عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

دکمه مسی

  فایلهای مرتبط
دکمه مسی

خانم «سیسی با دکمهی مسی» یک پرستار دوستداشتنی بود. داروهایی که خانم سیسی میداد، تلخ نبودند. اگر هم بودند، تا حالا هیچ بچّهای نگفته بود. بچّههاوقت خوردن دارو زُل میزدند به دکمهی مسی لباسش.

کلّهی بچّهها توی دکمهی مسی کجکی میشد؛ گاهی دراز و گاهی گرد و قلمبه. بعد هم میخندیدند و همهچیز یادشان میرفت.

خانم سیسی یک مشکل داشت؛ یک مشکل بزرگ! اوّلش کسی نمیدانست، امّا کمکم همه فهمیدند. آقای رئیس هم به خانم سیسی گفت: «اگر مشکلتان حل نشد، دیگر سرکار نیایید.»

خانم سیسی از خون میترسید.

بچّهها دلشان نمیخواست خانم سیسی با دکمهی مسی را از دست بدهند. برای همین یک نقشه کشیدند. خانم سیسی پیش هر بچّهای میرفت، یک چیز عجیب میدید؛ عجیب و ترسناک! یک لکّهی قرمز میدید؛ لکّهی خون!

بعد هم دستش میلرزید و رنگش میپرید. همینکه میخواست غش کند، بچّهها میگفتند: «نترسی خانم سیسی با دکمهی مسی. اینجا قرمز شده با یک سسی!»

بعد سس را پاک میکردند و خانم سیسی قاهقاه میخندید. چند روز که گذشت، کمکم ترس خانم سیسی رفت و دیگر پیدایش نشد.

۲۵۶
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، آدم خوب‌ها، دکمه مسی، لیلا باقی‌پور
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید