وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکیلاً
و کافی است که پروردگارت نگهبان و کارساز (امور بندگان خود) است.
(بخشی از آیه 65، سوره اسراء)
پاییز دست و پاهایش را کش داد تا خستگیاش در برود. به قد یلدا بلند شد و بعد جایش را به زمستان داد. پاییز برگهای رنگارنگش را از روی شاخهها جمع کرد و در چمدانش گذاشت تا سال بعد دوباره آنها را بر شاخهها بیاویزد و شهر را رنگارنگ کند. انگار از همین اولین روز زمستان بوی برف در شهر پیچیده است.
فصلها همیشه از پی هم میآیند و میروند و کمتر کسی حواسش به آنهاست. به اینکه اگر آنها چنین منظم از پی هم نمیآمدند، روال دنیا بههم میریخت. با خودم میگویم اگر کار دنیا دست موجودی شبیه به آدم بود، حتماً حسابی آشفته میشد. شاید یادش میرفت باران را بباراند، شاید حوصلهاش نمیگرفت خورشید را در آسمان بتاباند و شاید یک روز خواب میماند و تا به خودش میآمد، میدید نظم جهان درهم شده است. اما خدا بسیار دقیق است. هیچ انسانی نمیتواند اینچنین دقیق باشد. همیشه بیحوصلگی ملایمی، غم ناشناختهای، همیشه حسی هست که باعث شود ما از برنامه همیشگیمان دست بکشیم. اما حساب خدا با همه فرق دارد. و همین خوب است. همین که کار جهان دست اوست و قدرتی بالاتر از او وجود ندارد. او که حواسش به دنیاست، خیال همه ما راحت است.
در برنامه عظیم او هرچیزی در جای خودش قرار دارد. هر چیز در زمان خودش اتفاق میافتد. من همیشه همه خواستهها و آرزوهایم را به او میگویم، بعد با خیال راحت منتظر روزی میشوم که مرا اجابت میکند. او فراموش نمیکند تا نیازی باشد که خواستهام را بارها یادآوری کنم. چشمهایش را نمیبندد که ناگزیر بخواهم با هزار راه و روش نشانش بدهم. گوشهایش نیز همیشه شنوا هستند و برای همین مرا در لحظههای سخت، زودتر از هر کسی دیگر، میشنود. همین است که من همیشه سعی کردهام چشمهایم را روی هر روزنهای که غیر از نور او باشد، ببندم و گوشهایم را برای صدای اجابت او شنوا نگه دارم. مگر میشود کسی که جهان و زندگی را چنین هدایت میکند که از راه رسیدن هرکدام از خلقتهایش به قدر لحظهای دیر و زود نشود، مرا که بهترین مخلوقات او هستم، از یاد ببرد و یا نیاز و آرزویم را فراموش کند؟!
وقتی او حواسش هست، خیالم راحت است. همین کافی است که او میبیند و میشنود و میداند. او از همه خواستهها و آرزوهایمان، از نظم جهان، از روال زندگی و از هرچه خلق کرده است، نگهبانی میکند و این کار را به هیچ مخلوق دیگری نمیسپارد. همین که او نگهبان است، برای من کافی است چون میدانم او که میبیند و میتواند، همان کارساز ماست و زندگیمان را به زیباترین شکل رقم میزند.