نمیتوان نام خود انسان
نهاد و از اتفاقات پیرامون زندگی خویش غافل و به آنها بیتفاوت بود. آنهم
نه اتفاقات، بلکه جنایاتی که انساننماها در حق مردم مظلوم و بیپناه
میکنند. اکنون که سخن سردبیر را برایتان مینویسم، غم و اندوه کودکان،
مادران، پدران مسلمان و مظلوم غزه امانم را بریده و همه غصههای عالم را بر
دلم نشانده است! مگر میتوان به این مصیبتها نِگریست و بر آنها نَگریست
و زبان در کام ماند. همه ما تکلیف داریم بهعنوان انسان و بیش از آن یک
مسلمان، با زبان و قلم و علم و قدممان در دفاع از آنان حرکت کنیم. اگر
امروز در دلها و نگاههای مظلوم و در انتظار کمک و همدلی مردمان فلسطین
عزیز بذر محبت و مهربانی و همدلی و همکاری نکاریم، فردا باد درو خواهیم کرد
که بسیار دیر خواهد بود و ما شرمنده تاریخ!
ابتدا خودمان و سپس مدرسهای را که عهدهدار رهبری و مدیریت آن هستیم
واکاوی کنیم تا تصمیمهایی را که در جلسهها و شوراهای متعدد گرفتهایم،
اما با بهانههای خود یا دیگران از اجرای آنها بازمانده یا غافل
شدهایم، بیابیم و بشکافیم و دلایل محققنشدن آنها را بررسی کنیم. شاید
نوع تصمیم گرفتهشده اشتباه بوده، یا از قبل برای انجام آن تصمیم برنامهای
مهیا نشده، یا عدهای بر سر راه انجام آن مانعتراشی کردهاند، یا امکانات
لازم برای اجرای آن فراهم نبوده، یا زمان اجرای آن گذشته بوده و یا
تصمیم موردنظر با مقررات یا آییننامههای موجود در تعارض بوده است!
بله. بهدرستی متوجه منظورم شدید. در اینجا موضوع ما کارهایی نیست که میکنیم، بلکه کارهایی است که نمیکنیم!
برنامه مینویسیم و در پی اجرای آن همه نیروها را بسیج میکنیم، اما اول
اینکه همگان را در تدوین برنامه مشارکت نمیدهیم! بهاصطلاح برای مدرسه
برنامه مینویسیم، نه در مدرسه؛ یا از برنامههای موفق سایر مدرسهها
اقتباس مستقیم میکنیم یا مشکلات مدرسهمان را بهدرستی تجزیه و تحلیل
نمیکنیم. بعد هم بدون آنکه مشکلات را به مسئله تبدیل کنیم، برنامهریزی
برای رفع آن مشکل را آغاز میکنیم، غافل از اینکه مشکل عام است و کلی و
مبهم و راهحل ندارد! آنچه راه حل دارد، مسئله و علت اصلی مشکل یا مشکلات
است.
برای مثال، بدون آنکه علتیابی کنیم و دلایل افت تحصیلی تعدادی از
دانشآموزان را بهدرستی بشناسیم، به راحتترین و معمولترین راهحل که
برگزاری کلاسهای تقویتی یا فشرده و فوقبرنامه است، رجوع میکنیم. غافل از
آنکه علت افت تحصیلی دانشآموزان با همدیگر متفاوت است؛ برخی تنبلی
میکنند، برخی استعداد کافی ندارند و برخی به دلایل گوناگون در شرایط
امتناع از درسخواندن قرار دارند. برخی نیز دچار ضعف و بحران خانوادگی
هستند. بنابراین، نمیتوان برای همگان و همهچیز نسخهای واحد توصیه کرد و
همهچیز را یکسان دید و یکسان قضاوت کرد. بدیهی است، وقتی به ریشهها و
علتهای هر مشکل پی میبریم و به مسئله نزدیک میشویم، راحتتر میتوانیم
بر آن فائق آییم.
برای تبدیل مشکل به مسئله، عجله نکنید. از جلسات بارش فکری، بحث گروهی با
معلمان و کارشناسان خبره، مصاحبه با موردها، مشاهده عملکرد مدیران سایر
مدرسهها، مشورت با والدین، و بهرهگیری از فنون مسئلهیابی، از قبیل
استخوان ماهی، همگرایی، تجزیه و تحلیل، میدان نیرو و مدل سوات غفلت نورزیم.
شک نکنیم که تعلیم و تربیت و هدایت و رهبری مدرسه کار آسان و
سهلانگارانهای نیست و برای تغییر دادن چیزی باید ابتدا آن چیز را درست
بشناسیم و بفهمیم وگرنه هزینههای زیادی خواهیم داد و در قبال کاشتهای
بیجا و بیموقع، باد درو خواهیم کرد.