نظریه انتقادی یکی از اصلیترین نظریاتی است که در مکتب فرانکفورت دیده میشود. یکی از مقالات جدیدترین شماره «فصلنامه رشد آموزش علوم اجتماعی»، به معرفی این نظریه اختصاص دارد
نویسنده ابتدا به پایهگذاری مکتب فرانکفورت اشاره کرده است: «پایهگذاران مکتب انتقادی که خود در زمره علاقهمندان به روش و مرام مارکسیسم تلقی میشدند، تحتتأثیر نوآوریهای فلسفی، جامعهشناختی و روانشناختی، دریچه دیگری برای اعتلای جامعهشناسی شناخت گشودند.
هورکهایمر، آدورنو، مارکوزه و هابرماس هر کدام به شیوهای در صدد تجدیدنظر در ساختمان تئوری مارکسیسم برآمدند و محدودیتهای معرفتشناسی آن را مورد توجه قرار دادند. همانگونه که لوکاچ اندیشه بورژوایی و پرولتاریایی را در مقابل هم قرار داده بود، هورکهایمر که میتواند مدعی ابداع «تئوری انتقادی» و نخستین صورت بیان آن باشد، تئوری سنتی و انتقادی را در برابر هم نهاد.
شاید بتوان وجه مشترک آرای معرفتی و انتقادی آنها را در موارد زیر خلاصه کرد:
1. مخالفت با پوزیتیویسم و تحقیر آن بهعنوان ابزار استعمار؛
2. به وجود آمدن فرهنگ تودهای بر اثر تأثیر وسایل ارتباط جمعی؛
3. علاقهمندی به فروید و در همآمیختن اندیشههای فروید با مارکس؛
4. سلطه عقل ابزاری سرمایهداری؛
5. تفسیر فرهنگی و هگلی ایدهآلیستی از مفاهیم ماتریالیستی مارکس؛
6. از خود بیگانگی انسان معاصر بر اثر نفوذ فرهنگ سرمایهداری و گسترش فناوری، وسایل ارتباط جمعی و....
در ادامه مقاله میخوانیم: «یکی از انتقادات اصلی این نظریه متوجه پوزیتیویسم و اثباتگرایی است. نظریهپردازان انتقادی فلسفه اثباتگرایی را ایدئولوژی نظام سرمایهداری و ابزار آنها در عصر جدید برای بهرهکشی از انسانها میدانند. بهطوری که مارکوزه آن را فلسفه انسان تکساحتی میداند و معتقد است فلسفه اثباتگرایی از محتوای اصلی فلسفه و هدف آن دور و وظیفه آن خدمت به نظام کاپیتالیسم است.
مارکوزه در این مورد عنوان میدارد که «مکتب تحصلی با هرگونه تفکر مابعدالطبیعی، اصالت معنی و فلسفههای استعلایی مخالفت میورزد و این فلسفهها را، اندیشههایی تاریک و واپس مانده میپندارد.»
نقد عقل ابزاری عنوان بخش دیگری از این مقاله است. در این بخش میخوانیم: «یکی دیگر از مواردی که نظریهپردازان انتقادی مطرح میکنند، سلطه عقل ابزاری است که توسط نظام سرمایهداری بر ساحت تفکر افراد سایه انداخته است.
برخی از نظریهپردازان مکتب فرانکفورت بر خلاف رهبر معنوی خود (مارکس) به تعیینکنندگی آگاهی و خرد اعتقاد دارند و معتقدند: «عامل اصلی رهاییبخشی انسان از وضع موجود، خرد، عقل و آگاهی است و عنصری نیروی انقلابی محسوب میشود و نقش تعیینکنندهای دارد که آگاهی داشته باشد.»
تأکیدی که فرانکفورتیها بر عقل دارند این سؤال را در اذهان به وجود میآورد که مقصودشان از عقل ابزاری چیست؟ در نظر آنها «عقل ابزاری به معنی اتحاد و انتخاب کارآمدترین وسیله و روش برای رسیدن به هدف است. بنابراین آنچه اهمیت دارد روش است و کارآمدی و عقلانی بودن هدف چندان مهم نیست.
مهم این است که روش عقلانی باشد. بر این اساس، علم و فناوری، کارآمدترین وسیله برای رسیدن به عقل محسوب میشوند و سازمانها و نهادهای دولتی هم نماد عقل ابزاری هستند. یکی از عقاید مکتب فرانکفورت نیز این است که دولت سرمایهداری علم را وسیلهای برای رسیدن به عقل ابزاری میداند تا بتواند بر طبیعت و جامعه تسلط پیدا کند.»
نویسنده: خلیل کمربیگی، کارشناس ارشد جامعهشناسی
کلیدواژهها: نظریه انتقادی، مکتب فرانکفورت، پوزیتیویسم، از خود بیگانگی، عقل ابزاری