عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

گنج بی پایان (قسمت دوم)؛ شادی در نگاه مولانا

  فایلهای مرتبط
گنج بی پایان (قسمت دوم)؛ شادی در نگاه مولانا
در شماره قبل به سه عامل در تولید شادی در نگاه مولوی اشاره کردیم که عبارت بودند از: عشق، پایدار، وصل به نیکان و زندگی در حال. در این شماره سایر عوامل را مورد بحث قرار می‌دهیم.

شادی به روایت مولانا

قطع وابستگی

«وابستگی» ضد «وارستگی» است. مولانا در مقام توصیه برای رهایی از چنگال وابستگی‌ها، تعبیر زیبای «فطام» را به‌کار می‌برد. این تعبیر به دوره‌ای اشاره دارد که کودک از وابستگی به شیر رها می‌شود و به غذاهای کامل‌تر و شیرین‌تر رو می‌آورد. فراتر از روند تکاملی جسم، در سیر روحی نیز این روند وجود دارد. یعنی شخص در هر مرحله با گسست از ورطه تعلقات، وارد مرحله بالاتر می‌شود. در واقع مولانا این‌طور نتیجه می‌گیرد که زندگی روندگان راه تعالی شبیه به مراحل رشد جسمی در کودکان است. یعنی شرط ورود به لذت‌های شیرین‌تر و شادی‌های بیشتر، خروج تدریجی از وابستگی‌هاست. با رها شدن از کمند وابستگی‌ها، به سرعت جریان روح افزوده می‌شود تا جایی که در درون سیل خروشانی تشکیل می‌شود که هیچ خار و خاشاکی قادر به آلوده کردن آن نیست و این راز شادمانی عرفاست12:

دایه‌ای کو طفل شیرآموز را

تا به نعمت، خوش کند پدفوز را

گر ببندد راه آن پستان بر او

بر گشاید راه صد بستان بر او

چون که پستان شد حجاب آن ضعیف

از هزاران نعمت و خوان و رغیف

پس حیات ماست موقوف فطام

اندک اندک جهد کن، تمّ الکلام

از فطام خون، غذایش شیر شد

وز فطام شیر لقمه‌گیر شد

وز فطام لقمه، لقمانی شود

طالب آشکار پنهانی شود13


 

زبان پاک

برخلاف گمان برخی که نقش کلمات را دست کم می‌گیرند و با بی‌پروایی تمام کلمات را به‌کار می‌بندند، آن‌ها از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردارند و تغییرات قابل توجهی را در حیطه روابط به‌وجود می‌آورند. تمامی جنگ‌ها و صلح‌هایی که در تاریخ بشری اتفاق افتاده‌اند، حاکی از حوادثی هستند که در آن‌ها دو یا چند نفر از انسان‌ها، با هم به مبادله واژه‌ها و عبارت‌هایی پرداخته‌اند و براساس آن، تصمیمی را مشخص و آن را عملی کرده‌اند. واقعیتی که به خوبی نشان می‌دهد، زبان از قدرت جریان‌سازی بالایی برخوردار است. به‌خصوص به ازای وسعتی که در میدان نقش افراد ایجاد می‌شود، دامنه تأثیرات کلمات هم افزایش می‌یابد. عملکرد حاکمان در طول تاریخ و نفوذشان در تولید جریان‌های اجتماعی شاهدی بر این مدعاست.

تردیدی نیست اگر کلام فردی زورگو در مسیر درستی به جریان می‌افتاد، بسیاری از شمشیرها در غلاف می‌رفتند و اختلاف‌ها و درگیری‌های خانمانسوز پدید نمی‌آمدند. نتیجه اینکه کلام انسان، کارکردی دوگانه دارد: هم می‌تواند آتش شوق و محبت را شعله‌ور سازد14 فضای زندگی را به سوی شادی و امید سوق دهد، و هم موجب کینه‌توزی و تیرگی روابط شود. این به ما بستگی دارد که چه نسبتی با زبان برقرار کنیم و در تربیت آن، تا چه میزان اهل جدیت و کوشش باشیم:

ای زبان هم گنج بی‌پایان تویی

ای زبان هم رنج بی‌درمان تویی15



تدبیر امور

زندگی با امامت عقل، لذت دیگری دارد. به میزانی که خرد را بر زندگی حاکم می‌کنیم، از افراط‌ها و تفریط‌های رنج‌آور نجات می‌یابیم. اما رسیدن به این مهم کاملاً به نوع انتخاب‌ها و مواجهه انسان با امور زندگی بستگی دارد. «تدبیر» که مهم‌ترین و اساسی‌ترین کاربرد عقل به‌شمار می‌آید، به معنای تنظیم امور و ترتیب کارها و سامان دادن امور به بهترین نحو و استوارترین سازوکار است. تدبیر امور نقطه مقابل «تعجیل» است. تدبیر با پیگیری تدریجی امور و تأمل در سرانجام امور و کارهای زندگی معنا پیدا می‌کند. مولانا در مواقعی نیز به نکوهش از جاهلان و افراد احمق می‌پردازد. این جهالت به معنای فقر علمی و اطلاعاتی نیست که کسی از طریق آموزش و مطالعه کتاب‌های علمی بتواند آن را برطرف کند. بلکه از نوع جهالت علمی است که حتی افراد متخصص نیز در دام آن اسیر می‌شوند. این نوع از جهالت به معنای روگردانی از قواعد تعالی و گام نهادن در مسیری است که شخص را به وادی‌های ظلمت و تاریکی می‌کشاند. جاهل کسی است که «خنده نفس» را به «دشنام خرد» ترجیح می‌دهد و حاضر به گذشتن از جاذبه‌های صوری و موقتی نیست. در حالی‌که خرد با نظم بخشیدن به شبکه کشش‌ها و انگیزه‌ها، بهترین گزینه‌ها را برای انتخاب فرد در اختیارش قرار می‌دهد16:

این تأنی از پی تعلیم توست

که طلب آهسته باید بی‌سُکست

جویکی کوچک که دائم می‌رود

نه نجس گردد نه گنده می‌شود

زین تأنی زاید اقبال و سرور

این تأنی بیضه، دولت چون طیور17

 


بخشش واقعی

بخشش از خصلت‌های نیکویی است که کارکردی دوسویه دارد. بخشنده‌ای که دارایی‌های مورد علاقه‌اش را به دیگران می‌بخشد، هم به نیاز روانی‌اش پاسخ می‌دهد و هم جامعه را از این بخشش بهره‌مند می‌سازد. مولانا در باب سخاوت آموزه‌های مهمی دارد. از نظر او، بخشش گاهی مقبول و زمانی مردود است. زمانی که شخص دارایی‌اش را با انگیزه‌های کاملاً خیرخواهانه و به قصد خیررسانی به دیگران می‌بخشد، از این بخشش به بهره اخلاقی بالایی می‌رسد. زیرا با این کار خود را از کمند دل‌بستگی‌ها و تعلقات روح‌فرسا نجات می‌دهد و به شادی حقیقی می‌رسد. البته این بخشش واقعی مراتبی دارد. از بذل مال آغاز می‌شود و به بذل جان می‌رسد که عالی‌ترین نوع سخاوت است. لذا بین مراتب بخشش با مراتب شادی درون رابطه وجود دارد. به میزانی که موضوع سخاوت ارزش بالاتری داشته باشد، شخص به آرامش و انفتاح قلبی بیشتری می‌رسد و بالطبع لذت معنوی عمیق‌تری را تجربه می‌کند:

آن درم دادن، سخی را لایق است

جان سپردن، خود سخای عاشق است

نان دهی از بهر حق، نانت دهند

جان دهی از بهر حق، جانت دهند18


بالاترین سخاوت‌ها، سخاوت بر جان خویش است و بهترین بخل‌ها، بخل بر خویش و جالب اینکه این دو ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. سخاوت به یکی عین بخل به دیگری است و بخل به یکی، عین سخاوت به دیگری. کسی در دادن به تن، اهل سخاوت است و چرب و شیرین او را دائماً فراهم می‌آورد و در واقع با این کار به جان خود بخل می‌ورزد و آن را زار و نحیف می‌کند. همه ریاضت‌های شرعی، سخاوتی است در حق جان و بخلی است در مورد تن. وقتی شخص چنین سخاوتی در حق جانش می‌کند، آن‌گاه عالم بیکرانی می‌بیند و وارد تجربه معنوی جدیدی می‌شود [کمپانی زارع، 1394: 209]:

پند من بشنو که تن بند قوی‌ست

کهنه بیرون کن گرت میل نوی‌است

لب ببند و کف پرّ زر برگشا

بخل تن بگذار و پیش‌آور سخا

ترک شهوت‌ها و لذت‌ها سخاست

هر که در شهوت فرو شد برنخاست [...]

تا ببینی عالم جان جدید

عالم بس آشکار ناپدید19

 


خیال خوش

نیروی خیال در اندیشه مولانا ماهیت سیال و دووجهی دارد. سیال به این معنا که بستر عظیم و بیکرانی است که جهان با همه اتفاقات و رخدادهایش بر آن استوار است و هر جنگ و صلحی در عالم از این نیرو ناشی می‌شود. در نظر این عارف، هر آنچه از انسان به ظهور می‌رسد، اعم از قهرها و مهرها، صلح‌ها و جنگ‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌ها و  غیره، مبتنی بر تصویری است که بر صفحه خیال ظاهر شده و سپس صورت عینی به خود گرفته است. چنین نیرویی به تعبیر مولانا، «نیست‌وش» است؛ یعنی به حس ظاهر وجود خارجی ندارد، ولی منشأ افعال و حرکات آدمی در درون ‌آدمی است. جالب اینکه حتی داوری‌های ما درباره دیگران متأثر از همین زمینه‌های ذهنی و روحی است و در هر کس می‌توان جلوه‌هایی از کفر و ایمان را یافت. اگر انسان خیالات خوش و زیبا داشته باشد، نیرو و توان درونی او فزونی می‌گیرد. به قدرت شگفت‌انگیزی دست می‌یابد و می‌تواند تغییرات شگرفی را در محیط اطرافش ایجاد کند.


مولانا در حکایتی بیان می‌کند که اگر حق تعالی تو را در میان مار و عقرب، اما با خیالات خوش مشغول بدارد، این مار و عقرب با تو انس می‌گیرند. زیرا خیال در واقع کیمیایی است که بدی‌ها را به خوشی و خوبی تبدیل می‌کند. حتی «صبر» که ذاتاً تلخ است، بر اثر خیال خوب و خوش، شیرین و دلپذیر می‌شود. زیرا که در حال، خیال رهایی از بند غم و گرفتاری پدید آمده است و این پیدا شدن خیالات خوش نیز از ایمان فرد سرچشمه می‌گیرد:

آدمی را فربهی هست از خیال

گر خیالاتش بُود صاحب‌جمال

در میان مار و کژدم گر تو را

با خیالات خوشان دارد خدا

مار و کژدم مر تو را مونس بود

کان خیالت کیمیای مس بود

صبر، شیرین از خیال خوش شدست

کان خیالات فرج پیش آمدست20


 

پی‌نوشت‌ها

1. ادیب و شاعر آمریکایی

2. گر هزاران دام باشد در قدم   

چون تو با مایی نباشد هیچ غم (دفتر اول387)

3. دفتر سوم 3766- 3762

4. لنگری از گنج مادون بسته‌ای بر پای جان   

تا فروتر می‌روی هر روز بر قارون خویش (غزل 1247)

5. دفتر ششم 3420- 3422

6. عشق از ماده «عشقه» گرفته شده و آن گیاهی است بی‌ریشه به نام «لبلاب» که چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند. عشق صوری، درخت جسم صاحبش را خشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی، بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک می‌سازد و او را می‌میراند.

7. هر چه جز عشق خدای احسن است 

گر شکرخواری است آن جان کندن است

چیست جان کندن سوی مرگ آمدن

دست در آب حیاتی نازدن (دفتر اول 3686- 3688)

8. دفتر اول 23- 24

9. مولانا در غزلیات شمس خود را در زمره طبیبانی می‌داند که با اقتدا به عیسای نبی (ص) دل‌های مرده را احیا می‌کنند و آنان را به چرخه زندگی حقیقی باز می‌گردانند:

طبیبیم، فصیحیم که شاگرد مسیحیم

بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم

طبیبان الهیم زکس مزد نخواهیم

که ما پاک سرشتیم نه طماع و پلیدیم (غزل 667)

10. رباعیات 1052

11. دفتر اول، ابیات 134- 133.

12. چون به غایت تیزجو گردد روان

غم نپاید در ضمیر عارفان (دفتر دوم 3301)

13. دفتر سوم 46- 49

14. غلام آن کلماتم که آتش افروزد 

نه آب سرد زند از سخن بر آتش تیز (حافظ)

15. دفتر اول 1702

16. گفت پیغمبر که احمق هر که هست

او عدوی ماست غول رهزن است

هرکه او عاقل بود او جان ماست

روح او و ریح او ریحان ماست

عقل دشنامم دهد من راضی‌ام

زانکه فیضی دارد از فیاضیم

نبود آن دشنام او بی‌فایده

نبود آن مهمانی‌اش بی‌مائده

احمق ار حلوا نهد اندر لبم

من از آن حلوای او اندر تبم (دفتر چهارم 1947- 1951)

17. دفتر سوم، ابیات 3508-3494

18. دفتر اول، همچنین:

دل فراخوان را بود دست فراخ

چشم کوران را عِثار سنگلاخ (دفتر دوم 3640)

19. دفتر دوم 1270- 1279

20. دفتر دوم ابیات 594- 597

پی‌نوشت‌ها برای قسمت اول (در شماره 56/ از شماره 1 تا 11)  و مابقی برای قسمت دوم این مقاله می‌باشد.



منابع

1. مولوی. مثنوی معنوی

2. کمپانی زارع، مهدی (1394). مولانا و اخلاقی زیستن. تهران: نشر نگاه معاصر.

 

 

شادی در نگاه مولانا: قسمت اول

 

 

۳۵۴۴
کلیدواژه (keyword): رشد مشاور مدرسه، ادبیات در خدمت مشاوره، مولانا، شادی
سیدحامدمیرسمیعی
۱۴۰۲/۰۳/۲۷
0
0
0

سلام‌. ممنون‌بسیار عالی


نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید