عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

مثل ستاره

  فایلهای مرتبط
مثل ستاره

امروز بابا با کیک تولّد  به خانه آمده است؛ یک کیک پر از ستارهی شکلاتی.

با شادی از بابا میپرسم: «وای بابا! جشن تولّد من است؟»

بابا با خنده میگوید: «نه. ولی خوشحال باش علی جان! امروز صاحب یک خواهر کوچولوی نازنازی شدی.»

میپرم بالا و میگویم: «آخ جون! پس به دنیا آمد! الان کجاست؟»

صدای زنگ در میآید. تندی درِ خانه را باز میکنم. مامان و مامانبزرگ را میبینم. خواهر کوچکم توی بغل مامانبزرگ خواب است. به صورتش نگاه میکنم. مثل ستاره میدرخشد. به بابا میگویم: «اسمش چی باشد؟»

چند اسم زیبا روی تکّههای کاغذ مینویسیم. بابا کاغذها را لای کتاب قرآن میگذارد.

قرآن را جلوی من میآورد و میگوید: «دوست داری خودت یکی از برگهها را از لای  قرآن انتخاب کنی؟»

با خوشحالی دستم را جلو میبرم و میگویم: من؟ آره! خیلی دوست دارم!»

چشمهایم را میبندم. یکی از کاغذها را از لای قرآن بیرون می کشم.

بابا نگاه میکند و میگوید: «بهبه چه اسمی! زینب. زینب یعنی زینت پدر، یعنی پاکیزگی.»

با شادی میگویم: «پس به خاطر همین صورتش مثل ستاره برق میزند!»

بعد بلند می گویم: «از امروز من یک ستاره دارم که روی زمین است و اسمش زینب است.»

مامان، بابا و مادربزرگ میخندند.

۷۱۷
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، قصه‌های گل‌گلی، مثل ستاره، عباس عرفانی‌مهر
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید