بهار فصل امتحان، آزمون و ارزشیابی است. کوچک باشی یا بزرگ، دانشآموز باشی یا دانشجو و حتی معلم و استاد فرقی نمیکند. واژه «امتحان» همواره با نوعی اضطراب، تنش و ترس همراه است. اما چرا چنین است؟ این تنش و اضطراب به چه علل و عواملی برمیگردد؟ ریشه در ساختار روانشناختی و شخصیت افراد دارد یا به ساختار نظام آموزشی برمیگردد، یا به هر دو؟ و در آن صورت، سهم کدامیک از دو ساختار فردی و روانشناختی و نظام آموزشی در تولید و تداوم این موضوع بیشتر است؟
واقعیت این است که اگر چه اضطراب امتحان به علل و عوامل متفاوتی مربوط میشود که شخصیت فرد نیز در آن سهم قابل توجهی دارد، اما علت اصلی این موضوع به ساختار نظام آموزشی برمیگردد.
نظام آموزش ما «حافظه محور»، یکسویه، غیرتعاملی و کمیتگراست. به همین دلیل نیز به جای «یادگیری» بر انباشت اطلاعات پراکنده و متراکم تأکید دارد. آزمون، ارزشیابی و امتحان در چنین نظامی بر مبنای کمیت یا میزان بهیادسپاری و حفظ اطلاعات و دادههای کتابهای درسی است که این خود به اضطراب و تنش دانشآموزان دامن میزند.
در این نظام آموزشی، مبنا و معیار موفقیت در امتحان و آزمون پایانی، پاسخهای یکسان و استاندارد به سؤالات است و کمتر جایی برای پاسخهای خلاقانه دانشآموز وجود دارد. کمتر مدرسه یا معلمی است که به «پرسش»های دانشآموزان اهمیت و امتیاز بدهد یا آزمون پایانی را بر مبنای اصل «پرسش محوری» بدین صورت تدوین کند که: «این درس چه سؤالات و پرسشهای جدیدی برای شما ایجاد کرد؟»
و یا بر مبنایی کاوشگرانه از دانشآموزان بخواهد: «چگونگی استفاده از این درس در زندگی روزمره را کشف کنند.»
به همین دلیل میتوان گفت این نظام آموزشی «پاسخمحور» است و کمتر از پرسش، نقد و نظر، چه از جانب دانشآموز و چه از طرف معلم استقبال میکند. این در حالی است که «پرسش» بنیاد «دانش» است و کنجکاوی و کاوشگری است که کشف و خلاقیت، ابداع و ابتکارها و یا درک و فهم تازهای از یک مسئله و موضوع را به ارمغان میآورد.
از سوی دیگر، در چنین نظامی، برنامهریزی آموزشی و تألیف و تدوین کتابهای درسی یکسویه و از بالا انجام میشود. معلمان کمترین مشارکت را در تألیف و تدوین کتابها دارند و نیازهای دانشآموزان نیز کمتر در محتوای کتابها لحاظ میشود. بهعلاوه، نحوه سازماندهی محتوا نیز یکسویه است و جایی را برای نقد و پرسشگری و تفکر انتقادی باز نمیگذارد.
در سطح مدرسه، معلم متکلم وحده است و دانشآموزان گوش شنوا. در کلاسها کمتر میدان برای سؤال و پرسش باز میشود و معمولاً دانشآموزان نگراناند که اگر سؤال کنند، با واکنش منفی معلم یا همکلاسیها مواجه شوند.
چنین نظامی تأمل، تفکر، خلاقیت و ابتکار را برنمیتابد و مایل است همه در چارچوبهای از پیش تعیین شده قدم بردارند و به پرسشها، پاسخهای یکسان بدهند. اساس پاسخهای یکسان حافظه محوری و انباشت اطلاعات متراکم و پراکنده است که بهطور طبیعی دانشآموزان را دچار تنش و اضطراب میکند.
البته طی چند سال اخیر و با توجه به مشکلات عدیدهای که نظام ارزشیابی حافظه محور، کمیگرا و پاسخمحور ایجاد کرده بود، نظام ارزشیابی توصیفی و کیفی در دوره ابتدایی به اجرا درآمد. اما به دلیل فقدان دیدگاه منظومهای و سیستمی و از آنجا که چنین رویکردی در سایر اجزای نظام آموزشی، چون برنامهریزی درسی، تألیف و تدوین منابع، روش تدریس معلم و نیز مدیریت کلاس و مدرسه دنبال نمیشود، ارزشیابی توصیفی در عمل به حاشیه رفته است. بنابراین به نظر میرسد تا نگرشهای بنیادی ما نسبت به نظام آموزشی تغییر نکند، مشکل همچنان باقی است و اقدامات جزئی تأثیری نخواهند داشت و دردی را درمان نمیکند.