عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

سرسره‌ بازی

  فایلهای مرتبط
سرسره‌ بازی

موشموشک دُم مامانموشی را کشید و گفت: «مامانموشی! مامانموشی! بلند شو من را ببر سرسرهبازی.»

مامانموشی چِشمهایش را باز کرد، امّا از جایش بلند نشد.

موشموشک رفت پَنجرهی خانهشان را باز کرد.

با صدای بلند گفت: «آقا جُغده! آقا جُغده! بیا من را بخور، تمام بشود برود. مامانموشی که من را سُرسرهبازی نمیبرد!»

جغد پر زد. آمد نشست لب پنجره. به موشموشک نگاه کرد و گفت: «امّا تو خیلی کوچولو هستی. من تو را نمیخورم!»

موشموشک گفت: «پس حالا چهکار کنیم؟»

جغد گفت: «خب میروم مامانت را میخورم.»

بعد، تا پَر زد و رفت که مامانموشی را بگیرد، مامانموشی از روی تختخوابش پرید و رفت زیر تخت قایم شد.

موشموشک خوشحال شد و گفت: «آخ جان! آخ جان! مامانم از جایش بلند شد. حالا میتوانیم برویم سرسرهبازی.»

جغد هم گفت: «سرسرهبازی خوش بگذرد.»

بعد هم پر زد و رفت.

۲۶۹
کلیدواژه (keyword): رشد کودک،قصه،قصه کودکانه،
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید