عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

خوشمزه‌ترین هنر

خوشمزه‌ترین هنر
چند لحظه چشم‌هایتان را ببندید. حالا عکس یک غذا را تصور کنید؛ ترجیحاً غذایی که دوستش دارید. حالا تمرکز کنید و به کیک شکلاتی بزرگی فکر کنید که داخلش موز و گردوست. دهانتان آب افتاد؟ حق دارید. خیلی از ما میان گرفتاری‌های روزمره به سراغ غذا و شیرینی می‌رویم و با چشیدن آن‌ها خستگی را از تنمان بیرون می‌کنیم. حالا به این فکر کنید که بعضی از هنرجویان هستند که در رشته‌های «آشپزی» و «قنادی» تحصیل می‌کنند و درس و امتحانشان همان چیزی است که ما برای چند لحظه آرزویش را داریم و حالمان را بهتر می‌کند. در این شماره از مجله با دو هنرجوی آشپزگفت‌وگو کرده‌ایم. بعد از آن‌که از شیرینی سیر شدید، گفت‌وگوی ما با دو هنرجوی فنی را هم بخوانید.

صبا رضایتی و سیما محمدی دو هنرجوی سال آخر از شهر تبریز هستند که در بوفه هنرستانشان غذا و کیک میفروشند.

صبا بیشتر دوست دارد آشپزی کند و سیما عاشق شیرینیپزی است.

 

صبا رضایتی؛ رشته آشپزی، پایه دوازدهم

من از بچگی غذا پختن را دوست داشتم. آشپزی تمام زندگی من بود. حتی وقتی پویانمایی (انیمیشن) هم میخواستم ببینم، فیلم موش سرآشپز را میدیدم، چون در آن پر از غذا و آشپزی بود. دلم میخواست با هرچه در یخچال داریم غذایی درست کنم. خب راستش را بخواهید، آن اوایل کسی غذاهایم را نمیخورد و من هم خیلی ناراحت میشدم. به مرور دستپختم بهتر شد. خوشبختانه دیگران هم از آن تعریف میکنند. آدمها تصور میکنند پختن غذای اختراعنشده آسان است، اما به این فکر کنید آدم باید چه غذا و با چه کیفیتی درست کند که همیشه همه آدمها آن را بپذیرند؛ مثل قورمه سبزی. چقدر دوست داشتم جای موش سرآشپز باشم!

برای ما آشپزی دو بخش دارد: ایرانی یا همان سنتی، و بینالملل. من واقعاً عاشق بخش سنتی هستم و غذاهایی که دوست دارم همان غذاهای خاطرهانگیز قدیمی هستند.

دلیلی که وارد این رشته شدم، صرفاً علاقه نبود. این رشته متقاضیان کمی دارد و به تبع آن بازار کار بهتری برای من که درسش را خواندهام. اگر الان دبیرستانی بودم، نمیتوانستم همین درآمد کم الان را داشته باشم، امیدی هم نداشتم که بهسرعت کار پیدا کنم.

آرزوی من که مطمئنم به آن خواهم رسید، افتتاح رستوران سنتی است. دلم میخواهد رستوران خودم را داشته باشم. قول میدهم غذاهایش خیلی خوشمزه شوند.

 

سیما محمدی؛ رشته قنادی، پایه دوازدهم

به من بگویید «دختر شیرینیفروش!» شیرینیپختن برای من فقط درس و رشتهام نیست. حتی اگر حالم خوب نباشد و مشکلات زیادی داشته باشم، شیرینیپختن حالم را بهتر و حواسم را از مشکلات پرت میکند. خیلی حس خوبی است که دسترنجت موقع شادیها میان جشنهای مردم باشد. قبل از آمدن شما برای این گفتوگو، چون استرس داشتم، این کیک یزدیها را درست کردم.

شیرینیپزی برای من مثل مسابقهای است که انگیزه دارم در آن برنده شوم. مثلاً میدانم مرحله آخری که برای خودم در این رشته ترسیم کردهام، پختن کیک هفتطبقه است. زمانی که هفتطبقه کیک خوشمزه پختم، میتوانم به خودم بگویم قناد.

اولین درآمد من، آن هم چند سال پیش، سیصدهزار تومان بود، برای شب عید شیرینیهای یک خانواده را پختم. به نسبت اینکه بیتجربه بودم، واقعاً مبلغ خوبی بود. هرچند خیلی زحمت کشیده بودم و آن مبلغ عادی بود، اما بعد از آن کار صدبرابر بیشتر عاشق رشته و هنرم شدم.

راستش دقیق نمیدانم آرزویم چیست! از یک طرف دلم میخواهد در یک دانشگاه معتبر ادامه تحصیل بدهم، اما از طرف دیگر دوست دارم کارگاه قنادی خودم را افتتاح کنم.

 

مهدی امینیفر؛ رشته تعمیر و نصب آسانسور، پایه یازدهم

خانواده ما همه فرهنگی بودند. پدر و مادرم معلم بودند و خواهر و برادرهایم که از خودم خیلی بزرگتر هستند هم در کارهای فرهنگی مشغولاند. اما من از زمانی که یادم میآید عاشق کارهای فنی بودم. اول میخواستم برق یا مکانیک بخوانم، اما چون عمویم شرکت ساخت و تعمیر آسانسور داشت، در این رشته درس خواندم تا از بابت کار هم خیالم راحت باشد.

آینده شغلی این رشته بهنسبت خوب است و درآمدش کم نیست. الان من دارم سعی میکنم از صفر تا صد کار آسانسور را یاد بگیرم؛ از برقکاری تا تعمیر اتاقک و... .

رشته ما چندان شناختهشده نیست. تا توضیح ندهیم، اصلاً کسی خبردار نمیشود چنین رشتهای هم وجود دارد. برخلاف تصور عموم مردم، کار ما هم خیلی سخت است و هم خیلی پرمسئولیت؛ یعنی اگر آسانسوری را نصب کنیم و خدایی نکرده سقوط کند، مسئولیتش با شرکت و نصاب است.

یکی از کارهای اجباری در رشته ما ورزشکردن است؛ کار ما به قدرت بدنی زیادی نیاز دارد. اگر ورزش نکنیم، نمیتوانیم قطعات آسانسور را جابهجا کنیم.

بزرگترین آرزوی من این است که یک روز شرکت خودم را داشته باشم.

 

سهیل صادقی؛ رشته تعمیر و نصب آسانسور، پایه دوازدهم

وقتی رفتم هنرستان ثبت نام کنم، فقط در سه رشته جای خالی باقی مانده بود: «نقشهکشی معماری، حسابداری، نصب و تعمیر آسانسور». من هم آخری را انتخاب کردم، چون هیجانانگیزتر بود. علاقه اصلی من رشته سینما بود. خیلی هم اهل فیلمدیدن هستم، اما نزدیک خانه ما هنرستانی نبود که سینما درس بدهد. روزهای اول زیاد رشتهام را دوست نداشتم، اما حالا بعد از دو-سه سال از آن خوشم میآید. احساس میکنم کار مهمی است و اگر ما نباشیم کمتر کسی توان و تخصص این کار را دارد. این به من حس خوبی میدهد.

خوبی رشته ما این است که هرروز در نهایت یک ساعت درس نظری داریم. بعد باید لباس کار بپوشیم و وارد کارگاه شویم و کار عملی را شروع کنیم. من دوست دارم بیشتر کار کنم.

شاید بعضیها فکر کنند آسانسورساختن فرمول ثابتی دارد، اما اینطور نیست. هر خانهای با خانه دیگر متفاوت است و کل فرمول و روش ساخت آسانسورش با دیگری فرق میکند.

من دلم میخواهد در کارم آنقدر موفق شوم که انحصار ساخت همه آسانسورهای شهرمان دست من باشد؛ اینطوری خیلی هم پولدار میشوم.

 

آدمهایی که در زمینه صنعت و فن مشعول کارند، نمیدانند کارشان به نظر ما چقدر سخت و پیچیده میآید. خود من زمانی که میبینم کسی با پیچ و مهره کار میکند، احساس میکنم دارد دشوارترین کار جهان را انجام میدهد، اما خود فنیها چنین نظری ندارند.

۲۴۹
کلیدواژه (keyword): رشد هنرجو، سررشته
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید