مسیر تدریس میتواند جذاب یا خستهکننده باشد. این حقیقت مستقل از محتوای آموزشی است. همه ما تجربه یادگیری با استفاده از فناوریهای جدید را داشتهایم؛ بهویژه در موقعیت فعلی که بهدلیل شیوع بیماری، مجبور به استفاده از ابزارهای آموزش مجازی شدهایم. پس این تجربه برای ما حاصل شده است که شیوه ارائه موضوع میتواند بر میزان اشتیاق ما به یادگیری آن بسیار تأثیرگذار باشد. اگر یک سال پیش کسی قصد داشت شیوه استفاده از زیرساختهای ارائه «سمینار مبتنی بر وب»1 را به ما یاد بدهد، برایمان ناملموس، بیهوده، خستهکننده و ناکارآمد جلوه میکرد. اما وقتی مسئله نیاز به شیوههای آموزش مجازی ایجاد شد، یادگیری این روش ارائه، جذاب و دوستداشتنی جلوه کرد.
نکته مهم همین است که فرایند آموزش نباید با «یاد دادن» آغاز شود. بحث من بر سر محتوای آموزشی نیست. با محتوایی یکسان میتوان مسیر را از یاد دادن آغاز کرد و به حل مسئله رسید (که نامناسب است). یا اینکه از طرح مسئله شروع کرد و سپس نیاز به یادگیری را بهوجود آورد (که میتواند بسیار دلپذیر باشد).
اگر فرایند یادگیری شیوههای آموزش مجازی با یاد دادن زیرساختهای ارائه سمینار مبتنی بر وب در مهرماه 1398 آغاز میشد، به هیچ نقطه امیدوارکنندهای ختم نمیشد. اما اکنون که مسئله نیاز به آموزش مجازی ایجاد شده، همان محتوا در مهرماه 1399 با اشتیاق بیشتری برای یادگیری بین معلمان مواجه شده است.
دانشآموزان ما نیز احساسی مشابه ما در برخورد با امر یادگیری دارند. مسیر آموزش باید با طرح مسئله آغاز شود و به یادگیری ختم شود. این نکته طلایی مستقل از آن است که محتوای آموزشی چه باشد. اجازه دهید با مثالی ساده در سطح دبستان این حقیقت را روشنتر سازم:
فرض کنید قرار است شما بهعنوان یک معلم دبستان، مفهوم کوچکترین مضرب مشترک دو عدد را به شاگردان خود آموزش دهید. محتوای آموزشی مورد نظر شما کاملاً مشخص است. اکنون برای تدریس این محتوا شما میتوانید دو رویکرد داشته باشید:
رویکرد اول این است که مفهوم کوچکترین مضرب مشترک را به دانشآموز خود بگویید، او را با اصطلاحات کوچکترین، مضرب و مشترک آشنا سازید، مثالهای متنوعی را از محاسبه کمم برای عددهای ریز و درشت برایش روشن سازید و در نهایت با این سؤال همیشگی او مواجه شوید که؛ «بسیار خب، ولی این مطالب به چه دردی میخورد؟» و نهایتاً در مواجههای انفعالی در برابر این تهاجم وی پاسخ دهید: «خیلی به درد میخورد! میتوانیم با این مطالبی که به شما درس دادم، کمم دو عدد خیلی بزرگ را به دست بیاوریم!»
مطمئن باشید شاگرد شما با این پاسخ قانع نخواهد شد و جذابیتی را در یادگیری این محتوا حس نخواهد کرد.
رویکرد دوم این است که آموزش این محتوا را با مسئلهای آغاز کنید. بهتر است این مسئله، موضوع روز باشد و شاگرد شما در زندگی خود آن را حس کرده باشد. بیایید موضوع این روزهای جهان را به محتوای کمم ارتباط دهیم. نباید کار سختی باشد. داستان زیر را که مرتبط با یک مسئله المپیاد ریاضی قدیمی است، در نظر بگیرید.
شیوع بیماری در باغ دانایی
روزگاری در یک باغ، افراد دانشمندی زندگی میکردند. آنها ادعا میکردند که میتوانند با مطالعه و پژوهش، راهحل بسیاری از مشکلات را بیابند. تا اینکه روزی ویروس یک بیماری وارد باغ شد و افرادی به آن مبتلا شدند. مقاومت بدن افراد در برابر این ویروس، متفاوت بود و در نتیجه، هر کسی چند روزی به بیماری مبتلا میشد و پس از آن بهبود پیدا میکرد. مثلاً ممکن بود این دوره برای یک نفر سه روز و برای دیگری هشت روز باشد.
بنا بر یک رسم قدیمی، افراد باغ معتقد بودند: کسی که بهبود پیدا کرده، باید به عیادت کسانی برود که هنوز بیمار هستند. آنها میدانستند که با رعایت این رسم، دوباره به بیماری مبتلا میشوند، اما چارهای نداشتند. به هر حال یک راه و رسم اجدادی بود و نمیشد آن را نادیده گرفت.
به این ترتیب، مثلاً اگر فقط دو نفر در باغ حضور میداشتند که یکی سهروزه بهبود پیدا میکرد و دیگری هشتروزه، آنگاه اولی در روز سوم بهبود پیدا میکرد و با عیادت از دوستش مجدداً بیمار میشد و دوباره در روز ششم بهبود پیدا میکرد و مجدداً بیمار میشد. اما دوستش که در روز هشتم بهبود پیدا کرده بود، به عیادت او میآمد و مجدداً بیمار میشد و این کار ادامه پیدا میکرد. بنابراین اولی در روزهای
3,6,9,12, ...
و دومی در روزهای
8,16,24,32, ...
بهبود مییافت. مسئله این بود: با رعایت این رسم قدیمی، آیا قرار بود بیماری تا ابد ادامه پیدا کند، یا اینکه بالاخره روزی فرا میرسید که همه ساکنان باغ بهبود پیدا کنند؟
بله! درست حدس زدید! در روز بیستوچهارم هر دو نفر بهطور همزمان بهبود پیدا میکردند و بیماری در باغ به پایان میرسید! آیا برای تعداد افراد بیشتر و روزهای بهبودی متفاوت هم میتوان نظری ارائه داد؟
به این ترتیب، احتمالاً لحظهای فرا میرسد که شاگرد شما با درک این مسئله، به مفهوم مضرب مشترک پی ببرد. اگر چنین شود، شما با شاگردتان وارد یک بازی مانند پینگپونگ شدهاید که با هر ضربه از سوی شما، پاسخی از طرف وی صادر میشود و در نتیجه، فرایند آموزش جذاب میشود.
داستان میتواند به این شکل ادامه پیدا کند:
برخی از دانشمندان در حال تحقیق برای یافتن واکسن بیماری بودند. اما متأسفانه واکسنی که ساخته بودند، فقط یک روز اثر داشت. علاوهبر آن، به قدری گران بود که فقط یک نفر میتوانست برای یک روز از آن استفاده کند.
اکنون مسئله این بود که: آیا واکسن زدن این شخص (که به بقیه افراد فکر نمیکرد)، باعث میشد که بیماری زودتر تمام شود یا دیرتر؟ اصولاً آیا ممکن بود که بیماری تا ابد ادامه پیدا کند؟
حال این حالت را در نظر بگیرید که فقط دو نفر در باغ باشند که اولی 4 روزه بهبود پیدا میکند و دومی 12 روزه. اگر هیچکدام از آنها واکسن نزنند، در روز دوازدهم هر دو بهبود پیدا میکنند و بیماری به پایان میرسد. اما اگر اولی (بدون نگرانی از وضعیت سلامتی دوستش) واکسن گران با کارایی یکروزه را بخرد و در روز اول استفاده کند، آنگاه او در روزهای
1, 5, 9, 13, 17, ...
بهبود مییابد و دومی در روزهای
12, 24, 36, 48, ...
دارای سلامتی است. توجه کنید که روزهای مربوط به اولی، عددهای فرد هستند و برای دومی روزهای زوج. بنابراین هرگز بیماری به پایان نخواهد رسید.
در اینجا ممکن است شاگرد شما بپرسد: اگر اولی نگران سلامتی دوستش نیست، چرا به عیادت وی میرود؟ یک پاسخ میتواند این باشد که گرچه وی نگران سلامتی دوستش نیست، ولی بدون تفکر، از یک رسم قدیمی تبعیت میکند؛ بدون آنکه متوجه عواقب آن باشد!
مطمئن باشید شاگردان شما آموزشی را میپسندند که با مسئلهای آشنا شروع شود و به یادگیر ی بینجامد. همیشه برای هر محتوایی میتوان داستانی مناسب را سر هم کرد، بهطوری که ماجرای آموزش با مسئله آغاز شود. سعی کنیم همیشه در تدریس خود به دنبال مسئلههای آغازگر مناسب باشیم. تدریس مسئلهمحور سخت نیست، اگر در جستوجوی داستان خوبی باشیم که حکایت یادگیری را برای شاگردانمان مرموز و ماجراجویانه کند.
پینوشت
1. web-based seminar