مادر و پدر و فرزند بر تو مشفقتر بُوَد.
۶-۱ مرد با تندخویی احتمالی زن خویش مدارا کند
چو از گلبنی دیده باشی خوشی
روا باشد ار بار خارش کشی
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
(سعدی، بوستان ۱۳۶۹: ۱۶۴)
در اینجا سعدی میگوید: وقتی همواره از وجود زن برخوردار هستی، اگر گاهی ناملایماتی از وی به تو رسد، آن را تحمل کن.
۸-۱ وفاداری در زندگی مشترک
شاعر معتقد است اگر مرد وفادار نباشد هرگز خوشبخت و کامیاب نمیشود.
پسری را پدر وصیت کرد
کای جوانمرد یادگیر این پند،
هر که با اهل خود وفا نکند
نشود دوست روی و دولتمند
(سعدی، گلستان، ۱۳۸۴: ۱۵۸)
۲. نشاندن یک نسل به جای نسل دیگر (تولید مثل)
در شاهنامه در گفتوگوی بین بهرام و مُنذر میخوانیم:
به منذر چنین گفت روزی جوان
که مرد بِآهنگ و روشن روان
چنین بیبهانه همی داریام
زمانی به تیمار نگذاریام
برین بر یکی خوبی افزای پس
که باشد ز هر درد، فریادرس
کنیزک بفرمای تا پنج و شَش
بیارند با زیب و خورشید فش
مگر زان یکی دو گزین آیدم
هم اندیشه، هم آفرین آیدم
مگر نیز فرزند بینم یکی
که آرام دل باشدم اندکی
(فردوسی، ۱۳۷۶: ۲۷۲- ۲۷۳ ج ۶ و ۷)
یا باز سعدی در بوستان گفت وگوی زنی با شوهر خود را بیان میکند که مرد نگران دندان در آوردن اولادست و زن اینگونه پاسخش میدهد:
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر ر به فکرت برآورده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش
مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت
نگر تا زن او را چه مردانه گفت
مخور هول ابلیس تا جان دهد
همان کس که دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوندِ روز
که روزی رسانَد تو در این مسوز
نگارنده کودک اندر شکم
نویسنده عمر و روزی است هم (سعدی، بوستان، ۱۳۶۹: ۱۴۹).
۳. نقش اجتماعی بارآوردن کودکان (وظایف پدر در برابر فرزند پسر)
سعدی در این باره میگوید:
پسر چون ز ده برگذشتش سنین
ز نا محرمان گو فراتر نشین
برِ پنبه آتش نشاید فروخت
که تا چشم بر هم زنی خانه سوخت
چو خواهی که نامت بماند بهجای
پسر را خردمندی آموز و رای
که گر عقل و طبعش نباشد بسی
بمیری و از تو نمانَد کسی
بسا روزگارا که سختی برد
پسر چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش برآر
گرش دوست داری به نازش مدار
به خُردی درش زَجر و تعلیم کن
به نیک و بدش وعده و بیم کن
هر آن کس که فرزند را غم نخورد
دگر کس غمش خورد و بدنام کرد
نگهدار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بد ره کند چون خوَدش
(سعدی، بوستان، ۱۳۶۹: ۱۶۴-۱۶۵).
باز میگوید:
پسر کاو میان قلندر نشست
پدر گو ز خیرش فرو شوی دست (همان)
چنانکه دیدید باز سعدی چون یک روانشناس زبده به آسیبشناسی تربیت فرزند پسر میپردازد و معتقد است پسر که سنش از ده سال گذشت و قدرت تمیز یافت، او را از نامحرمان دور کن و محرم و نامحرم را به او آموزش ده. زیرا این دو چون پنبه و آتشاند، که اگر غفلتورزی خانهات در آتشش خواهد سوخت. اگر خواهی اسمت جاودان بماند او را خردمندی و دانایی بیاموز. در تربیتش سختگیر باش و نازپرورده بارش نیار. زیرا روزگار خشن است و او باید با ناملایمات زیادی دست و پنجه نرم کند. پسرت را علم بیاموز. در امر تعلیم او در خردسالی از شیوه تنبیه و تشویق توأمان استفاده کن. غمخوار و دوست فرزند خود باش. چون اگر چنین نکنی او جذب محبت دیگران خواهد شد و این عاقبت خوشی ندارد. او را از معاشرت با انسانهای بد دور کن و گرنه سرانجام او بدبختی و گمراهی خواهد بود.
۴. مراقبت و حمایت از کودکان و سالمندان
یکی دیگر از کارکردهای خانواده حمایت و مراقبت از فرزندان است. از طریق کنترل رفتار آنها و مراقبت از آنها در تمام مراحل زندگی. پروین در قطعه مادر دوراندیش چنین میگوید:
با مرغکان خویش چنین گفت ماکیان
کای کودکان خُرد گه کار کردن است
روزی طلب کنید که هر مرغ خرد را
اول وظیفه رسم و ره دانه چیدن است
بیرنج نوک و پا نتوان چینه جست و خورد
گر آب و دانهای است به خونابه خوردن است
درمانده نیستید شما را به قدر خویش
هم نیروی نشستن و هم راه رفتن است
پنهان ز خوشهای بربایید دانهای
در قریه گفتوگوست که هنگام خرمن است
فریاد شوق و بازی طفلانه هفتهای است
گر بشنوید وقت نصیحت شنیدن است
گیتی دمی که رو به سیاهی نهد شب است
چشم آن زمان که خسته شود گاه خفتن است
بی من زلانه دور نگردید هیچ یک
تنها چه اعتبار در این کوی و برزن است؟
از چشم طائران شکاری نهان شوید
گویند با قبیله ما «باز» دشمن است... (اعتصامی، ۱۳۸۰: ۴۰۰-۴۰۱)
سعدی نیز در این خصوص میگوید:
هر که در خردیاش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست (سعدی، گلستان، ۱۳۸۴: ۱۵۵)
جوانی با پدر گفت ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا نیکمردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگ تیزدندان (همان، ۱۷۳)
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر (همان، ۱۵۶)
یادآوری میشود درباره احترام به سالمندان، خصوصاً به مادران، مطالب فراوانی نقل شده است، که از ذکرشان، بهمنظور اختصار چشمپوشی شده است.
۵. تثبیت جایگاه اجتماعی و پایگاه فردی از طریق میراثهای اجتماعی
در این کارکرد خانواده سعی دارد میراثهای خانوادگی و آداب و سنن و تجربیات گذشتگان خود را به فرزند منتقل کند و در حفظ این میراث بکوشد. نمونه آن در ادبیات کلاسیک گفتوگوی نظامی گنجوی با پسر چهاردهساله خویش است:
و اکنون که به چارده رسیدی
چون سرو بر اوج سر کشیدی
غافل منشین نه وقت بازی است
وقت هنر است و سرفرازی است
دانشطلب و بزرگی آموز
تا نگرند روزت از روز...
جایی که بزرگ بایدَت بود
فرزندی من ندارت سود
چون شیر به خود سپهشکن باش
فرزند خِصال خویشتن باش...
آنجا که فسانهای سگالی
از ترس خدا مباش خالی
آن شغل طلب ز روی حالت
کز کرده نباشدت خجالت... (خمسه، ۱۳۷۰: ۵۲۰- ۵۲۱)
نمونه دیگر انتقال تجربیات به فرزندان، اندرز دادن مهین بانو به شیرین است که برای دختران سرزمینم بسیار خواندنی و آموختنی است:
تو گنجی سر به مُهری نا بسوده
بد و نیک جهان ناآزموده
چنانم در دل آید کاین جهانگیر
به پیوند تو دارد رای و تدبیر
گر این صاحب جهان دلداده توست
شکاری بس شگرف افتاده توست
ولیکن گرچه بینی ناشکیبش
نه بینم گوش داری بر فریبش
نباید کز سر شیرین زبانی
خورد حلوای شیرین رایگانی
فرو ماند تو را آلوده خویش
هوای دیگری گیرد فرا پیش
پس مردان شدن مردی نباشد
زن آن به کش جوانمردی نباشد
بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند
تو خود دانی که وقت سرفرازی
زناشویی به است از عشقبازی... (همان، ۲۲۰-۲۲۱)
باز در دیوان پروین آمده است:
جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیریات زندگانی
بگفت اندرین نامه حرفیست مبهم
که معنیش جز وقت پیری ندانی
جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا
نماند در این خانه استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی مده رایگانی
هر آن سرگرانی که من کردم اول
جهان کرد از آن بیشتر سرگرانی
چو سرمایهام سوخت از کار ماندم
که بازیست بیمایه بازارگانی
از آن برد گنج مرا دزد گیتی
که در خواب بودم گهِ پاسبانی (اعتصامی، ۱۳۸۰: ۴۱۷-۴۱۸)
حافظ این تجربیات را در اختیار ما میگذارد:
- آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
- وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
- بر این رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
- فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
- ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد بود
- چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
- به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن (حافظ، ۱۳۸۰)
هر چند دیوان حافظ در زمره ادب عرفانی و غنایی است، اما حافظ از انتقال تجربیات خود به ما غافل نبوده است و انصافاً همین چند بیت نمونه، اگر در زندگیمان عملی شود و در زندگی سرمشق باشد؛ چقدر میتواند برای ما ثمرات نیکو داشته باشد.
فردوسی تجربیات زیر را به یادگار میگذارد:
کسی کاو ببخشد توانا بود
خردمند و بیدار و دانا بود (شاهنامه، ۱۳۷۶: ۲۶۲، ج ۶ و۷)
ز نیک و بدیها به یزدان گرای
چو خواهی که نیکیت مانَد به جای (همان، همان)
بد و نیک مانَد ز ما یادگار
تو تخم بدی تا توانی مکار (همان، ۲۶۳)
سعدی نیز میگوید:
اگر کشور خدای کامران است
و گر درویشِ حاجتمند نان است،
در آن ساعت که خواهند این و آن مُرد
نخواهند از جهان بیش از کفن برد (سعدی، گلستان، ۱۰۷)
البته باب اخلاق درویشان گلستان شیخ اجل در این مورد فوقالعاده است و ابیاتی سراسر حکمت و پند دارد اما جهت اختصار به نقل این دو بیت اکتفا شد.
۶. اقتصاد در خانواده
در این باره بارها از زبان متقدمان ما مطرح شده است که دخل و خرج باید متناسب باشد و در خانواده، خرج کردن باید مدیریت شود تا با مشکل مالی مواجه نگردد. عنصرالمعالی به فرزند خود میگوید: از جمع کردن مال غافل مباش ولیکن برای جمع کردنش خود را به مخاطره نینداز. و ولخرجی نکن چون اگر گنج قارون هم از آن تو باشد تمام میشود. پسانداز کن حتی اگر اندک باشد. از تنپروری و تنبلی دوری کن و رنجها را تحمل کن و قانع باش تا راضی گردی. دخل و خرج را اندازه کن که اگر خرجت از دخلت کمتر باشد هرگز نیازمند نشوی. از اسراف در خرج کردن پرهیز کن که شوم است اما خسیس هم نباش و برای روز پیری و وارثان چیزی پسانداز کن. (عنصرالمعالی، ۱۳۶۸: ۱۰۳- ۱۰۶).
سعدی در گلستان در این خصوص میگوید:
چو دخلت نیست خرج آهستهتر کن
که میگویند ملّاحان سرودی:
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی (سعدی، گلستان، ۱۳۸۴: ۱۵۶).
فردوسی در این باره میگوید:
مرا دخل و خرج ار برابر بُدی
زمانه مرا چون برادر بُدی (فردوسی، ۱۳۷۶)
۱-۶ حرفهآموزی به فرزندان
پدر باید به فکر آینده شغلی فرزندِ پسر خود باشد و به او حرفه و فنی بیاموزد تا گرفتار فقر و تنگدستی نشود.
سعدی در این باره چنین گفته است:
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طائی نبرد (سعدی، گلستان، ۱۱۴)
آن را که نه حِرفت و نه فضل
نه سیم، که اهل زندگانیست،
در گِرد جهان دویدن او را
از غایت جهل و قلتبانی است (خزائلی، ۱۳۷۵: ۴۳۸).
۲-۶. زن باید ناملایمات زندگی را تحمل کند
در قصه مرد درویش و عیالش در مثنوی آمده است مردی درویش بود. زن، به سبب فقر و نداری شوهر، او را سرزنش میکرد و ثروت دیگران را به رخش میکشید و مینالید و میگفت مرگ بر این زندگی فقیرانه ارجح است. مولوی خطاب به زن از زبان شوهرش میگوید زن و شوهر باید چون دو لنگه کفش باشند که هر لنگه بدون لنگه دیگر بیفایده باشد. آنها باید در تنگناهای زندگی کنار هم باشند و به یاری هم برخیزند:
... جفت مایی جفت باید هم صفت
تا بر آید کارها با مصلحت
جفت باید بر مثال یکدگر
در دو جفت کفش و موزه در نگر
گر یکی کفش از دو تنگ آید به پا
هر دو جفتش کار ناید مر تو را...
(مولوی، نا، ۱۳۸- ۱۴۲)
۳-۶ ساده زیستی
بارها در آثار تعلیمی متون گذشته به سادهزیستی و دوری از تجملات مادی و دنیوی توصیه شده است. جهت میمنت ختم کلام، حکایت جهاز حضرت فاطمه (س) از الهینامه عطار ذکر میشود:
اسامه گفت سید داد فرمان
که بوبکر و عمر را پیش برخوان
چو پیش آمد ابوبکر و عمر نیز
پیمبر خواند زهرا را به در، نیز
بدو گفتا جهازت هر چه داری
چنان خواهم که در پیش من آری
اگر چه نور چشمی ای دلافروز
به حیدر میکنم تسلیمت امروز
شد و یک سنگ دستاس آن یگانه
برون آورد در ساعت ز خانه
یکی کهنه حصیر از برگ خرما
یکی مسواک و نعلینی مُطَرا
یکی کاسه ز چوب آورد در هم
یکی بالش ز جلد میش محکم
یکی چادر ولیکن هفت پاره
همه بنهاد و آمد در نظاره
پیمبر خواجه انواع و اجناس
به گردن بر نهاد آن سنگ دستاس
ابوبکر آن حصیر آنگاه برداشت
عمر بالش گرفت و راه برداشت
پس آنگه فاطمه نور پیمبر
بشد بر سر فکند آن کهنه چادر
پس آن نعلین را در پای خود بست
دگر مسواک را بگرفت در دست
اسامه گفت من آن کاسه آنگاه
گرفتم در کف و برداشتم راه
چو پیش حجره حیدر رسیدم
ز گریه چهره مردم ندیدم
پیمبر گفت ای مرد نکوکار
چرا میگریی آخر این چنین زار؟
بدو گفتم ز درویشی زهرا
مرا جان و جگر شد خون و خارا
کسی کاو خواجه هر دو جهان است
جهاز دخترش آنک عیان است
ببین تا قیصر و کسری چه دارد
ولی پیغمبر از دنیی چه دارد؟
مرا گفت ای اسامه این قدر نیز
چو باید مُرد، هست آن هم بسی چیز
چو پا و دست و روی جسم و جانت
نخواهد ماند. گو این هم ممانت (عطار، ۱۳۸۸: ۳۲۸).
نتیجهگیری
چنانکه دیدید در قریب به اتفاق امهات کتب ادب فارسی توجه ویژهای به خانواده و کارکردهای آن شده است. شاعران و نویسندگان ما چون اندیشمندان و متفکران علوم اجتماعی، جامعهشناسی و حتی روانشناسی در این باره اظهار نظرهای بسیار ارزندهای ارائه نمودهاند و راهکارهای عملی بسیاری در خصوص آسیبهای احتمالی بیان کردهاند.
با تکیه بر چنین آثار گرانقدری میتوانیم نسل جوان و نسلهای آینده را راهنمایی کنیم و از بیراه رفتن نجات دهیم. زیرا ادبیات اصلیترین نمود و سرمایه اجتماعی است که مهمترین تأثیر را در انتقال ارزشها، باورها و عقاید و دگرگون کردن آنها دارد.
ادیبان دانا و حکیم توانای ما، گوشه گوشه زندگی ایرانی را نگریسته و آنچه لازم بوده گفتهاند و چه زیبا آنچه را علوم امروز درباره خانواده بیان میکنند؛ سالها قبل بیان کردهاند. حیف است چنان ادبیات غنی به دلیل کهنه بودن زبان، دور از دسترس نسل جوان باشد.
در پایان باید گفت ضروری است بکوشیم تا سبک زندگی ایرانی- اسلامی را همواره پیش رو داشته باشیم و آن را به نسلهای بعد بهعنوان میراثی بسیار ارزشمند انتقال دهیم و نصایح گذشتگان خود را چون مرواریدی گرانقدر آویزه گوش جان خویش کنیم.
چند پیشنهاد
نگارنده پیشنهاد میکند در این زمینه تحقیقات گسترده و عمیق و دقیقی صورت گیرد و سبک زندگی ایرانی- اسلامی، از این منابع ارزشمند استخراج گردد و در اختیار نسل سرگردان کنونی قرار گیرد تا هویت ما در میان هویتهای جعلی عصر فولاد، گم نشود. هنر و ادبیات بیش از هر عنصر و نهاد اجتماعی دیگری بر جامعه تأثیر دارد و زمانی این نقش به درستی دانسته میشود که به درونمایه آن نگریسته شود زیرا درونمایه آن اندیشهها و احساسات و عواطف انسانی را نمایان میسازد (ر.ک. درباره نقد زرینکوب ۲۱).
از میان همه انواع ادبی، آنکه بیشترین تأثیرگذاری را در اصلاح رفتار انسان دارد، ادب تعلیمی است. پس بهتر است در تمام دورههای تحصیلی، حجم ادبیات تعلیمی نسبت به سایر انواع و نسبت به «میزان کنونی» آن افزایش یابد و نهتنها در کتاب ادبیات بلکه در کتابهایی چون علوم اجتماعی، دین و زندگی، جامعهشناسی حتی اقتصاد، بهعنوان تجربیات ارزشمند پدرانمان، مطرح شود، تا جوانان ما با آنها انس بیشتری پیدا کنند و آنها را در زندگی به کار بندند. همچنین پیشنهاد میشود خانوادهها نسبت به انتقال میراثهای اجتماعی تلاش بیشتری داشته باشند.
راهکارها
۱. از طریق نهاد خانواده سبک زندگی ایرانی، بهعنوان میراث اجتماعی، منتقل شود و نهادهای مسئول در این زمینه به خانوادهها آموزش دهند.
۲. نهاد آموزش میتواند بعد از خانواده بهعنوان عنصر بسیار مهم و مؤثر، نقشآفرینی کند و در تمام دورههای تحصیلی از این متون در تألیف کتب ادبیات، جامعهشناسی، اقتصاد، دین و زندگی و علوم اجتماعی استفاده بهینه کند.
۳. برای مهد کودکها که بیشترین تأثیرپذیری و اصلاح رفتار در آنها رخ میدهد، از این متون در قالب قصه و نمایش به زبان کودکانه بازآفرینی و تولید شود.
۴. صدا و سیما نیز میتواند بهعنوان رسالت ملی خود با تولیدات فکری و هنری متکی بر آثار متقدمان برای تمام سنین برنامهریزی کند.
۵. سازمانها و نهادهای مرتبط با حوزههای آموزش، چون وزارت ارشاد واحدهای فرهنگی هنری بسیج مساجد و مدارس و سازمانها و ادارات، از این متون در تولیدات حوزه کاری خود بهره ببرند و در گسترش بهرهوری از این تجربیات ارزشمند پیشقدم شوند.
۶. شهرداریها با دیوارنویسی در گذرگاهها، خیابانها و با تابلونویسی در پارکها، مکانهای عمومی، پشت چراغ قرمزها، سالنها، میدانها و باشگاههای ورزشی، در اشاعه فرهنگ ایرانی- اسلامی کمک نمایند.
منابع
۱. اعزازی، شهلا (۱۳۸۷)، جامعهشناسی خانواده، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چ ششم.
۲. اعتصامی، پروین (۱۳۸۰)، به کوشش اسماعیل شاهرودی، تهران: فخر رازی، چ پنجم.
۳. حمیدیان، سعید (۱۳۸۳)، سعدی در غزل، تهران: نشر قطره، چ اول.
۴. حافظ، شمسالدین (۱۳۸۰)، دیوان حافظ، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: انتشارات صفی علیشاه، چ سیام.
۵. خزائلی، محمد (۱۳۷۵)، شرح گلستان، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، چ نهم.
۶. زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۱)، درباره نقد، تهران: نشر قطره، چ چهارم.
۷. سعدی شیرازی، مصلحبن عبدالله (۱۳۸۴)، گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ هفتم.
۸. سعدی شیرازی، مصلحبن عبدالله (۱۳۶۹)، بوستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: شرکت انتشارات خوارزمی، چ چهارم.
۹. ستوده، هدایتالله، شهبازی مظفرالدین (۱۳۸۶)، جامعهشناسی در ادبیات، تهران انتشارات: ندای آریانا، چ اول.
۱۰. عنصرالمعالی، کیکاووسبن اسکندر (۱۳۶۸)، قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ پنجم.
۱۱. فردوسی، منصوربن حسن (۱۳۷۶)، شاهنامه، تصحیح رستم علی یف، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشره قطره، چ چهارم.
۱۲. کوئن، بروس (۱۳۸۳)، مبانی جامعهشناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت
۱۳. منشی، نصرالله (۱۳۷۱)،کلیله و دمنه، تصحیح عبدالعظیم قریب، تهران: ناشر بوستان مهتاب.
۱۴. مولوی، جلالالدین محمد، (نا)، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، چ نا.
۱۵. نظامی، گنجوی (۱۳۷۰)، کلیات خمسه، به اهتمام م. درویش، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، چ دوم.
۱۶. نیشابوری، عطار (۱۳۸۸)، الهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: انتشارات سخن، چ چهارم.
۱۷. وراوینی، سعدالدین (۱۳۷۵)، مرزباننامه، به کوشش خطیب رهبر، تهران: انتشارات صفی علیشاه، چ ششم.
۱۸. وثوقی، منصور وخلق، علیاکبر (۱۳۷۴)، مبانی جامعهشناسی، تهران: انتشارات خردمند، چ نهم.