روزهایی با آسمان آبی و شبهای پرستاره روستای «حسنآباد» زبانزد عام و خاص بود. باریکه آبی نیز که از دل سنگهای کوه کنار روستا جاری بود و اهالی، نوشیدن آن را برای حفظ سلامتی ضروری میدانستند، بر زیبایی طبیعت روستا افزوده بود.
در کنار روستا زمین چمنزاری بود که بچهها برای بازی به آنجا میرفتند. جمعه صبح، طبق روال گذشته، بچهها برای بازی به آن زمین رفتند و یوسف که دروازهبان خوبی بود، درون دروازه قرار گرفت. زمان زیادی از بازی نگذشته بود که توپی به سمت دروازه شوت شد و بدون هیچ عکسالعملی از طرف یوسف، توپ از بین دو تیرک دروازه گذشته و گلی به حساب تیم مقابل ثبت شد. گل خوردن یوسف عجیب نبود، ولی عکسالعمل نشان ندادن او همه را حیرتزده کرد. یوسف به آسمان نگاه میکرد و مات و مبهوت، سر به بالا خشکش زده بود.