عکس رهبر جدید
۰
سبد خرید شما خالی است.

کتاب بازی مورچه‌ای

  فایلهای مرتبط
کتاب بازی مورچه‌ای

کفشدوزک روی برگ نشسته بود و داشت فکر می‌کرد.

زنبور ویزویزکنان آمد نشست کنارش و گفت: «سلام دوز دوزی. به چی فکر می‌کنی؟»

کفشدوزک پرسید: «به اینکه الان باید چی کار کنم؟»

زنبور بلند شد، بالای سر کفشدوزک ویزویز چرخید و گفت: «معلوم است. بیا با من برویم به موچول کمک کنیم.»

کفشدوزک پرسید: «مثلاً چه کمکی؟»

زنبور گفت: «موچول خیلی حوصله‌اش سر رفته است. برویم با او بازی کنیم.»

کفشدوزک گفت: «باشد. برویم.»

بعد دوتایی بال زدند و رفتند پیش موچول.

موچول تا دوستانش را دید، خیلی خوش‌حال شد.

کفشدوزک گفت:«ما آمده‌ایم با تو بازی کنیم.»

زنبور پرسید: «چه بازی‌ای دوست داری؟»

موچول کمی فکر کرد و گفت: «کتاب‌بازی.»

زنبور گفت: «این دیگر چه جور بازی‌ای است؟»

موچول رفت کتابش را آورد. به زنبور و کفشدوزک گفت: «بیایید به‌صورت گرد بنشینیم و هر کدام یک صفحه از این کتاب را بخوانیم.»

آن‌ها دایره‌ای نشستند و هر کدام یک صفحه خواندند.

خواندند و خواندند. کتاب تمام شد. خیلی خوش‌حال بودند که توانسته بودند دورهم یک کتاب بخوانند.

بعد رفتند با هم قایم‌باشک بازی کردند.


۱۵
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، قصه، کتاب بازی مورچه ای، نرگس افروز
نام را وارد کنید
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید