عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

از زبان خود برون باید شدن

  فایلهای مرتبط
از زبان خود برون باید شدن
نگاهی به زبان کودکی در مثنوی معنوی

به نام خداوند شادیفزا

که نامش بود خلق را رهنما

جلالالدینمحمد بلخی، مشهور به مولانا، از شاعران، فیلسوفان و عرفای برجسته ایرانی در قرن هفتم هجری است که مقارن با حمله مغول مجبور به ترک زادگاه خویش شد و پس از طی مسیری طولانی در سفری چندساله به مقاصد گوناگون، در انتها همراه با خانوادهاش به قونیه در ترکیه رسید و تا پایان عمر در آن دیار زیست.

با مطالعه آثار این عارف وارسته درمییابیم، او در جهانی متفاوت از جهان ما -در بحر بیپایان عشق- میزیسته و هر چه گفته، سخن شیفتگی و نشاط و پویایی است. مثنوی معنوی در شش دفتر، معارف والای بشری را در قالب شکرین شعر فارسی ریخته و با استعانت از داستانهای شیوا، بر کشش آن افزوده است.

این کتاب مستطاب، کشکولی است که در آن همه چیز یافت میشود و صد البته هر چه در اوست، رنگوبوی خدایی دارد و علت اصلی اقبال عمومی به مثنوی در همین لطیفه نهان است.

هر کجا بوی خدا میآید

خلق بین بی سروپا میآید

زآنکه جانها همه تشنه است به وی

تشنه را بانگ سقا میآید (دیوان شمس، غزل 837)

هنر دیگر این مردِ از تعصب رسته و در قله منیع انسانیت زیسته، آن است که هیچگاه از موضعِ بالا با دیگران سخن نمیگوید و با اینکه معتقد است:

معانی را زبان چون ناودان است

کجا دریا رود در ناودانی (دیوان شمس، غزل 2721)

باز هم نهایت تلاش خود را به کار گرفته تا معنی را آنقدر نرم و ریزه کند تا همه بتوانند از سفره کلام او ذلّه برگیرند.

آنچنانش شرح کن اندر کلام

که از آن بهره بیابد عقل عام

ناطقِ کامل چو خوانپاشی۱ بود

خوانش بر هر گونه آشی بود

که نماند هیچ مهمان بینوا

هرکسی یابد غذای خود جدا (مثنوی، دفتر سوم، ص ۴90)

در کتاب مثنوی ملاحظه میکنیم، مولانا با ادراک عمیقترین معارف الهی کوشیده است آنچنان ساده و روان و بیآلایش یافتههای خود را در قالب زبان داستان با مستمعان به اشتراک بگذارد که همگان با هر سطح علم و دانش از فَیَضان چشمه معنا محظوظ شوند. بارها نیز از سختی این شیوه گفتار میگوید: «این سخنگفتن به قدر فهم توست!»

در این مبحث میخواهیم به بررسی زبان کودکانه در مثنوی معنوی بپردازیم و از او یاد بگیریم چگونه میتوان در جایگاه راهبر تعلیموتربیت مدرسه، بچهها را مخاطب قرار داد و از زبان کودکی آنها برای انتقال مطالب به همنوعانشان استفاده کرد.

 

زبان کودکانه

ای زبان، هم گنجِ بیپایان تویی

ای زبان، هم رنجِ بیدرمان تویی (مثنوی، دفتر اول، ص 539)

همواره آموختهایم برای ارتقای سطح کیفی اخلاق و آشنایی دانشآموزان با قوانین و مقررات، بایدکودکان را به دنیای بزرگترها نزدیک کرد و به دنبال آنیم که با برقراری مقررات خشک، بهخصوص در حوزه مدیریت، ایشان را به اصطلاح انسانهایی اطوکشیده بار آوریم. مهمترین آفت خزیده در چنین رویکردی، سلب کودکیکردن بچهها در شایستهترین دوران زندگیشان است. ضوابط و مقررات و رفتار بسیار جدی در محیط آموزشی که دانشآموزان وقتِ عمده و زنده خود را در آن صرف میکنند، موجب میشود کودکان شادابی خود را به بهانه اینکه بر ایشان خردهای گرفته نشود، سانسور کنند و همواره ذهنیتشان از محیط مدرسه به آنها تذکر دهد: مبادا کاری انجام دهند که آقا و خانم مدیر یا معاون گمان کنند او در حد انتظار آنها، مثل آدم بزرگها، نیست! شاید هم برخی مدیران و مجریان امور که با بچهها سروکار دارند، منصفانهتر به قضیه بنگرند و اگر از ذهنیت ایشان باخبر شوند، بر خلاف آمدِ عادتِ جاری در مدرسهها، به آنها بگویند: نه. اصلاً اینطور نیست و میتوانی به راحتی خودت باشی. ولی آیا وضع مقررات جاری در مدرسههای ما چنین تلقینی را به ذهن بچهها متبادر میکند؟ برای دانشآموزان، نام ناظم با سختگیری تعریف شده و شخصیت مدیر در این تعریف جایگاه برجستهتری دارد.

زمانی در یک فیلم مستند آموزشی دیدم، شرکتی معروف در یکی از کشورهای اروپایی، به کارمندان توصیه کرد اسباببازیهای دوران کودکی خود را به اداره بیاورند و در اتاق کارشان نگه دارند. یک شرکت بزرگ جهانی دیگر، روزی را برای بازی با تفنگ آبپاش در حیاط اداره، برای کارمندان خود تدارک دیده بود. فرض کنید، در برخی دبیرستانهای ما چنین تصمیمهایی گرفته شوند. این حرکت، به نظر مدیران، چنان بینظمی را رواج میدهد که باید از خیرش گذشت! میدانید چرا؟ زیرا ما مقررات و ضوابط مدرسه را بسیار بالاتر از حد نُرم آزادیِ متعارف تعریف کردهایم و خارج از حالوهوای کودکانه و نوجوانانه تصمیمسازی میکنیم. به جای آنکه قد خود را کوتاه کنیم تا به بچهها برسیم، میخواهیم آنها یک صندلی زیر پای خود بگذارند و همقدِ ما بشوند تا صدای همدیگر را بهتر بشنویم!

اکنون برای تبیین موضوع از زبان شیوای مولوی درباره زبان کودکانه و رفتار با کودکان مثالهایی ذکر میکنیم.

در مثنوی، در تفسیر حدیث پیامبر (ص) آمده است: کلّموا النّاس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم / با مردم به قدر دانش ایشان سخن بگویید، نه به قدر دانش خویش. میفرماید:

چون که با کودک سروکارت فتاد

پس زبان کودکی باید گشاد (مثنوی، دفتر سوم، ص 730)

بله. سر و کار همه ما با کودک است و طبق تعریف کنوانسیون جهانی، همه بچههای تحت تعلیموتربیت مدرسهها در مراحل کودکی میگنجند. قرار نیست گفتوگوی ما با ایشان در شرایط عادی، از انواع محکمترین گفتار باشد. آنها به صورت غیرمستقیم از رفتار جدی ما در امور اداری و نظم شخصی و سخنان معلمان در کـلاس، سرمشق مورد نیاز خود را برای زندگی اجتماعی برداشت خواهند کرد:

آنکه یک دیدن کند ادراک آن

سالها نتوان نمودن با زبان (مثنوی، دفتر سوم، ص 520).

مولانا در ابیات زیر به تعلیمدهندگان توصیه میکند، گونه رفتار و صحبت خود را با سنوسال بچهها تطبیق دهند:

بهر طفل نو پدر تیتی۲ کند

گرچه عقلش هندسه گیتی کند

از پی تعلیم آن بسته دهن

از زبان خود برون باید شدن

در زبان او بباید آمدن

تا بیاموزد ز تو او علم و فن (مثنوی، دفتر دوم، ص 814-813).

این ابیات را مولانا در تشریح گفتار مردان و مشایخ در تربیت مریدان و سالکان آورده است و به مصادر امور توصیه میکند، هرچند در جایگاه منیع فاضلترین افراد جامعه قرار دارید و عقلتان هندسه آفرینش را هم درک میکند، بدانید که باید نوع گفتار خود را با مخاطبان متفاوت تغییر دهید.

 

زبان همسالان

یکی دیگر از توصیههای مولانا در خصوص زبان کودکی، آموزش به کودکان از زبان همسالان خود است. مدیر یا معاون میتواند از ظرفیت بالای زبان کودکی دانشآموزان برای بیان اهداف و خواستههای مدرسه به گروه همسالان کمک بگیرد.

مولانا در داستانی با عنوان «قصه آن زن که کودکش بر سر ناودان غیژید۳ و خطر افتادن بود و از علی کرماللهوجهه چاره جست» بر قدرت شگرف تأثیر آموزش کودک بر کودک صحه مینهد:

یک زنی آمد به پیش مرتضی

گفت شد بر ناودان طفلی مرا

گَرش میخوانم، نمیآید به دست

ور هِلَم 4 ترسم که او افتد به پست

نیست عاقل تا که دریابد چو ما

گر بگویم کز خطر سوی من آ

هم اشارت را نمیداند به دست

ور بداند، نشنود، این هم بَد است

بس نمودم شیر و پستان را بدو

او همی گرداند از من چشم و رُو

از برای حق، شمایید ای مِهان ۵

دستگیرِ این جهان و آن جهان

زود درمان کن که میلرزد دلم

که به درد از میوه دل بِسکُلَم ۶

گفت طفلی را بر آور هم به بام

تا ببیند جنسِ خود در آن غلام

سویِ جنس آید سَبُک 7 زآن ناودان

جنس بر جنس است عاشق جاودان

زن چنان کرد و چو دید آن طفل او

جنسِ خود، خوشخوش بدو آورد رُو

سویِ بام آمد ز متنِ ناودان

جاذبِ هر جنس را همجنس دان

غَژ غَژان آمد به سوی طفل، طفل

وارهید او از فتادن سوی سِفل 8

زآنکه جنسیت عجایب جاذبی است

جاذبش جنس است هر جا طالبی است

(مثنوی، دفتر چهارم: 7۵8-7۵۶).

این سخن شایسته کارشناسی وتبادل نظر بیشتر است.

این سخن پایان ندارد ای جواد

ختم کن الله اعلم بالرشاد

 

پینوشتها:

1. خوانپاش: خوان سالار؛ کسی که سفره طعام بگسترد.

2. تیتی: کلمهای که مرغان را با آن صدا میکنند؛ زبان کودکانه.

3. غَیژید: چهار دستوپا رفت؛ خزید از مصدر غیژیدن.

٤. هلم: به حال خود واگذار کنم؛ رهاکنم؛ از مصدر هلیدن.

٥. مِهان: جمع مه؛ به معنی بزرگ.

٦. بِسکُلم: جدا شوم؛ از مصدر سِکُلیدن.

7. سبک: سریع.

8. سِفل: پایین؛ فرودست.

 

منابع:

1. جلالالدین، محمد (1380). کلیات شمس. به تصحیح بدیعالزمان فروزانفر. پیمان. چاپ سوم.

2. زمانی، کریم (1387). شرح جامع مثنوی معنوی. اطلاعات، چاپ چهاردهم. تهران.

۴۰۳
کلیدواژه (keyword): رشد مدیریت مدرسه، ادب پارسی
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید