معلم وارد کلاس شد. پس از نشستن بچهها، وسایل سادهای را روی میز قرار داد و از دانشآموزان پرسید: این وسایل به چه کار میآیند؟ (تصویر شماره ۱).
هر دانشآموز با توجه به درس کتاب پاسخهایی داد. یکی از بچهها به نیروی چسبندگی بین شیشه و آب اشاره کرد که بیربط به آزمایش معلم هم نبود. وسایل روی میز بسیار ساده بودند؛ یک بشقاب پر از آب رنگی (مثلاً آب لبو)، دو قطعه شیشه، یک تکه ورقه آلومینیوم و یک کش اسکناس.
معلم در مقابل چشمان دانشآموزان ورق آلومینیومی را لوله کرد و بین دو شیشه قرار داد، بهطوریکه بین دو شیشه یک مثلث ایجاد شد و توضیح داد که تمام اهمیت این آزمایش، در تغییر فاصله بین دو شیشه از صفر تا مقداری معین است (تصویر شماره ۲).
یکی از دانشآموزان گفت: آقا، فکر میکنم این سمت شیشه را با کش ببندید تا تکان نخورد. معلم او را تشویق کرد (تصویر شماره ۳).
بعد از آماده شدن شیشهها، معلم دوباره از دانشآموزان پرسید: «اکنون اگر این شیشه را در آب رنگی قرار دهیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هر دانشآموز پاسخی داد. دانشآموز باهوش کلاس که قبلاً به نیروی بین مولکولی اشاره کرده بود، گفت: آقا، فکر میکنم آب به شیشه خواهد چسبید و بالا خواهد رفت.
معلم قسمت پایینی شیشه را در آب قرار داد. آب به شکل بسیار جالبی بین دو شیشه قرار گرفت و بالا رفت (تصویر شماره ۴).
اینک نوبت سؤالات بچهها بود و پاسخهای هدایت کننده معلم.
یکی از بچهها پرسید، آقا، اگر قسمتی از شیشه را چرب کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
این سؤال برای معلم هم تازگی داشت. با دانشآموزان مشغول آزمایش این نکته شدند.
معلم اجازه داد بچهها کمی لذت ببرند. بعد پرسید، بچهها، فکر کنید چه جاهایی نمونههای این آزمایش را دیده بودید و از علمی بودن آن مطلع نبودید؟
بچهها هنوز حدسی نزده بودند. معلم از آنها خواست چشمهایشان را ببندند و فرض کنند در جنگلهای آمازون، میان درختان با بلندی بیش از ۵۰ متر قدم میزنند. چگونه است که برگهای بالایی درختها از بیآبی خشک نمیشوند؟ چگونه آب به آنها میرسد؟
چند نفر از بچهها، همزمان با هم پاسخ دادند، بله، آب از ریشه بالا میرود؛ در اثر همین خاصیت.
اسم این خاصیت چیست؟
معلم گفت: «خاصیت مویینگی».