روزی معمولی و عادی همچون روزهای دیگر بود که به مدرسه رسیدم و کار خود را در هنرستان فنیوحرفهای امین آغاز کردم. ویروس کووید 19 قدری فروکش کرده بود. بهتازگی مقرر شده بود بعد از حدود یک سال و نیم آموزش مجازی در بستر شاد و سایر نرمافزارهای آموزش الکترونیکی، مدرسهها دوباره بهصورت حضوری و در صورت لزوم حداکثر بهصورت ترکیبی (مجازی حضوری) کار خود را از سر بگیرند.
در مدرسهای که دانشآموزانش تا چند سال پیش نهتنها حق کارکردن با تلفن همراه را نداشتند، بلکه حتی برای همراهداشتن تلفن همراه نیز مجاز نبودند، اینک تلفن همراه بهدست، بیشتر تمرکز خود را به گوشیهایشان معطوف کرده بودند. بهصورت خودجوش و صرفاً از روی تجربه معلمی، ترجیح دادم از همین اول سال با آنان وارد چالش نشوم و از در تعامل و مهربانی وارد شوم و درس را آغاز کنم. بنابراین، با معرفی خود گفتم: «دبیر زبان و ادبیات فارسی هستم. امیدوارم در کنار شما دانشآموزان عزیز، سال خوبی را شروع کنیم و بتوانیم در این سال بیشتر از پیش بر آموختههایمان بیفزایم.»
پس از خواندن چند خط از شعرهای ناب سهراب سپهری، از دانشآموزان عزیزم خواستم ضمن معرفی خود، چندبیتی از شعرهای شاعر موردعلاقه خود را نیز بازگو کنند. همچنین، از همه آنان خواهش کردم گوشیهای تلفن همراه خود را نیز خاموش کنند و در کیفهایشان بگذارند.
تقریباً همه آنان فوراً گوشیهایشان را خاموش کردند و همانطور که خواسته بودم، آنها را برداشتند. کلاس واقعاً خوب پیش میرفت. دانشآموزان پایه دوازدهم که در سن و سال خوبی برای توجه به ادبیات و درک این نکته بودند که آراستن سخنانشان به زیور شعر و ادبیات، بر لطافت شیوایی و جذابیت گفتههایش خواهد افزود، ذوق به خرج داده و از شاعران موردعلاقه خود بیتهایی را بازگو میکردند.
بعد از حدود نیمساعت و پس از اینکه همه دانشآموزان خود را معرفی کردند، از آنها خواستم کتابهایشان را باز کنند تا درس را بر اساس آن پیش ببریم. کتاب با طلیعه معروف گلستان سعدی شیرازی و با عنوان «شکر نعمت» آغاز میشد: منّت خدای را عزّوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود مُمِدّ حیات است و چون برمیآید مُفَرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش به درآید؟
با نثر مسجع این دیباچه زیبا از شاعر پُرآوازه ایران، آهنگ گوشنواز آن و محتوای نغزی که هر انسانی را به اندیشیدن وامیداشت، تقریباً همه دانشآموزان سراپا توجه شده بودند، مگر معدود افرادی که گوشیهای خود را بیرون آورده و حواسشان فقط به آنها بود. با ملایمت و خندهای نرم به آنها یادآور شدم قرار بود گوشیهای خود را خاموش کنید و بردارید! با این یادآوری، بهجز یک نفر از دختران گوشیبهدست کلاس، بقیه خیلی سریع گوشیهای خود را برداشتند. آن یک نفر هم گوشی را فقط به کنار دستش نهاد و نگاهش را به من دوخت.
درس را دنبال کردم. تقریباً به نیمههای دیباچه گلستان رسیده بودم که متوجه شدم همان دختر گوشی خود را برداشته و بهسرعت در حال پیامدادن است. با صدایی محکم و مقتدر گفتم، دخترم همراهداشتن گوشی در کلاسهای مدرسه ممنوع است. من هم خواهش کردم گوشیهایتان را خاموش کنید و در کیفهای خود قرار بدهید. لطفاً بعد از این نه شما و نه دیگر دوستان، در کلاس من از گوشیهای خود استفاده نکنید.
دوباره به درس بازگشتم. دیباچه گلستان را با شور و شوق میخواندم و توضیح میدادم. چیزی به پایان درس نمانده بود که متوجه شدم آن دانشآموز دوباره گوشیبهدست مشغول پیامخواندن و پیامدادن است. به او گفتم، دختر جان، چه میخوانی و چه مینویسی که جذابیت آن بیشتر از این متن نغز و زیبا از شیخ اجل، سعدی شیرازی، است؛ متنی که بسیاری از مردم بخش فراوانی از آن را از بر هستند!
دانشآموز این بار با صدای بسیار بلند و با حالتی اعتراضی، دوبار و پیاپى فریاد زد: «شما مرا قضاوت کردید، شما مرا قضاوت کردید!»
یک لحظه ناراحت شدم. به خودم رجوع کردم که واقعاً قضاوت دیگران، آن هم توسط دبیر ادبیات، کار خوبی نیست. در عین حال به خود آمدم و کل ماجرا را در ذهنم مرور کردم. پس از آن بود که به یاد آموختههایم در روشها و فنون تدریس افتادم: معلم وظیفه دارد رفتار ورودی، حین تدریس و رفتار خروجی دانشآموزان خود را لحظهبهلحظه ارزشیابی کند.
بنابراین با شکیبایی برای همه آنان توضیح دادم: انسانها را از پیشداوری و قضاوت دیگران بر حذر داشتهاند. این یک گزاره کلی و موردتوافق همگان است، اما این حکم در کلاس درس و برای معلمان صادق نیست. معلم خوب و کارآزموده باید در هر لحظه از کلاس خود رفتار تکتک دانشآموزانش را زیر نظر بگیرد و بررسی کند و هر جا لازم شد ورود کند و تذکر لازم را به دانشآموز خود بدهد. البته در کلاس درس این امر را قضاوت نمینامند، به آن ارزشیابی گفته میشود. این توضیح مسئله را کاملاً روشن کرد و همه دانشآموزان و بیشتر از همه دانشآموز موردنظر را قانع کرد. بعد از آن دیگر در آن کلاس مشکل خاصی پیش نیامد.
۱۳۰
کلیدواژه (keyword):
رشد معلم، سفر به دنیای خاطره ها، گوشی ها خاموش، دکتر کیومرث جهانگردی