دوست کوچک من سلام
بهبه، چه سر و شکل تمیز و مرتّبی! میدانی با لباس مدرسه و دفتر و کتاب چهقدر قشنگ شدهای؟
من که هیچوقت صورت دوستداشتنی تو یادم نمیرود کلاساوّلی عزیزم!
راستی تو هم روز اوّل مدرسه گریه کردی؟ عیبی ندارد. من هم روز اوّل مدرسه گریه کردم. راستش میترسیدم مامانم من را بین آنهمه بچّه گُم کند. نمیدانستم مامانها بچّههایشان را گم نمیکنند. هروقت یاد آن روز میافتم؛ خندهام میگیرد.
حالا تو هم بخند.
بگذار یک چیزی را برایت بگویم. تو خیلی ماهی، ولی وقتی میخندی ماهتر میشوی.