عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

لطیفه

  فایلهای مرتبط
لطیفه

لطیفه / گردآوری: حمیده سیوانی امیرخیز

خانم معلّم: خب بچّهها، درس دیروز ما در مورد کلماتی بود که با «ها» جمع بسته نمی شدند. کسی میتواند یک مثال بزند؟

دانش آموز: خانم اجازه: «اژدها».

خانم معلّم: چرا اژدها جمع بسته نمی شود؟

چون هیچ کس نمیتواند بیشتر از یک اژدها را در یکجا جمع کند.

* * *

اوّلی: ببینیم تو میوه های کدام فصل را بیش تر ازهمه دوست داری ؟

دومی: تابستان.

اوّلی: حتما چون خوش آب ورنگ هستند، نه؟

دومی: نه، چون هیچ آلو و شفتالو و زردآلو و آلبالویی نیاز به پوست کندن ندارد.

* * *

اوّلی: ماشین لباسشویی ما هوشمند است؛ چون دکمهای دارد که وقتی میزنیم ویروسهای روی لباس را از بین میبرد.

دومی: ماشین لباسشویی ما هم خیلی باهوش و زرنگ است. کاری به این ندارد لباسی که در آن میاندازیم چه رنگی است. هر بار یک رنگ جدید به ما تحویل میدهد.

 

 


 

لطیفه / احمد عربلو

مرد وقتی جلوی نانوایی رسید، هیچ کس نبود. نانوایی خلوت خلوت بود. به نانوا گفت: «بی زحمت دو تا نان بدهید.»

شاگرد نانوایی پسرک بازیگوشی بود. خواست سر به سر مرد بگذارد.گفت: «آقای  محترم، برو ته صف بایست.»

مرد تعجّب کرد. نگاهی به دور و برش انداخت و گفت: «صف؟ کدام صف؟ من که صفی نمی بینم.»

شاگرد نانوایی که سادگی مرد را دید گفت: «ای بابا، این همه آدم در صف ایستادهاند. نمیبینی؟ برو ته صف بایست تا نوبتت برسد.»

مرد هر چه گفت شاگرد نانوایی حرف خودش را زد. مرد عصبانی شد. در نانوایی را محکم به هم زد. شیشهی در خُرد شد و ریخت.

نانوا و شاگردش با وحشت بیرون دویدند. نانوا فریاد زد: «مرد حسابی، این چه کاری بود که کردی؟»

مرد در حالی که دست به سینه ایستاده بود، با خونسردی گفت: «ای بابا، این همه آدم این جا ایستاده. چرا یقهی من را میگیرید؟»

 

۲۵۵
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، بخوان و بخند،لطیفه کودکانه،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید