عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

لطیفه

  فایلهای مرتبط
لطیفه

دو رفیق که با هم شوخی داشتند از کنار یک رستوران رد میشدند. بوی غذا همهجا پیچیده بود. اوّلی تا دید دوستش حسابی از بوی غذا خوشش آمده، گفت: «اگر قول بدهی رفیق خوبی برایم باشی من هم قول میدهم هر روز از اینجا رد شویم.»

 

اوّلی یک خوشه انگور خرید و به هریک از دوستانش نفری یک دانه انگور داد. بقیه را هم در یخچال گذاشت.

دومی گفت: «ای بابا، چرا فقط یک دانه انگور  میدهی؟»

اوّلی گفت: «چون بقیهی انگورها هـم همین مزه را میدهند.»

 

 

 

گردآوری: حمیده سیوانی امیرخیز

 

شاگرد اوّلی به دومی گفت:

فکر کنم امروز خانم معلّم با خوردن موز در کلاس مشکل نداشته باشد؛ چون روی تخته نوشته است:  «بیاموز.»

 

اوّلی: میدانی همه پشت سر بابای من حرف میزنند.

دومی: چرا؟

اوّلی: برای این که بابای من راننده است.

 

پسر از مادرش پرسید: «مامان، واقعاً به موهایتان روغن نارگیل میزنید؟»

ـ بله پسرم. خیلی برای تقویت موها خوب است. آنها را خوش حالت میکند.

ـ اگر خوب است چرا موهای خود نارگیل این شکلی است؟

 

 

۵۹۴
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، بخوان و بخند،لطیفه،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید