سعید: «مامان! برای کاری که نکردهام، تنبیهم میکنی؟»
مادر: «نه پسرم.»
سعید: «آخیش! خیالم راحت شد.»
مادر: «چرا؟»
سعید: «چون مشقهایم را ننوشته ام.»
معلّم: «جملهی امروز کارنامه میدهند، چه زمانی است؟»
دانشآموز: «زمان خیلی بدی است.»
معلّم: «میتوانید بگویید چرا وقتی کسی صحبت میکند، بقیه باید ساکت باشند؟»
دانش آموز: «بله خانم! برای اینکه آنهایی که خواب هستند، بیدار نشوند.»
مینو: «مریم، چه مینویسی؟»
مریم: «برای دخترخالهام نامه مینویسم.»
مینو: «پس چرا اینقدر آهسته مینویسی؟»
مریم: «برای اینکه دخترخالهام کلاس اوّلی است و نمیتواند تُند بخواند.»
معلّم: «آب چند بخش دارد؟»
دانش آموز: «یک بخش دارد.»
معلّم: «صدایش چیست؟»
دانش آموز: «شُرشُر»