خاله زمستان / مریم اسلامی
خاله زمستان نرو
اَبرِ خودت را نَبَر
برف برایم بِریز
باز کمی پُشتِ در
من به بهار عزیز
گفتهام از برف تو
صحبت ما سالِ قبل
بوده فقط حَرف تو
خواست ببیند بهار
سردی و رنگِ تو را
خواست نشانش دهَم
برف قشنگِ تو را
سُنبُل خانم / سمیه بابایی
مهمون ما یک گُله
خوشبو خانم سُنبُله
ایستاده توی گلدون
میخونه: جونَمی جون
دو تا شب و سه تا روز
مونده به عید نوروز
خنده ی بابا / منیره هاشمی
دستِ بابامو میگیرم
میگم بابا دوستت دارم
وقتی میخواد بیرون بِره
بوس توی دستش میذارم
بابام میره صداش میآد
صدای خندههاش میآد
بوسَم بهش گفته که من
دوستش دارم خیلی زیاد
یا علی (ع) / خاتون حسنی
پدربزرگ من
کمی که ایستاد
به شانههای من
یواش تِکیه داد
نفس گرفت و گفت
سه دفعه «یا علی»(ع)
رسید بیعصا
کنار صندلی