1. تله توهم: خودمحوری، واقعبینی را از بین میبرد و درک سطحی و ناقص از واقعیت، به
تصمیمگیریهای ضعیف و ناکارآمد منجر میشود.
2.
تله خودستایی:
خودمحوری تدابیر و تاکتیکهای مؤثر را از بین میبرد. وقتی رهبران بیش از حد به خودشان
مطمئناند و اعتمادبهنفس کاذب دارند، به گزافهگویی روی میآورند. مدیران و رهبران واقعگرا یا پراگماتیک نه از احساسات دیگران
سوءاستفاده میکنند و نه ثبات خود را از دست میدهند.
3. تله برنده شدن: خودمحوری چهره اهداف واقعی را
تخریب میکند. مدیران و رهبرانی که میخواهند همیشه پیروز میدان باشند، به جای
طراحی سناریوهای «برد ـ برد»، موفقیتها
و پیروزیهای کوتاهمدت را جستوجو میکنند و در نهایت، بازی را میبازند.
4. تله رنجش: خودمحوری چرخه درگیریهای بیپایان را پایهگذاری میکند. مدیران و رهبرانی که بر مبنای
خودمحوری پیش میروند، افرادشان را گمراه میکنند.
5. تله خودشیفتگی: خودمحوری شدت خودنمایی را افزایش
میدهد. مدیران و رهبران خودمحور،
به دروغ خودشان را به دیگران علاقهمند نشان میدهند و با ریاکاری به آنان نزدیک میشوند. اینگونه افراد نیازهای فردی خود را میشناسند و سعی میکنند به هر قیمتی، راهی برای پوشاندن
ضعفهای شخصیتیشان بیایند.
نتیجهگیری
مدیران و رهبران واقعبین و منطقی براساس دو اصل مهم کار میکنند:
1. اجرای امور،
2. تکمیل کارها.
این اصول خودمحوری آنان را کنترل
میکند.
اگر مدیران و رهبران لذتهای کوتاهمدتشان را به همهچیز ترجیح بدهند، توانایی خود را برای
ارزیابی واقعیات دنیای اطراف از دست میدهند
و از یک چارچوب فکری غلط و متوهم به مسائل نگاه میکنند.